فرهنگ و هنر

ردادی: آوینی، متفکر مطرود دولت تکنوکرات‌ها بود

ردادی: آوینی، متفکر مطرود دولت تکنوکرات‌ها بود

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه یولن، اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ آبستن تحولات مهمی در جامعه انقلابی ایران بود. ۱۰ ـ ۱۵سالی از غلبه نهضت اسلامی بر رژیم ستمشاهی می‌گذشت و عده‌ای با توجه به فراهم آمدن زمینه مناسب سعی در آن داشتند که مفاهیم و آموزه‌هایی را وارد جامعه انقلابیِ ایران کنند که چندان نسبتی با انقلاب حضرت روح‌الله نداشت. سر آخر در این امر موفق شدند و کار به آنجایی رسید که به قول شهید عزیز اهل هنر، سیدمرتضی آوینی در نشریات ایران با حمایت‌هایی از جانب برخی دولتمردان آموزه‌های ضدانقلابی به خورد مردم داده می‌شد و به اسم تعامل و آزاداندیشی تفکر حزب‌الله دگماتیسم سیاسی ـ‌ فرهنگی تلقی شده و تفکر روشنفکری غرب‌زده عید صحیح‌الاعتقادی تبلیغ می‌شود. 

تصمیم گرفتیم تا با محسن ردادی، استاد مطالعات انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر چند کلامی درمورد چرایی نفوذ و غلبه تفکر روشنفکری در ایران و نوع مواجهه جبهه انقلاب در برابر این تهاجم فرهنگی گپی بزنیم که در ادامه بخش‌هایی از آن را می‌خوانید.

ردادی: آوینی، متفکر مطرود دولت تکنوکرات‌ها بود

انقلابی جایش در جبهه‌ است نه سیاست!

محسن ردادی در ابتدا با اشاره به علل و زمینه رواج اندیشه‌های به اصطلاح روشنفکریِ غربگرا در ایران گفت: برای پاسخ به این‌که چرا اندیشه روشنفکرمآب غربی در اواخر دهه ۶۰ ایران رواج پیدا کرد و به فعالیت جدی رسید، می‌توان دو دسته عوامل اقتصادی و فرهنگی را برشمرد. به باور من دولت‌ها در این عصر متأسفانه در رشد روشنفکری غربگرا مؤثر بودند. یعنی برخلاف آن چه تصور می‌شود که دولت‌ها در آن زمان و برهه از اندیشه‌های انقلابی حمایت می‌کردند، باید گفت دولت تکنوکرات‌ها و اصلاحات با پهن‌کردن و ریل‌گذاری خاص در امر اقتصادی و سیاسی راه را برای رواج اندیشه روشنفکری باز کردند.

وی افزود: در دهه ۶۰ آن زمان که افراد انقلابی سردمداران دولت و مسئولین نظام بودند، آموزه‌های انقلاب اسلامی مورد توجه بود و با مبانی انقلاب کار پیش می‌رفت، اما پس از روی کار آمدن دولت تکنوکراتِ مرحوم هاشمی رفسنجانی در سال ۶۸ به خصوص در دوره دوم ریاست‌جهوری ایشان یعنی سال ۷۲، دولت عملاً از اندیشه انقلاب فاصله گرفت.

اقتصاد و فرهنگ، قربانیان تفکر غربی تکنوکرات‌ها

 اندیشه دولت سازندگی افراد انقلابی را به حاشیه راند و چنین القا کرد که با تفکر انقلابی دولت و کشور را نمی‌توان اداره کرد، بلکه اداره دولت محتاج فن‌سالاری است، به تعبیر آن‌ها نیروی انقلابی به درد دفاع جنگی و نظامی‌ می‌خورد نه امر سیاست

استاد مطالعات انقلاب اسلامی گفت: وقتی این دیدگاه به قدرت رسید و دولت را به‌دست گرفت و شعار خود را توسعه اقتصادی قرار داد، از لحاظ نرم‌افزاری محتاج یک اندیشه و تفکر بود که بتواند پشتیبان اعمال و اهدافش باشد. طبیعتا اندیشه انقلاب اسلامی با چنین چشم‌اندازی همخوانی نداشت و توسعه اقتصادی صرف را همان چیزی می‌دانست که شاه فراری پهلوی هم دنبال‌کننده آن بود. پس در دولت کارگزاران و سازندگی بدون به کارگیری روشنفکران لیبرال در سیاست از اندیشه‌ها و افکار آنان در امر اقتصادی استفاده شد و این اندیشه را که اساساً در تقابل با انقلاب اسلامی بود، پشتوانه معرفتی سیاست‌های اقتصادی خود قرار داد. 

