ایران با انفعال به بازیگر دسته سوم در قفقاز تبدیل شد/ با حضور اسرائیل در مرزهای شمالی کنار آمدیم!
ایران با انفعال به بازیگر دسته سوم در قفقاز تبدیل شد/ با حضور اسرائیل در مرزهای شمالی کنار آمدیم!
محمدجواد محمدحسینی: در جلسه این هفته خانه گفتارها که با تلاش مجید تفرشی مدیر و مؤسس آن و اجرای محمدرضا مهاجری برگزار شد، افزون بر مرضیه کوهی اصفهانی، آرش رئیسینژاد، استاد سابق روابط بینالملل دانشگاه تهران نیز حضور یافت و پیرامون موضوع نکاتی را مطرح کرد. هر دو نفر نسبت به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در حوزه قفقاز انتقاداتی داشتند. در ادامه، ابتدا خلاصهای از سخنان کوهی و سپس خلاصهای از سخنان رئیسی نژاد در این جلسه خواهد آمد:
اهمیت قفقاز جنوبی برای ایران و جامعه بینالملل
قفقاز جنوبی متشکل از سه کشور کوچک آذربایجان، ارمنستان و گرجستان است که توسط سه کشور بزرگ روسیه، ترکیه و ایران احاطه شدهاند. قفقاز جنوبی به تعبیر یوری ژوزانف، یکی از محققین روسی، برای اوراسیا مثل شبکه سلیاک برای بدن است؛ سلیاک شبکه عصبی مرکزی است که رشتههای عصبی را به اعضای شکم می رساند در حدی که وقتی شخصی در ناحیه شکم دچار سرطان میشود، برای تخفیف درد این شبکه عصبی را مسدود میکنند. قفقاز جنوبی نیز برای اوراسیا و تحولات امنیتی آن چنین جایگاهی دارد. در حال حاضر، از حیث امنیتی، قفقاز جنوبی، محل رقابت نوآتلانتیکگرایان و نواوراسیاگرایان است. البته از قدیم تا امروز، این منطقه گذرگاه راههای مواصلاتی بین نقاط مختلف اوراسیا بوده و مثلاً جاده ابریشم از این ناحیه میگذشته است. در حال حاضر نیز این جنبه قفقاز جنوبی (شبکههای مواصلاتی بین قفقاز، آسیا و اروپا) به همراه شبکه انتقال انرژی که از این ناحیه میگذرد اهمیت دارد. هر بازیگری که این منطقه را تحت کنترل و نفوذ خود داشته باشد عملاً نقشی اصلی را در حوزه حمل و نقل بین قارهای و ارتباطات خواهد داشت.
جنبه دیگر اهمیت این منطقه، تنوع قومیتی موجود در آن است. چون این منطقه چهارراه ارتباطی بین آسیا و اروپا و خاورمیانه است، قدرتهای مختلف همیشه سعی داشتند، این منطقه را تصرف کنند و در اثر جنگها مدام قومی بیرون و قومی دیگر در آن جایگزین شده است. در حال حاضر بیش از ۵۰ قومیت بزرگ در این منطقه زندگی میکنند. چنین تنوع قومی هم موجب غنای فرهنگی و اجتماعی است و هم خطر تنش آفرینی در صورت ایجاد رقابت های قومی و تشدید حرکتهای قوم گرایانه را دارد.
این منطقه، منطقه منازعات حلنشده است. افزون بر منازعه قرهباغ، حرکتهای جداییطلبانه دیگری هم در این منطقه وجود دارد مثل ابخازیا و اوستیا که حتی چند کشور از جمله روسیه هم استقلال شان را به رسمیت شناخته اند.
