بلاهایی که ضدانقلاب سر مردم کردستان آورد/ اگر رهایش نکنید، خودم و نوزادم را به تنور میاندازم
یولن ـ حماسه و مقاومت: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که گروهکهای تروریستی کومله و دموکرات جنایات متعددی را علیه مردم کردستان و به ویژه نیروهای ارتش، بسیج، سپاه و مرزداران کشورمان مرتکب شدند؛ جنایتهایی که دست کمی از جنایتهای گروهک تروریستی داعش نداشت. آنها بیهیچ دلیلی بیش از ۵ هزار زن و مرد بیگناه را کشتند و خانوادههایشان را داغدار کردند.
شهید ملامحمود محمدی
بلاهایی که ضدانقلاب سر مردم کردستان آورد
از جمله این شهدا میتوان از شهید «ملامحمود محمدی» و همسرش یاد کرد. این زن و شوهر بدون اینکه کاری انجام داده باشند، جلوی درب منزلشان به شهادت رسیدند. فرزندشان درباره شهادت پدر و مادرش میگوید: «در تهران مشغول به کار ساختمانی بودم که به من خبر دادند، پدر و مادرت را در روستا به شهادت رساندهاند.»
جنایتکاران کومله و دموکرات، مادران زیادی را داغدار کردند که میتوان از مادر جهادگر شهید «علیرضا شاملو» یاد کرد. مادری که خودش علیرضا را راهی کردستان کرد. او میخواست فرزندش جاده بسازد، مسجد درست کند، خانه بسازد. علیرضا به مادرش میگفت: «اگر یک وجب هم جاده درست کنم، ارزشمند است، چون کردستان خیلی عقب مانده است و باید به کردستان کمک کرد. این شهید نمیدانست که یک عده با لباس کُرد، بیرحمانه مردم کردستان و هر کسی را که کنار آنهاست، میکُشد.»
شهادت به جرم خدمت به مردم!
فرزند شهید «صلاح پاآهو» درباره شهادت پدرش توسط کومله میگوید: «سال ۶۵ با پدرم و مادرم و خواهرم در زمین کشاورزی کار میکردیم که اعضای گروهک کومله به آنجا آمدند و به پدرم گفتند: به خاطر اینکه عضو شورا هستید و به دولت و مردم خدمت میکنید، شما را باید با خودمان به زرگویز ببریم. پدرم را بردند و ساعت ۱۰ شب در جاده سنندج ـ مریوان شهید کردند.»
کومله میخواست من را داخل تنور بیندازد
آقای موسوی از نیروهای بسیجی داوطلب بود که از سال ۵۸ عضو بسیج شد و از سال ۶۰ وقتی که ۱۶ ساله بود، در بسیج بیجار فعالیتهای متعددی از جمله ایجاد امنیت در غرب کشور را آغاز کرد. او آبان ماه سال ۶۰ به اسارت کومله درآمد که این اسارت یک سال طول کشید، در این مدت، ۵ بار به شدت شکنجه شد. آقا سید خاطرات خواندنی در این یک سال اسارت دارد.
این آزاده بسیجی درباره یکی از جنایتهای کومله بیان میکند: «۲۰ روز بعد از اسارتم اعضای کومله من و سه نفر از اسرا را به روستایی بردند و گفتند: در این یکی دو روز اعدامتان میکنیم. به روستای هزارکانیان رسیدیم. در این روستا ما را به خانهای بردند که خانم خانه تازه تنور را روشن کرده بود و با یک طفل حدود ۷ ماهه کنار تنور نشسته بود. یکی از اعضای کومله از پشت سر موهای من را گرفته و میخواست داخل تنور بیندازد. آتش تنور، تند بود و موهایم سوخت. همینطور که تلاش میکرد، من را داخل تنور بیندازد، یک دفعه همان خانم که در حیاط بود، با زبان کُردی فریاد زد: رهایش کنید! بعد گفت: اگر این جوان را داخل تنور بیندازید من هم خودم و هم بچهام را داخل تنور میاندازم و میسوزانم. چند بار این جمله را تکرار کرد تا من را رها کردند.»
