جواد مجابی: کمالالملک شاگردان را به کپیه باسمههای فرنگی واداشت/حیدریان: دلش چون بید میلرزید که مبادا آن برگ پیش از آنکه در تابلو ترسیم شود بیفتد
جواد مجابی: کمالالملک شاگردان را به کپیه باسمههای فرنگی واداشت/حیدریان: دلش چون بید میلرزید که مبادا آن برگ پیش از آنکه در تابلو ترسیم شود بیفتد
به گزارش خبرگزاری یولن، استاد علیمحمد حیدریان (۱۲۷۵-۱۳۶۹) یکی از شاگردان برجستهی کمالالملک و سالها استاد دانشکدهی هنرهای زیبا بود. در اوایل دههی ۵۰ خورشیدی وقتی اواخر هفتمین دههی عمرش را میگذراند در اوج شکوفایی به سر می برد، همچنان آثاری تازه خلق میکرد و بیش از نیمی از نقاشان سرشناس ایران شاگردش بودند. اردیبهشت ۱۳۵۲جواد مجابی نویسندهی برجستهی معاصر در زمینهی آثار استاد حیدریان و نقاشی معاصر ایران با او گفتوگویی انجام داد که روز سوم اردیبهشت همان سال در صفحهی هفتم روزنامهی اطلاعات منتشر شد. بخشهایی از آن گفتوگو را در پی میخوانید:
ساعت ۱۱ به کارگاه استاد حیدریان رفتم، دیدار با او چندان آسان نیست که پیر است و بیحوصله و کنج قناعت گزیده، نه سودای نام و نشان دارد و نه پروای این و آن، از این رو در خانهاش جز بر روی دوستان و شاگردان بسته است. در طبقهی دوم عمارتی در خیابان وزرا کارگاهی برای خود ترتیب داده است وقتی که وارد کارگاه شدم شاگردی در وسط سالن نشسته بود و تابلویی را بازسازی میکرد. حیدریان روی کاناپه دراز کشیده بود، انگار به تابلوی «میله» مینگریست که روبهرویش به دیوار آوخته بود، برخاست و چاقسلامتی کردیم، از آخرین دفعه که او را در دانشکده دیدم پیرتر به نطر میآمد و آسودهتر.
برای دیدن کارها آمدهام.
میدانی که حوصلهی گفتوگو ندارم.
استاد شما که آثاری بدین زیبایی و قدرت خلق کردهای چرا به کپیهی آثار نقاشانی چون رامبراند پرداختهاید؟
من کپیه نکردهام. من کسب فیض کردهام. دوباره ساختن این آثار علاوه بر اینکه مرا با رنگ و طرح و شیوهی کار این استادان آشنا کرده آن هیجان و شوری که هنرمند به هنگام ساختن آن اثر داشته من نیز در خویش حس کردهام، من از این رابطه فیضی بردهام وقتی که تابلوی «میله» را در لوور میساختم یک روز نگهبان آن اتاق آمد گفت از این اثر نقاشان زیادی تاثیر گرفتهاند یا بدلسازی کردهاند اما هیچکدام مثل کار تو خوب از آب درنیامده است. من این تابلوها را بیشتر در لوور ساختهام. بسیاری به من ایراد میگیرند که چرا حیدریان کپیه میکند. من در برابر استادان بزرگ تاریخ هنر شاگردی هستم و لاجرم از ساختن آثارشان بهرهها میبرم.
نکتهای را همواره من گفتهام و نوشتهام و میخواهم با شما در میان بگذارم، دو گروه در دگرگونی نقاشی ایران سهمی داشتهاند: کمالالملک و شاگردانش از یک سو و نوپردازان افراطی چون ضیاپور و یک دو تن از سوی دیگر اگر گرایشهای تند و بیحساب این دو گروه نبود شاید نقاشی ما راهی بهتر میگزید و سامان مییافت. کمالالمل شیفتهی هنر مغربزمین شد. همو بود که شاگردان را به کپیه باسمههای فرنگی واداشت و نقاشی سهپایه را در ایران رواج داد گرچه کار او در این زمینه به اعتدالی رسید و آثاری چون «تالار آئینه» «میدان کربلا»، «تکیه دولت» و «فالگیر بغدادی» پرداخت که رنگ و روی ایرانی داشت، اما با آوردن نقاشی اروپایی به ایران، نقاشی عامیانه، مینیاتور و آثار اصیلی چون تابلوهای صنیعالملک و محمودخان ملکالشعرا و دیگران را بیفروغ کرد. گرچه تقلید از باسمههای فرنگی پیش از او شروع شده بود اما کمالالملک با قدرت و نفوذی که در قلمروی نقاشی داشت بر این تقلید صحه گذاشت. رواجدهندگان کوبیسم در ایران بیآنکه به شرایط پدید آمدن مکاتب در جوامع خاص توجهی داشته باشند، این گرایش افراطی را به انحطاط رسانیدند.
کمالالمل به غایت وسواس داشت برای ساختن یک منظره از طبیطعت. دلش چون بید میلرزید که مبادا آن برگ پیش از آنکه در تابلو ترسیم شود از درخت بیفتد. از خود چیزی در تابلو به جای نمینهاد. آنچه را که میدید میساخت و ما را چنین تربیت کرده بود. ما: من و اسماعیل آشتیانی و یک دو تن دیگر در آغاز نقاش باسمههای فرنگی یا طبیعت بودیم. به عنوان یک نقاش که از خود طرحی در جهان میافکند حضور نداشتیم. تجربهای در مورد ساختن یک تصویر پیش آمد و من دریافتم که ارزش هر اثر در آن، در آن پاره از روح است که در اثر به جای گذاری.
«مرغان دریایی» را در چه مدت ساختهای؟
من خیلی سریع کار میکنم در سه ساعت این تابلو را ساختهام. بعدها دستی در آن میبرم اما اصل کار خیلی زود شکل میگیرد.
چرا دوستداران نقاشی را از دیدن آثارت محروم کردهای؟ چرا کارهای تازهات را در نمایشگاهی عرضه نمیکنی؟
از قضاوت مردم پروا دارم چه آنها که بیدلیل ستایشم میکنند و چه کسانی که از روی بیدانشی شاید بیذوقی به این آثار حمله خواهند کرد. من از نادانی پارهای کسان بیم دارم. نمایشگاهها ارزانی آنها باد که چشم به شهرت و ثروتی دارند. من این آثار را برای دل خود ساختهام. این تابلوها نردبانی بود که من از این زندگی حقیر روزانه بالا رفتهام تا بدانجا که خیلی چیزها در نظرم بیاعتبار شده است. حتی نام و نشان من. هنوز هم صبحها کار میکنم شاگردانم را تعلیم میدهم بعدازظهرها به استراحت و مطالعه میگذرانم و در این سن تحمل جنجال ندارم.
۲۵۰۵۷
مجله خبری یولن