این منطقه از حیث منابع طبیعی هم اهمیت دارد. طبق گزارش سازمان انرژی بینالمللی، قفقاز جنوبی ۴ درصد از نفت دنیا و همچنین ۴ الی ۶ درصد گاز دنیا را در بر دارد. کشور آذربایجان بهتنهایی ۷ بیلیون متر مکعب نفت و ۳ تریلیون متر مکعب گاز دارد. هرچند میزان ذخایر نفت و گاز این ناحیه با خاورمیانه و خلیج فارس قابل مقایسه نیست؛ اما به هر حال، قابل اعتناست و در جنگ اوکراین و روسیه برای اینکه کشورهای اروپایی از لحاظ انرژی فلج نشوند این منطقه نقش مهمی را ایفا کرد.
اهمیت قفقاز جنوبی برای ایران در درجه اول امنیتی است؛ ایران با ارمنستان و آذربایجان مرز مشترک دارد؛ بنابراین این ناحیه برای ایران موقعیت استراتژیک دارد و قفقاز جنوبی میتواند دروازه اروپا برای ایران باشد. همچنین اشتراکات فرهنگی زیادی هم بین ایران و قفقاز وجود دارد که البته این اشتراکات به سان تیغ دولبه است و برخورد مدبرانه و هدفمند برای بهره مندی از این ظرفیت لازم است.
تاریخچه درگیریهای بین آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ
نزاع قرهباغ ریشه تاریخی دارد و مربوط به یکی دو قرن پیش نیست؛ این منطقه مدام دست به دست میشده و لذا هم ارمنیها و هم آذریها نسبت به آن احساس مالکیت میکنند. در قرن چهارم قبل از میلاد، قرهباغ بخشی از امپراتوری بزرگ ارمنیها بود؛ آن زمان مرزهای این امپراطوری تا دریای مازندران میرسیده است و قرهباغ را هم در بر میگرفته است؛ طی قرون بعدی اقوام دیگری این منطقه را اشغال کردند؛ از جمله آلبانیهای قفقاز. آذربایجانیها هم ادعا میکنند از نسل آلبانیهای قفقاز هستند که حکومتشان در یک مقطع زمانی تقریباً در مرزهای کشور امروز آذربایجان بوده است. این سرزمینها اما، وابسته به ایران بودند و این وضع تا قرن هفتم میلادی ادامه داشت. بعد از حمله اعراب به این منطقه، عدهای مسلمان شدند و عدهای که مسلمان نشدند به ارمنستان رفتند. قرهباغ کوهستانی تا قرن ۱۴ میلادی بین اعراب و مغولان و ترکها دستبهدست میشد، اما بیشتر جمعیت آن ارمنی بودند و روابط خوبی هم با ایران داشتند. در زمان صفویه یک خودمختاری به این ناحیه داده شد؛ ابتدا حکام آنجا ارمنی بودند، اما با تضعیف حکام ارمنی به دلیل رقابت بر سر قدرت بعدها حاکم آنجا آذری و موروثی شد که منطقه را «خانات قرهباغ» گفتند. ترکیب خانات مختلف در دورههای مختلف زمانی متفاوت بوده است. در قرن ۱۹ و ۲۰ اکثر جمعیت قرهباغ ارمنی بودند؛ در قرن ۱۹ بهتدریج کنترل ایران بر قرهباغ از دست میرود و بعد از ترکمانچای هم کاملاً از اختیار ایران خارج شد و به کنترل روسیه درآمد.
در سال ۱۸۲۸ تزار الکساندر برنامه اصلاحات ارضی را پیاده میکند که طی آن خطوط مرزی بین خانات مختلف تحت کنترل روسیه عوض میشود و به تبع آن جمعیتهای بومی و منطقههای قراردادی با هم منطبق نگشتند و این آغاز اختلافات بین مسلمین و ارمنیها در آن ناحیه بود. در این قرن بهتدریج جمعیت ارمنیها در قرهباغ زیاد و جمعیت مسلمین در آن کم شد؛ پیروزی روسیه بر عثمانی هم جابجایی جمعیتی را تشدید کرد. بعدها در پی کشف نفت در باکو جمعی از ارامنه به باکو میروند و تزار روسیه بین ارمنیها و مسلمین، به سود ارمنیها تبعیض قائل میشود و اختلافات و دلگیریهای آنها باز هم تشدید میشود. در بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ که حکومت روسیه ضعیف بود، احزاب ملیگرای ارمنی و آذربایجانی روی یک سری مناطق دست گذاشتند و اعلام کردند فلان منطقه جمهوری دموکراتیک آذربایجان و فلان منطقه جمهوری دموکراتیک ارمنستان است و باز بر سر اینکه منطقه قرهباغ مال آذربایجان است یا ارمنستان، اختلاف پیش آمد.