فرهنگ کشور در دست روشنفکران غربگرا

ردادی بیان کرد: دولت تکنوکرات‌ها از سال ۶۹,۷۰ تا سال ۷۶ منطق اقتصادی را اندیشه‌های لیبرال قرار داد و راه را برای غربگرایان باز گذاشت تا با مجال و زمینه مناسب‌تری دست به فراگیر کردن تفکرات خود بزنند. هرچند از لحاظ سیاسی در این دوره روشنفکران طرفدار رابطه با آمریکا فرصت فعالیت چندانی نداشتند؛ اما به خوبی توفیق یافتند ریل و مسیر اقتصادی و فرهنگی ایران را از اندیشه انقلاب اسلامی منحرف کرده و با ارزش‌زدایی از انقلاب اسلامی در سطح جامعه و فراگیر کردن تساهل فرهنگی در اجتماع ذهنیت مردم را به سوی آموزه‌های مبتنی بر غرب هدایت کنند. این برهه همان زمانی‌است که به تعبیر حضرت‌آقا (دامت برکاته) آغاز تهاجم فرهنگی خوانده می‌شود و مع‌الاسف یکی از مؤلفه‌های فراگیر این تهاجم، حساسیت نداشتن دولت نسبت به ماجرا بود. 

وی افزود: در سال‌های اولیه انقلاب، علت عدم ظهور و بروز گسترده روشنفکران این بود که این دسته از مردم عقب افتاده بودند و زمینه برای انتشار تبیین جبهه انقلاب مهیا بود و ملت با مواجهه با اندیشه‌های نهضت اسلامی آن‌ها را به واقعیت نزدیک‌تر می‌دیدند. وظیفه روشنفکر، تبیین شرایط فعلی و ارائه راه‌حل عملی برای برون‌رفت از این شرایط است. روشنفکران در آن زمان هیچ ایده‌ای نداشتند؛ در حالی که مردم، بهتر از روشنفکران وضعیت جامعه را تحلیل می‌کردند و برای بهبود وضعیت تلاش می‌کردند، اما پس از آن با پشتیبانی دولت و حمایت‌های معنوی و حتی مالی فرصت یافتند تا بتوانند آموزه‌های خود را از طریق نشریات، رسانه، وزارت‌ ارشاد (که سیدمحمد خاتمی صاحب‌منصب آن بود)، بانک مرکزی و… بسط و نشر دهند. 

روزنامه همشهری یا سرباز غرب در رسانه؟

ردادی گفت: اگر روشنفکران غربگرا تا قبل از سال ۷۶ فقط از طریق فرهنگ و رسانه توانسته بودند، اهداف خود را پیگیری کنند، با روی کار آمدن دولت اصلاحات آن‌ها عملاً توفیق یافتند تا با ورود در دولت و سیاست دور جدیدی از هجمه‌های غربگرایانه خود را به جامعه ایرانِ انقلابی وارد کنند. تأمین مالی رسانه‌هایی چون روزنامه طوس و جامعه از سوی وزارت ارشادِ عطاالله مهاجرانی، تأسیس روزنامه همشهری و جذب روشنفکران برای بسط اندیشه‌های مدرنیته از سوی شهرداری، استفاده از ژورنالیزم حرفه‌ای صرفاً برای بالا بردن تیراژ و… نمونه‌ای از این اقدامات است. در مورد اسم روزنامه همشهری محمد قوچانی که خود چند صباحی در این رسانه فعالیت کرده است تعبیر جالب توجهی دارد که از این قرار است: در جامعه مدرن مردم همشهری خود هستند و روابط آن‌ها صرفا از این نظرگاه عبور می‌کند، که این امر در تقابل با شهروندی انقلاب اسلامی است، چرا که در نظام اسلامی مردم برادر و خواهر یکدیگرند و با وحدت و اخوت است که روابط آن‌ها تعریف می‌شود. 

وی افزود: یکی از اقداماتی که در دهه ۷۰ موجب بسط آموزه‌های روشنفکری در ایران شد، حضور طرفداران مدرنیسم غربی در دانشگاه‌ها و مجامع علمی بود. از آنجایی که در دولت سازندگی با روشنفکران در حیطه سیاست کمی با احتیاط برخورد می‌شد، آن‌ها پناهگاهی به نام دانشگاه‌ یافتند تا اندیشه علمی جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهند. نتیجه حضور نئولیبرال‌ها و روشنفکرانی چون سیدجواد طباطبایی، حسین بشیریه، عبدالکریم سروش و… این بود که سیاستمداران دهه‌های بعد متأثر از اندیشه‌های این افراد باشند. 

