فرزانه متینفر: مطب روانشناسان پر شده از افرادی که شکایت اصلیشان دیگر فقط «غم» نیست، بلکه استرس مالی است؛ استرسی که از کاهش قدرت خرید، بلاتکلیفی شغلی و آیندهای مبهم تغذیه میکند. این گزارش، روایتی است از گره خوردن اقتصاد و روان در جامعه امروز ایران.
«دیگر حتی جرأت بیماری ندارم.» این را فاطمه، معلم ۴۰ سالهای میگوید که در حالی که قبضها را یکییکی کنار هم میچیند، سعی دارد برای پرداختشان برنامهریزی کند:
«استرس فردا و پسفردا آنقدر زیاد شده که شبها خوابم نمیبرد. حتی وقتی با بچهها هستم، ذهنم درگیر محاسبات مالی است. میترسم این عصبانیت و بیحوصلگیام روی فرزندانم تأثیر بگذارد. انگار در حلقهای بسته گرفتار شدهایم: استرس اقتصادی، اختلاف با همسر، کاهش تمرکز در کار و در نهایت، کاهش درآمد. این دور باطل، آدم را خرد میکند.»
سارا امینی، روانشناس بالینی و عضو انجمن علمی روانشناسی ایران، در گفتوگو با خبرنگار ما میگوید: «ما با پدیدهای به نام اضطراب معیشتی (Subsistence Anxiety) مواجهایم؛ ترسی مداوم و فلجکننده از ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه مانند خوراک، پوشاک و مسکن. این اضطراب، سیستم عصبی را در حالت جنگ یا گریز دائمی قرار میدهد و پیامدهای آن شامل اختلال خواب، تحریکپذیری، مشکلات گوارشی، کاهش تمرکز و در نهایت افسردگی است.»
او میافزاید: «این استرس به درون خانواده نیز نفوذ کرده است. آستانه تحمل افراد بهشدت پایین آمده و کوچکترین جرقهها میتواند به درگیریهای شدید خانوادگی منجر شود. ما شاهد افزایش پرخاشگری منفعلانه و کاهش تابآوری در بین مراجعان خود هستیم.»
از نگاه رضا موسوی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی، این وضعیت ریشهای عمیقتر دارد: «وقتی ساختار اقتصادی یک جامعه با بیثباتی مزمن مواجه میشود، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی فرسوده میشود. افراد احساس میکنند بر سرنوشت خود کنترل ندارند و این احساس درماندگی آموختهشده، بزرگترین سم برای سلامت روان جامعه است. نسل جوان بیش از همه در معرض آسیب است، زیرا آیندهای مبهم و ناامن پیش روی خود میبیند؛ امری که میتواند به انزوا، بیانگیزگی و کاهش میل به تشکیل خانواده منجر شود.»
بر اساس تازهترین پژوهش مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۲، «نگرانی از وضعیت اقتصادی» با بیش از ۸۰ درصد، مهمترین دغدغه خانوارهای ایرانی عنوان شده است. همچنین گزارشهای غیررسمی از مراکز مشاوره، از افزایش ۳۰ تا ۴۰ درصدی مراجعات مرتبط با استرس مالی در دو سال اخیر خبر میدهد.
بانک جهانی نیز در گزارش اخیر خود، بر ارتباط مستقیم میان تورم بالا و کاهش شاخصهای سلامت روان در کشورها تأکید کرده است.
با این همه، کارشناسان بر این باورند که میتوان با راهکارهای فردی و نهادی، فشار روانی ناشی از بحران اقتصادی را کاهش داد.
دکتر امینی توصیه میکند: «مردم باید روانشناسی فقر را بشناسند و بدانند که این حالات، واکنشی طبیعی به شرایطی غیرطبیعی است. تمرین ذهنآگاهی، محدود کردن زمان پیگیری اخبار منفی، تقویت ارتباطات اجتماعی غیرمادی و مراجعه به مشاور برای یادگیری مهارتهای مدیریت استرس میتواند تا حدی کمککننده باشد.»
در مقابل، دکتر موسوی بر لزوم اقدامات ساختاری تأکید دارد:
«دولت و نهادهای حاکمیتی باید با شفافسازی و ارائه برنامههای بلندمدت، امید را به جامعه بازگردانند. توسعه مراکز مشاوره با تعرفه دولتی و پوشش بیمهای نیز ضرورتی فوری است.»
در نهایت، بحران اقتصادی امروز تنها کیفیت زندگی مادی مردم را تهدید نمیکند، بلکه آرامش روانی جامعه را نیز نشانه گرفته است.
دیوارهای خانهها، شاهد جرقههای ناگهانی خشم و سکوتهای سنگین ناشی از نگرانیاند.
حل این معضل پیچیده، تنها با نسخهای دوحلقهای (اقتصادی-روانی) ممکن است: از یکسو بهبود شاخصهای کلان اقتصادی، و از سوی دیگر ارتقای آگاهی عمومی برای تابآوری در برابر طوفان. در غیر این صورت، هزینه درمان «جامعه بیمار»، بسیار سنگینتر از درمان اقتصاد خواهد بود.
۴۷۴۷