بعدها ارتش سرخ همه این مناطق را در اتحاد جماهیر شوروی ادغام کرد؛ اما در سالهای بعد هر وقت کنترل حکومت مرکزی کمی ضعیف شد، تنش بر سر قرهباغ بین آذربایجان و ارمنستان تشدید شد. در سال ۱۹۸۸ شورای قانونگذاری قرهباغ در قطعنامهای از مسکو خواست تا حق حاکمیتی این ناحیه را به ارمنستان بدهد. مسکو این درخواست را رد میکند، ولی آذربایجان هم در عملی متقابل، برای آذریهای مقیم ارمنستان تقاضای خودمختاری میکند و تنش شدیدتر میشود. ارمنیها شروع به پاکسازی قومی آذربایجانیها در قرهباغ کردند. آذربایجان هم چنین کاری کرد و ارمنیها را اذیت کردند، ولی اقدام ارمنیها خیلی قویتر بود. پس در تمام قرون گذشته قرهباغ توسط قدرت های بزرگ تر مثل متاعی به عنوان امتیاز رد و بدل میشده است؛ بدون اینکه در نظر گرفته شود این کار چه تأثیری بر ساکنان این منطقه دارد.
بعد از فروپاش شوروی، در سال ۱۹۹۱ جنگی تمام عیار شروع شد که طی آن ارمنیها نهتنها قرهباغ را تصرف کردند، بلکه ۱۴ درصد از حوالی قرهباغ را هم به عنوان منطقه حائل به تصرف خود درآوردند. ترکیه همیشه حامی آذربایجان بوده است و خود را برادر بزرگتر آذربایجان میداند. روسیه هم در جنگ اول قرهباغ حامی ارمنستان بود و این حمایت تا سال ۲۰۱۸ ادامه داشت؛ اما در سال ۲۰۱۸ دولت غربگرای پاشینیان سر کار آمد و سعی کرد از روسیه فاصله بگیرد و به تدریج حمایت روسیه هم از ارمنستان کم شد؛ در جنگ دوم قرهباغ در سال ۲۰۲۰ روسیه بر خلاف انتظار ارمنستان که بر اساس روابط امنیتی گذشته بود؛ کاری نکرد و فقط برای آتش بس وارد عمل شد. در طی این سه دهه روسیه موثرترین میانجی گر این مناقشه و البته با روش استخوان لای زخم گذاری بوده یعنی مساله را فقط مدیریت میکرده و نه حل کامل چون حفظ جایگاه میانجیگر مناقشه به جهت قدرت و نفوذ و اعتباری که در پی دارد برایش مهم بوده است. بنابراین از اینکه جنگ گسترده شود ممانعت به عمل میآورد؛ اما به سمت حل و فصل دائمی مسئله هم حرکت نمیکند. یکی از دلایلی که گروه مینسک (OSCE Minsk Group) که مسئولیت حل و فصل منازعه قرهباغ را بر عهده داشت نتوانست پیشرفت چندانی داشته باشد، همین نقش دوگانه روسیه بود.
