به گزارش یولن روزنامه اعتماد نوشت: گسترش کمی آموزش عالی بدون پیوند موثر با بازار کار، پدیدهای تازه و نگرانکننده آفریده است: نسلی تحصیلکرده اما معلق؛ جوانانی که نه در آموزش ماندهاند و نه در زندگی شغلی تثبیت شدهاند. با این وجود دانشگاهی که باید پل ارتباطی میان دانش و زندگی باشد به ایستگاهی موقت میان آرزو و واقعیت تبدیل شده است.
دانشگاه در مدار بیارتباطی
گزارش کارشناسی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی با عنوان «مطالعه تطبیقی نقش نظام آموزش عالی در اشتغالپذیری و ورود زودهنگام جوانان به بازار کار» با نگاهی دقیق نشان میدهد که میان نظام آموزش عالی ایران و نیازهای واقعی بازار کار، شکافی ساختاری وجود دارد. در حالی که میلیونها دانشجو در دانشگاهها در حال تحصیلند، بخش بزرگی از کارفرمایان همچنان از کمبود نیروی ماهر گلایه دارند. این تناقض، نشاندهنده نوعی گسست نهادی است؛ دانشگاه از کارکرد اصلی خود یعنی پیوند میان دانش و مهارت، فاصله گرفته و به نهاد تولید مدرک بدل شده است. از دید جامعهشناسی آموزش، دانشگاه زمانی معنا دارد که بتواند میان دانایی و توانایی پیوند برقرار کند. وقتی این پیوند گسسته میشود، نه علم به کار میآید نه مهارت شکل میگیرد.
وفور تحصیل، فقر مهارت
در چهار دهه اخیر، ایران یکی از سریعترین رشدهای آموزشی در منطقه را تجربه کرده است. اما این گسترش، بیش از آنکه توسعه کیفی باشد، گسترش کمّی بوده است. دانشگاههای متعدد، رشتههای مشابه و آموزشهای نظری فراوان، نسلی از فارغالتحصیلان را پدید آورده که دانش دارند، اما تجربه ندارند. بازار کار نیز با واقعیتی دوگانه مواجه است: نیروی انسانی فراوان و در عین حال، کمبود نیروی متخصص. در جامعهشناسی توسعه، این پدیده را ناهمزمانی ساختاری مینامند؛ یعنی رشد نظام آموزشی بدون رشد متناسب ساختار اقتصادی. نتیجه، شکلگیری جامعهای با وفور تحصیل و فقر مهارت است. جوانیِ معلق میان کلاس و کاربیکاری جوانان تحصیلکرده، مسالهای اقتصادی و نشانهای از بحران هویت اجتماعی است.
شغل در همه جوامع به غیر از وسیله معاش، سازنده منزلت، نقش و معناست. وقتی جوان پس از سالها تحصیل، شغل مناسبی نمییابد، از نظر اجتماعی در وضعیت تعلیق قرار میگیرد. او نه دانشجو است نه شاغل؛ نه در نظام آموزشی باقی مانده و نه در نظام اقتصادی جای گرفته است. این تعلیق در روان و رفتار اجتماعی نسل جوان بازتاب دارد؛ تاخیر در ازدواج، کاهش امید به آینده، افزایش میل به مهاجرت و فرسایش اعتماد به نهادهای رسمی. نسلی که احساس میکند نظام آموزشی به وعدههایش عمل نکرده به تدریج اعتمادش را به دانشگاه و سپس به جامعه از دست میدهد.
آموزش در بطن کار؛ تجربه جهانی
در گزارش مرکز پژوهشها، تجربه سه کشور آلمان، انگلستان و امریکا مورد بررسی قرار گرفته است. در همه این کشورها، دانشگاه در بطن بازار کار عمل میکند. در آلمان، نظام تحصیل دوگانه دانشجویان را همزمان با تحصیل به کار در صنعت میکشاند و برایشان حقوق تعریف میکند. در انگلستان، برنامههای کارآموزی همراه با مدرک دانشگاهی با حمایت دولت اجرا میشود و در امریکا بخشی از بودجه دانشگاهها بر پایه میزان اشتغال فارغالتحصیلان آنها تعیین میگردد. در این کشورها آموزش و اشتغال را به هیچ نمیتوان دو نهاد جدا از هم دانست؛ هر دو، دو روی یک سکهاند. در ایران اما، این دو نهاد چنان از هم فاصله گرفتهاند که گویی در دو جهان متفاوت زیست میکنند.
تله تمرکز و مدرکگرایی
آموزش عالی ایران درگیر دو بحران مزمن است: تمرکزگرایی ساختاری و فرهنگ مدرکگرایی. نظام آموزشی کشور به شدت متمرکز است؛ سیاستگذاریها از بالا انجام میشود و دانشگاهها استقلال کافی برای تصمیمگیری محلی ندارند. ازسوی دیگر، جامعه هنوز مدرک را معیار منزلت میداند نه مهارت را. نتیجه، تولید انبوه مدرکهایی است که ارزش نمادین دارند اما کارکرد اقتصادی ندارند.
فرسایش اعتماد به نهاد علم
بزرگترین زیان این روند نه اقتصادی بلکه اجتماعی است: فرسایش اعتماد عمومی به دانشگاه. دانشگاه زمانی کانون امید و تحرک اجتماعی بود، اما امروز بسیاری از جوانان آن را نهادی دور از واقعیت زندگی میدانند. این بیاعتمادی، سرمایه اجتماعی نظام آموزشی را تحلیل برده و جامعه را در چرخهای از بدبینی نهادی گرفتار کرده است. جامعهای که به نهاد علم بیاعتماد شود، ناگزیر به جای دانایی به آزمون و خطا پناه میبرد.
از دانشمحوری به مهارتگرایی
راه برونرفت از این وضعیت، بازتعریف ماموریت آموزش عالی است. دانشگاه باید از تولید صرف دانش به تربیت نیروی مهارتمند روی آورد. به تعبیر گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، چهار اصلاح بنیادین ضروری است: ۱- افزایش استقلال دانشگاهها و امکان تصمیمگیری متناسب با نیازهای منطقهای. ۲- شفافسازی عملکرد دانشگاهها در شاخص اشتغال فارغالتحصیلان. ۳- گسترش آموزشهای ترکیبی و کارآموزیهای رسمی. ۴- ایجاد پیوند ساختاری میان دانشگاه، صنعت و نهادهای اجتماعی. اما هیچ اصلاحی بدون تغییر نگرش فرهنگی به آموزش به نتیجه نمیرسد. جامعه باید از مدرکباوری به مهارتباوری گذر کند.
با این اوصاف نتیجه میگیریم که نسل امروز ایران در حقیقت قربانی این گسست نهادی شده. نسلی که با امید به آینده وارد دانشگاه شد، اما درنهایت نه شغل یافت و نه جایگاه اجتماعی متناسب با تحصیلاتش. این نسل معلق، درست آینهای از وضعیت جامعه است؛ جامعهای که میان توسعه نمادین و توسعه واقعی سرگردان مانده است. دانشگاه باید به بطن جامعه بازگردد. باید یاد بگیرد که هر کلاس درس باید به یک فرصت زیستن و یادگیری اجتماعی ختم شود، زیرا درنهایت جامعهای که میان دانش و کار تعادل و بالانس برقرار نکند نه آینده علمی خواهد داشت و نه آینده انسانی.
21302
