این شهید روحانی قبل از شهادت خانه را سیاهپوش کرد و برای حجلهاش عکس گرفت

این شهید روحانی قبل از شهادت خانه را سیاهپوش کرد و برای حجلهاش عکس گرفت
به گزارش گروه حماسه و مقاومت یولن، شهید محسن آقاخانی از روحانیون شهیدی است که نام او در تارک تاریخ انقلاب اسلامی میدرخشد. او همان شهیدی است که سر بریدهاش ندای «السلام علیک یا اباعبدالله» سر داد. این رویداد را جواد علیگلی از همرزمان شهید آقاخانی در کتاب «پیشانی سوخته» این چنین نقل کرده است: روحیه عجیبی داشت. زیر آتش سنگین عراق، پیکر شهدا را به عقب برمیگرداند که در همین رفت و آمدها گلوله مستقیم تانک سرش را پراند. خودم چند متریاش بودم. وقتی سر بریدهاش روی زمین افتاد، صدایی از آن بلند شد: السلام علیک یا اباعبدالله.
محسن آقاخانی
خاطرات مادر آقا محسن هم شنیدنی است که میخوانیم:
خوابی که به شهادت محسن تعبیر شد
رفته بودم زیارت سیدالکریم، مردی جلو آمد و گفت: بچهات را بگیر. گفتم: این بچه من نیست، فاطمه را گذاشتهام خانه! گفت: این محسن توست و در راه خدا شهید میشود. وقتی این خواب را دیدم، هنوز نمیدانستم که باردار هستم. برای یکی از دوستانم خوابم را تعریف کردم. زنگ زده بود دفتر آقای بروجردی، گفته بودند تعبیرش این است که این خانم باردار است و این بچه به شهادت خواهد رسید.
ما محسن ننوشتهایم!
بچه که به دنیا آمد با پدرش تصمیم گرفتم نام پدربزرگش را روی آن بگذارم؛ یعنی حسن. رفتیم شناسنامه را تحویل گرفتیم، نوشته بود محسن! پدرش تا خود رئیس ثبت احوال را زیر سؤال برده بود که ما میخواستیم اسم این بچه حسن باشد، چرا نوشتهاید محسن؟ گفتند: ما ننوشتهایم!
آقا محسن اولین نفر سمت راست، در جبهه
تو هم باید مثل مطهری شوی
پشت دار قالی نشسته بودم. آمد، دولا شد و پایم را بوسید. گفت: خیلی از شما شرمندهام. خانهداری، بچهداری و حالا قالیبافی میکنی؟ خیلی زحمت میکشی، کاری میخواهم انجام دهم و انجامش به رضایت شما و بابا بستگی دارد. گفت: میخواهم درس حوزه بخوانم، اجازه میدهی؟ گفتم: به یک شرط. اینکه تلاش کنی تا تو هم یکی مثل مطهری شوی. شرطم را قبول کرد. جان حضرت زهرا (س) را قسم خورد که در این راه کمکاری نکند.
آقا محسن و آیتالله مجتهدی
آیتالله مجتهدی: خداوند این بچه را برای طلبگی انتخاب کرده است
هنوز موهایش تا روی شانه بلند بود. قاسم دوستش دنبالش آمده بود و با هم مدرسه مجتهدی رفتند. شیخ گفته بود: این دختر کی هست؟ گفتند: دختر نیست، اینجا آمده تا درس حوزه بخواند. مرحوم آیتالله مجتهدی گفت: خدا این بچه را برای طلبگی انتخاب کرده است.
یک ماه قبل از شهادت عکس حجله انداخت
یک ماه مانده به شهادتش، با قاسم دوستش بازار رفت و ۲ توپ پارچه سیاه خرید. گفت: مادر این سیاهیها را آماده کن بعد از من کسی نیست که برای تو این کارها را بکند. دور تا دور خانه را سیاهپوش کرد. (چون چهلمین روز درگذشت مادربزرگش نزدیک بود) بعدازظهر همان روز عکاسی محل رفت و عکس گرفت. گفت: این عکس را هم در حجلهام بگذارید.
مادر شهید محسن آقاخانی
خدا را شکر مادر مرا از زندان دنیا نجات داد
دوستش از طرف محسن زنگ زده بود. سلامش را رساند و گفت: محسن دلش برای شما تنگ شده است، خودش نتوانست بیایید. پیغام داد که به شما برسانم. به دوست محسن گفتم: به تمام بچههای جبهه سلام برسان. همه شما را به علی اکبر(ع) و امام حسین (ع) سپردم. عزیزم من کی هستم؟ اول فکر خدا باشید بعد هم به فکر حفظ ناموس این مملکت و اسلام. بعدش این شعر را برایش خواندم:
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش
نمیدانستم آن شب، شب شهادتش خواهد بود و این جملات را کس دیگری بر زبانم جاری کرده است. وقتی پیام من به محسن رسید، سجده شکر بجا آورده بود و گفته بود: خدا را شکر که مادرم، مرا از زندان دنیا نجات داد.
شهید حجتالاسلام محسن آقاخانی
درباره این شهید بیشتر بدانید
شهید محسن آقاخانی در هشتم خرداد ماه سال ۱۳۴۷ در تهران به دنیا آمد. او از طلاب حوزه عملیه آیتالله مجتهدی بود. آقا محسن در زمان شهادت در منطقه عملیاتی شلمچه در عملیات کربلای ۵ مسؤول بخش تعاون بود و در زمانی که برای آوردن جنازه یکی از شهدا به خط مقدم رفت، با خمپارهای که از سوی دشمن شلیک شد به فیض شهادت نائل آمد.مزارش در قطعه ۲۹، ردیف ۱۲ شماره ۴ بهشت زهرای تهران قرار دارد.
منبع: ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی فکه
انتهای پیام/