سه دهه پیش این سرزمینها توسط ارمنستان اشغال شد و ارمنستان حتی حاضر نبود مناطق حائل را پس بدهد. به تدریج با افزایش صدور نفت، آذربایجان قدرتش بیشتر شد؛ خریدهای تسلیحاتی از اسرائیل انجام داد و ارتش آذربایجان تحت آموزش ارتش ترکیه و اسرائیل قرار گرفت. تا سال ۲۰۲۰ آذربایجان مرتب خطاب به ارمنستان و بازیگران بین المللی اعلام می کرد که اگر مساله از طریق دیپلماتیک حل نشود حمله نظامی خواهد کرد و عاقبت هم به این تهدید جامه عمل پوشاند. در طول سالهای بین جنگ اول و جنگ دوم قرهباغ، آذربایجان جز در مذاکرات قرهباغ ارتباطی با ارمنستان نداشت و سعی میکرد از طریق سازمانهای بینالمللی مسیر دیپلماسی را دنبال کند؛ اما پس از جنگ دوم قرهباغ آذربایجان پذیرای سازمانهای بینالمللی نیست و موضعش این است که ما و ارمنستان باید خودمان مشکل را حل کنیم.
به هر حال در سال ۲۰۲۰ آذربایجان حمله نظامی انجام داد و جنگی تمامعیار شکل گرفت و روسیه با وجود قرارداد امنیتی و پایگاه نظامی در گیومری به جنگ ورود نکرد و فقط برای برای آتشبس وارد عمل شد. با میانجی گری روسیه پس از شش هفته آتش بس اعلام شد و معاهده صلح بین آذربایجان و ارمنستان منعقد گردید، اما بند ۹ این معاهده، خود باعث درگیریهای بعدی شد. طبق بند ۹، ارمنستان تعهد داده که راههای مواصلاتی باز بماند. تفاسیر دو طرف اما، از بند ۹ متفاوت است؛ ترکیه و آذربایجان معتقد بودند کنترل زنگهزور باید دست نیروهای بینالمللی باشد و حقوق و کنترل های گمرکی بر این مسیر از اختیار ارمنستان خارج گردد؛ اما ارمنستان میگفت اینجا حق سرزمینی ماست. این درگیریها که تا به حال حل نشده است، باعث شد آذربایجان به کامیونهای ارمنی و ایرانی سختگیری کند.
در سال ۲۰۲۳ آذربایجان اِستِپاناکِرت را پس گرفت. این منطقه مدتها توسط آذربایجان محاصره شده بود و شرایطی را برای مردم آن منطقه رقم زده بود که از نظر وضعیت قحطی شاید از شرایط فعلی مردم غزه هم بدتر بود. آذربایجان اجازه ارسال کمکهای بشردوستانه به آن منطقه را حتی از طریق هوایی نمیداد؛ بالاخره ارمنیها قرهباغ را تخلیه کردند و الان در قرهباغ فقط ۲۰ ارمنی هستند در حالی که قبلاً جمعیتی بالغ بر ۱۰۰ هزار نفر در قرهباغ ساکن بودند.
در حال حاضر محبوبیت پاشینیان خیلی پایین آمده و مسئولین ارمنستان حالت سردرگمی دارند؛ مخالفان پاشینیان میگویند او کارآمد نیست و فقط امتیاز میدهد؛ در مقابل، طرفداران دولت میگویند حاضریم زمین بدهیم، ولی جنگ نباشد.
ایران و مناقشۀ قرهباغ؛ لطمات امنیتی به ایران در چهار سال اخیر
در وضعیتی که توصیف شد دومین بازنده جنگهای ۲۰۲۰ به بعد ایران است. ایران در طول تمام سالهای پس از فروپاشی شوروی هیچ سیاست و استراتژی مشخصی برای قفقاز جنوبی نداشته و اولویت ایران قفقاز نبوده، بلکه خاورمیانه بوده است، چرا که پذیرفته که در این منطقه با وجود روسیه احساس میکند امکان این که قدرت اول منطقه باشد را ندارد اما در خاورمیانه این امکان را می بیند.