شهید مسعود فراهانی از راست نفر سوم
شهیدی که کومله گوشت تنش را برید
شهید مسعود فراهانی تازه دیپلمش را گرفته بود که جنگ شروع شد. چون سربازی نرفته بود، دنبال این بود که راهی جبهه شود. با دوستانش از طریق سپاه شاهینشهر اصفهان در اواخر مهر ۵۹ عازم جبهه غرب شد. اشرف فراهانی درباره نحوه شهادت برادرش توسط کومله این چنین اظهار میدارد: «در اوایل آذرماه وقتی همراه با همرزمانش از سردشت به سنندج رفت، طی حمله کوملهها، آقا مسعود از ناحیه گلو دچار جراحت سطحی شد. دوستانش که قصد داشتند او را به درمانگاهی ببرند، در کمین کوملهها قرار گرفتند و به این ترتیب آقا مسعود اسیر کوملهها شد. خیلی او را شکنجه کردند، حتی گوشت بدنش را بریدند تا به خیال خودشان از او اطلاعات بگیرند، در نهایت روز ۹ آذر ماه ۵۹ تیر خلاص را به قلبش زدند و بعد از شهادتش او را در کنار جاده رها کردند.»( شرح ماجرای این شهید را اینجا بخوانید)
شهید عیسی فلاحی
چفیه یخزده پسرم
یکی از شهدایی که به دست دموکرات به شهادت رسید، شهید «عیسی فلاحی» است. او متولد یکی از روستاهای اطراف شهرستان تکاب است که از سال ۵۹ وارد بسیج شد. به گفته مادرش، عیسی با اینکه نوجوان بود، کارهای بزرگی میکرد. یکبار که پسرم به منزل آمد، لباس کُردی به تن داشت؛ در آن زمستان سخت، چفیه دور گردنش یخ زده بود؛ لباسش را کنار تنور گذاشتم تا گرم شود؛ وقتی یخ لباسش باز شد، دیدم کنار تنور، خونی است؛ نگران شدم و از عیسی پرسیدم جاییات زخمی شده؟ او گفت: «دموکرات یکی از دوستانم را به شهادت رساند و خون او به لباس من هم پاشیده است».
این شهید بعد از ۴ سال مبارزه با ضدانقلاب و دموکراتها در شمال غرب کشور ۱۱ دی ماه ۱۳۶۳ به شهادت میرسد. مادر شهید درباره شهادت پسرش میگوید: عیسی ۱۸ ساله هم نشده بود و حتی زمان خدمت سربازیاش نرسیده بود اما تمام تلاشش را برای سرکوب ضدانقلاب میکرد. او در دی ماه که سرمای حداقل منفی ۱۰ درجه دارد، به همراه همرزمانش برای سرکوب دموکراتها به روستای «تَرمَکچی» در اطراف تکاب رفت. یکی از ملعونها در داخل منزل یک زن روستایی مخفی شده بود، آن زن هم با دموکراتها همراهی کرده و نگفته بود در خانهاش پنهان شدهاند. وقتی پسرم وارد خانهشان شد او را با ضرب گلوله به شهادت رساندند. به جز پسرم عیسی، پسرخالهام شهید «رجب معزز» با اینکه ۵ فرزند داشت، به مبارزه با ضدانقلاب رفت. در ابتدا انگشتانش را در جنگ با دموکرات از دست داد و دو ماه بعد به شهادت رسید؛ «محمد بهاری» نوه خالهام بود، او بعد از تشییع پیکر پسرم به مبارزه با ضدانقلاب رفت و دیگر برنگشت.
اولین نفر از سمت چپ شهید عیسی فلاحی
هنوز هم صدای فریاد همسرم در گوشم میپیچد
شهید مفقود «سیدابراهیم تارا» از جمله شهدای مبارزه با کومله و دموکرات در غرب کشور است. این شهید به همراه همسر و دخترش سمیه در کردستان بودند. سیدابراهیم به دلیل محبوبیتی که در کردستان داشت، خیلی از مردم و حتی خانواده گروهکها را به خود جذب کرده بود؛ او حتی پای درد دل خانوادههایی که فرزند یا همسرشان به گروهکهای ضدانقلاب پیوسته بودند، مینشست و از آنها دلجویی میکرد و معتقد بود که اگر فرزندان این خانوادهها اشتباه کردهاند، خانوادهشان چه گناهی دارد؟! او به این خانوادهها سر میزد و برخی از مایحتاج زندگیشان را تأمین میکرد. اعضای کروهگ کومله از ابراهیم خیلی کینه داشتند تا اینکه در دی ماه ۱۳۶۱ او را به کمین انداختند و با شکنجههای سخت به شهادت رساندند. همسر شهید تارا درباره مبارزات او ابراز میدارد: وجود سیدابراهیم به قدری برای ضدانقلاب اهمیت داشت که بعد از دستگیری او رادیو کومله در پیامی اعلام کرد: دست خمینی را در کردستان قطع کردیم.
شهید سیدابراهیم تارا
این فرمانده ۲۳ ساله به آرزوهایش رسید و پیکر مطهرش از ۳۹ سال گذشته تاکنون مفقود مانده است و تنها پیامی که به همسرش داد، این بود که «فراموش نکن بعد از من بگویی پاسدارها در کردستان چه زجری کشیدند». با توجه به اینکه زمان اسارت شهید تارا توسط کومله، همسرش هم در منطقه بود، صدای فریاد شکنجه شدن سیدابراهیم هنوز هم در گوش این بانوی مبارز میپیچد و یادآور تلخترین روز زندگی او است.( شرح ماجرای این شهید را اینجا بخوانید)
انتهای پیام/