به عنوان پشتوانه منطقی بحث بالا به مقایسه رفتار ایران بین جنگ اول و عملکردش در جنگ دوم قره باغ می پردازیم. در جنگ اول قرهباغ، ایران سیاست بیطرفی فعال را اتخاذ کرد؛ یعنی همواره تاکید برتمامیت ارضی طرفین داشت و بر مبنای همین تاکید با ترکیه به پیگیری تصویب قطعنامه های سازمان ملل قطعنامهای به سود آذربایجان صادر کرد. کار دیگری که ایران در جنگ اول انجام داد پذیرش و اسکان موقت آوارگان آذری بود. افزون بر این، به نخجوان کمک کرد؛ حیدرعلیاف در کتاب دوستی ایران و آذربایجان به این کمک اشاره کرده است؛ ایران آرد و سوخت به نخجوان فرستاد. حتی نیروهای داوطلب ایران هم در جنگ اول، به آذربایجان فرستاده شدند و هم چنین ایران به ارسال تسلیحات و سازمان دهی و آموزش نظامیان آذری پرداخت. وقتی پیشروی نیروهای ارمنی به منطقه کلبجر رسید که سرزمین های پایین دست را در آذربایجان در خطر قرار میداد، سفیر وقت ایران در ارمنستان، با نصب پرچم ایران با پیشروی بیشتر نیروهای ارمنی مخالفت نمود؛ وزارت خارجه ج.اسلامی هم تلگرام اخطار به ارمنستان ارسال کرد و نیروهای نظامی ایران هم در مرز تحرک انجام دادند به ارمنستان اعلام کردند که اگر از این جلوتر بیاید با ایران طرف هستند.
توازن قوا بین آذربایجان و ارمنستان به نفع ایران بود؛ ایران زمانی در این جنگ ورود کرد که توازن قوا نزدیک بود به هم بخورد.
از سوی دیگر ایران به ارمنستان هم کمک کرد؛ در سالهای ابتدایی پس از فروپاشی شوروی، ارمنستان علاوه بر آذربایجان با گرجستان هم مشکل داشت و راه تنفسی ارمنستان ایران بود. لوون تر پتروسیان، رئیسجمهور وقت ارمنستان، گفته بود اگر ایران کمک نمیکرد ارمنستان خفه شده بود. گِله آذربایجان و ترکیه از ایران هم سر همین است. و الا ترکیه و آذربایجان بر خلاف همه ادعاهایشان هیچ گاه نتوانستند مدرکی دال بر کمک نظامی ایران به ارمنستان نتوانستند ارائه کنند.
به جز این کمکهایی که به آذربایجان و ارمنستان شد از ژانویه ۱۹۹۲ تا می ۱۹۹۲ ایران شروع به میانجیگری بین ارمنستان و آذربایجان کرد. در زمان حضور روسای جمهور طرفین در تهران برای جلسه با مرحوم رفسنجانی و امضای قرارداد آتشبس میلیشیای ارمنستان سرزمینهایی از آذربایجان را تصرف کردند و این کار لطمه بزرگی به آبروی ایران زد و باعث شد آذربایجان نسبت به ایران بیاعتماد شود.
از اینجا به تعبیر دکتر سجادپور موضع ایران از بیطرفی فعال به بیطرفی محافظهکارانه تبدیل شد. روسیه برای میانجیگری وارد عمل گردید و ایران از صحنه بازیگری درجه اول تنزل پیدا کرد و قبول کرد که در منطقه قفقاز قدرت دست دوم است و باید خودش را با روسیه هماهنگ کند. ما در ماجرای صادرات گاز ایران به اروپا هم شاهد کارشکنی روسیه بودیم، ولی ایران به روسیه اعتراضی نکرد؛ قرار بود لولههای انتقال گاز از ارمنستان به اروپا برود؛ اما روسیه به ارمنستان هشدار داد که قطر لولهها باید به اندازهای باشد که تنها نیاز ارمنستان را تامین کند و بعدها نیز از طریق خرید سهام، مالکیت لوله ها را در اختیار گرفت تا عملاً همه چیز دست خودش باشد و من هرچه گشتم ندیدم ایران به این کار روسیه اعتراضی کرده باشد. ایران با روسیه کنار آمده است؛و ترجیح داده اولویت خود را بر ایفای نقش در جایی بگذارد که احتمال نفوذش بالاتر است، یعنی خاورمیانه.
بعد از فروپاشی شوروی، سیاست غرب هم در قفقاز این بود که همه چیز باید بدون ایران باشد؛ از طرفی سیاست کلی نظام ما هم مقابله با آمریکا و اسرائیل است و تا وقتی مسئله آمریکا و اسرائیل حل نشود، سایر ابعاد امنیتی در نظر گرفته نمیشود؛ در نتیجه ما عملا در قفقاز کنار گذاشته شدهایم و نقشی که معادلات را دگرگون کند، نداریم.
در همین جنگ ۲۰۲۳، ارمنستان خودش نمیخواست که ایران به او کمک کند؛ استدلال تصمیم گیران شان این بود که کمک نظامی ایران موضوع رابطه و اتکای ارمنستان با غرب را دچار پیچیدگی می کند و رابطه قوی ارمنستان با ایران باعث منزوی شدن ارمنستان میشود.دستور برنامه کلی در منطقه، منزوی کردن ایران است؛ اینکه تا میشود با ایران کار نکرد. همین ارتباط تجاری موجود بین ایران و ارمنستان هم با مجوز آمریکا و با توجه به شرایط سخت ارمنستان است.
بر خلاف سیاست بی طرفی فعال در جنگ اول، ایران در جنگ دوم قرهباغ کار خاصی انجام نداد. یک حمایت کلامی گسترده توسط نمایندگان آذریزبان مجلس و همچنین برخی ائمه جمعه که نمایندگان رهبری بودند، از آذربایجان شکل گرفت؛ حال آنکه چند هفته قبل از آن یک هجمه عظیم گفتمان قوم گرایانه از طرف ترکیه و آذربایجان علیه ایران تقویت شده و به حدی تحریکآمیز بود که کاملا آتش تنش قومی را در استان های آذری نشین مشتعل کرد.
اولین اقدام نظامی ایران سه هفته بعد از جنگ بود که ایران با گذاشتن بلوک سیمانهایی مانع از آن شد که به سد خداآفرین لطمهای وارد شود.
به نظر من بهترین تعبیر برای سیاست ایران در این دوره از جنگ “بیتفاوتی فعال” است که صرفا هم به دلیل نفوذ و سلطه بسیار زیاد جریان های پان ترکی در ارکان نظام نیست. دولت روحانی و به ویژه وزارت خارجه بعد از حملات گسترده رقبا که بابت برجام به آن وزارت شده بود دیگر توان و ابتکار عمل خود را از دست داده بود. و اولویت سپاه هم قفقاز نبود؛ خلاصه اینکه ایران از یک بازیگر درجه یک در جنگ اول قره باغ به یک بازیگر درجه ۳ در جنگ دوم تبدیل شد. من علت این شکست را بیشتر حاصل نزاع قدرت در داخل میبینم تا نفوذ پانترکیسم.
پس از جنگ دوم قرهباغ ایران متحمل ضررهایی هم شد؛ مهمترین ضرر این بود که ما موقعیت خود را از دست دادیم. از طرفی دیگر سلفی جهادیها در مرزهایی اجیر شده توسط ترکیه به نفع آذربایجان در مرزهای ما فعال شده بودند و میگفتند بعد از ارمنستان هدف ایران است؛ بنابراین سلفیهایی که ما ادعا داشتیم برای ممانعت از نزدیکی شان به ایران در سوریه می جنگیم، با ایران همسایه شدند. از آن طرف هم بر اساس گزارش هایی ارمنستان در این جنگ از نیروهای پ.پ.ک استفاده کرد؛ ما در قبال همه اینها سکوت کردیم. ضرر دیگر این بود که مرز مشترک آذربایجان با ایران افزایش پیدا کرد که این اصلاً مطلوب ایران نیست. همچنین از طرف آذربایجان مشکلات ترانزیتی برای ایران ایجاد شد. افزون بر همه اینها افزایش نفوذ و جای پای اسراییل در جمهوری آذربایجان است. ایران قبلا هم از حضور و نفوذ اسراییل در آذربایجان لطمه خورده است از جمله: سرقت اسناد هستهای و آسیب زدن به تأسیسات هستهای که از مبدأ جمهوری آذربایجان انجام شده بود. بعد از جنگ های اخیر این حضور و نفوذ پررنگ تر شده در حدی که آذربایجان از شرکت های اسراییلی برای پیمان کاری در پروژه های مناطق آزاد شده دعوت کرده است.
در یک جمعبندی باید گفت رویکرد ما در جنگهای اول و دوم قرهباغ خیلی متفاوت بود و در جنگ اخیر ما خیلی ضعیف بودیم؛ جایگاه ایران به عنوان قدرت منطقهای کاهش پیدا کرده است؛ ما امیدواریم با مشخص شدن اهمیت این منطقه، توجهی که مستحق این منطقه است توسط سیاستگذاران کشور به آن معطوف شود؛ اولویت هر کشوری با امنیت است. امنیت ابعاد مختلفی دارد و تمام ابعاد امنیت هم مهم است؛ مسائل قومیتی روی امنیت سیاسی ما اثرگذار است؛ ما باید ارزیابی کنیم که چه چیزهایی امنیت کشور را تهدید میکند و بر این اساس سیاست گذاری کنیم/ این کار تا به حال به طور کامل انجام نشده و تحت تاثیر گروههای قومیتگرا قرار گرفته است ما از یک طرف با اسرائیل میجنگیم و از یک طرف، اسرائیل در مرز شمالی ما جا خوش کرده و بهشدت نفوذ دارد؛ سرمایهگذاری میکنند و اقدامات آنها میتواند تمامیت ارضی ما را مورد تهدید قرار دهد.
کوهی در پاسخ به سوالاتی پیرامون رویکرد ایران نسبت به جمهوری آذربایجان گفت: آذربایجان و ترکیه در این سالها دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگیشان خیلی فعال بوده است؛ متاسفانه در کتابهای درسی آذربایجان علیه ایران و ارمنستان مطالبی نوشته شده است و ایران در قبال این مسئله کار خاصی نمیکند. در جنگ سال ۲۰۲۰ در حالی که ایران اعلام بیطرفی کرده بود، سفیر ایران در آذربایجان در نطقهای تلویزیونی از آذربایجان طرفداری میکرد؛ ایران در طول این سالها در حالی به تشیع آذربایجان امیدوار بوده که جمهوری آذربایجان از سکولارترین جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق بوده است و اصلاً چنین اعتقادی نداشتند که باید به دامان اسلام برگردند؛ مسئولین آذربایجانی شیعیان را محدود کردند و در پاسخ به انتقادات گفتند ما نمیخواهیم جمهوری اسلامی آذربایجان شویم؛ یعنی آنها بزرگترین خطر برای خود را تشیع میدانند. شاید اگر ما از طریق ارزشهای ایرانی مثل شاهنامه وارد عمل شده بودیم، حساسیت کمتری پیش میآمد و میتوانستیم نفوذ بیشتری داشته باشیم.
از تشدید گفتمان آمریکاستیزی در ایران تا ذهنیت چالدرانی در ترکیه
آرش رئیسینژاد هم پس از سخنان کوهی اصفهانی دقایقی به سخنرانی پرداخت و گفت: برای موضعگیری در مورد قرهباغ، زنگهزور، ارمنستان و آذربایجان باید به فراز و فرودهای یکصد سالِ اخیر آن نگریست تا بتوان یک سیاست استراتژیکی در پیش گرفت. نکتۀ دوم این است که باید اهمیت قفقاز جنوبی را دریافت؛ به قفقاز جنوبی، کمربند شکسته ژئوپولیتیکی میگویند و از این نقطهنظر، قفقاز شبیه بالکان است؛ منطقهای است که تنشها در آن، هم درون کشورهاست، هم بین کشورهاست، هم کشورهای منطقه بیرونی روی آن تأثیر میگذارند و هم تحت تأثیر قدرتهای بزرگ است. بنابراین میبینیم که با رخ دادن اتفاقی در اوکراین، سرریز آن را در قرهباغ مشاهده میکنیم و بالعکس. خانم دکتر کوهی به دو نکته با اختصار اشاره کردند که من کمی بیشتر توضیح میدهم: یکی اینکه دلمشغولی ایران با توجه به سیاست کلانش قفقاز نیست؛ به تعبیر من تشدید گفتمان آمریکاستیزی باعث میشود به قفقاز آنطور که شایسته است توجه نشود. رد گفتمان آمریکاستیزی به معنی دوستی با آمریکا نیست؛ حتی میتوان با آمریکا در جاهایی مخالفت کرد؛ اما گفتمان آمریکاستیزی بلایی بر سر سیاست خارجی کشور آورده که هر کسی و هر نیرویی در اقصینقاط جهان دشنامی به آمریکا دهد، از نظر سیاستگذار ایرانی، دوست طبیعی ایران است؛ یعنی اصل غلطِ «دشمن دشمن من، دوست من است» از سوی مسئولین ایران، پذیرفته شده است. این گفتمان باعث شده ذهنیت سیاستگذار به مرزهای جنوبی و غربی متمرکز شود؛ حال آنکه من قبلاً گفته بودم که مرزهای شمالی و شرقی کشور زیر ضرب قرار خواهد گرفت و همین طور هم شد.
نکته دومی که توسط خانم دکتر به اختصار اشاره شد، رقابت قدرت درون کشور است. این بحث، بحث حساسی است و من هم کوتاه به آن میپردازم. مسئله «جانشینی»، مسئلهای ژرف و سهمگین است و توجه به این مسئله باعث شده سیاستگذار ایرانی از آنچه اطراف ایران میگذرد، غفلت کند.
این دو نکته در کنار تبلیغات عجیب و غریب ترکیه در میانه جنگ دوم قرهباغ حائز اهمیت است. این تبلیغات با سردمداری روزنامه «ینی شفق» که به رجب طیب اردوغان نزدیک است، انجام گرفت. سردبیر این روزنامه، ابراهیم کاراگل است. او ادعای داشتن ذهنیت استراتژیک دارد. او ذهنیتی دارد که این ذهنیت میان برخی سیاستمداران ترکیه روزبهروز قویتر شده است. من اسم این ذهنیت را «ذهنیت چالدرانی» گذاشتهام. ریشه این ذهنیت این است که ترکیه گمان میکند ایران بزرگترین مانع برای رسیدن ترکیه به منافع خود است؛ چه در سوریه، چه در شمال عراق و چه در قفقاز. با این ذهنیت دوباره تاریخ را بازنمایی و به جنگ چالدران توجه میکنند و میگویند همانطور که سلیم اول در چالدران شاه اسماعیل را شکست داد و پس از آن امپراتوری عثمانی از یک قدرت منطقهای تبدیل به یک قدرت جهانی شد، ما نیز خواهناخواه به این سمت میرویم و باید ضرب شستی به ایران نشان بدهیم. این ذهنیت که پشت آن استراتژی و پس از آن اقدام و عمل است، روزبهروز پررنگ شده است. سیاستگذار ایرانی به این مسائل توجه نمیکند؛ بلکه به ترکیه به عنوان دروازۀ دور زدن تحریمها مینگرد. به همین دلیل ذهنیت استراتژیک در ایران شکل نگرفته است.
۳۱۱۳۱۱
مجله خبری یولن