مانعی به نام حزب‌الله

او گفت: احزاب دولتی نظیر حزب کارگزاران در دولت دوم مرحوم رفسنجانی یا حزب مشارکت در دولت اصلاحات که اعضایش اغلب صاحب منصبان دولتی بودند در ترویج اندیشه‌های مدرنیسم سهم بسزایی داشتند. چه در دولت کارگزاران و چه در دولت اصلاحات، نیروی انقلابی یک رقیب و مانع برای رسیدن به ارزش‌های مدرنیستی و لیبرال آن‌ها تلقی می‌شد. پس باید به وسیله یک اقناع عمومی با رواج اندیشه‌های روشنفکری نیروی‌های متعهد به اصول انقلاب را به حاشیه راند و در جامعه مطرود کرد که مجال برای پیشبرد و پیگیری اهداف فراهم شود. بنابراین با بیان این‌که نیرو‌های سنتی (انقلابیون) مخالف پیشرفت اقتصادی هستند و موجب زشتی چهره ایران در جامعه بین‌الملل‌اند، سعی شد جبهه حزب‌الله که مانع اصلی آن‌ها بود، کنار گذاشته شود.

 حضور نئولیبرال‌ها و روشنفکرانی چون سید جوادطباطبائی، حسین بشیریه، عبدالکریم سروش و… نتیجه‌ای که حاصل کرد این بود که سیاست‌مداران دهه‌های بعد متأثر از اندیشه‌های این افراد باشند

ردادی افزود: در دهه ۶۰ فرصتی که روشنفکران انقلابی به آن شکل مطلوب بتوانند اندیشه‌های اصیل انقلاب را رواج بدهند، حقیقتاً فراهم نبود؛ چرا کشور درگیر جنگ بود و همّ و غمّ نیروی انقلاب مقابله با دشمن و تحریم‌های اقتصادی سنگین بین‌المللی شد. بعد از جنگ که مجالی برای تبیین ارزش‌های انقلاب به وجود آمد، مانعی به نام مدرنیسم فرهنگی بر سر راه قرار گرفت. روشنفکری انقلابی در این زمانه به شدت تضعیف شد و اشخاصی نظیر سیدمرتضی آوینی که روشنفکران انقلابی محسوب می‌شدند، طرد و ترک شدند و هیچ حمایتی از آن‌ها نمی‌شد و بعضاً موانعی نیز از فعالیت آن‌ها جلوگیری کرد. در اینجا لازم است از سه دسته روشنفکری سخن به میان بیاید. اول، روشنفکری اصولگرا که کاملاً با اندیشه‌های انقلابی سازگار بود و حمایت از مستضعفین، پیروزی جبهه اسلام، ولایت‌فقیه و… ارزش‌های آن‌ها بودند. دوم، اندیشه روشنفکری چپ مارکسیست بود که از پیش از انقلاب با جدیت فعال بودند و در دهه ۶۰ هم بروز و ظهوراتی داشتند و اگر کسی در پی روشنفکری غیرانقلابی بود، سراغ این تفکرات می‌رفت که تا سال ۶۷,۶۸ در جامعه به انحای مختلفی حرف‌هایش شنیده می‌شد. جریان سوم هم روشنفکران لیبرال و غربگرا بودند که در این کشاکش توانستند دست بالا را بگیرند و نسبت به دو اندیشه مذکور غلبه پیدا کنند که از دوره شاه وجود داشتند. آن‌ها پس از انقلاب به انزوای ۱۰ ساله رفتند و از دوره روی کار آمدن دولت سازندگی توفیق حضور در جامعه را یافتند و در دولت اصلاحات هم اوج شکوفایی این طیف در همه زمینه‌ها از جمله سیاست بود.

ردادی: آوینی، متفکر مطرود دولت تکنوکرات‌ها بود

چرا انقلابی‌ها در جنگ فکری و فرهنگی موفق نشدند؟

این استاد مطالعات انقلاب اسلامی بیان کرد: قاعدتاً جناحی که می‌توانست اندیشه انقلابی را در دولت و حاکمیت تقویت کند، همان روشنفکری انقلابی بود که با روشنفکری مارکسیستی و لیبرال زاویه و مخالفت شدیدی داشت. اما این‌که چرا حزب‌الله نتوانست در این امر موفق باشد، چند عامل وجود دارد. اول این‌که قشر انقلابی، بدنه مستضعف جامعه را تشکیل می‌دادند و این استضعاف بیش از هرچیزی از لحاظ سواد و دارایی فکری مورد نظر است. آن‌ها از حیطه مالی و اقتصادی هم چندان وضع خوبی نداشتند و همین موضوع موجب شد آن‌ها بیش‌تر به فعالیت معیشتی خود بیندیشند تا فعالیت‌های فکری و فرهنگی. از طرفی دوست‌داران اندیشه روشنفکری مارکسیستی را قشر متوسط و دانشگاهی تشکیل می‌داد که همین فراغت‌های نسبی موجب می‌شد آن‌ها بتوانند تا حد زیادی در فعالیت‌های فکری ابراز وجود کنند. در دوره جنگ، مستضعف ترجیح می‌داد با حضور در جبهه‌ها از ارزش‌های خود دفاع کند. پس از جنگ‌ هم همانطور که بیان شد این قشر بیش از هر چیز در فکر تأمین معیشت خود بود و چندان فرصت و حتی حوصله پیگیری امور فکری را نداشت. اساساً یکی از عللی که موجب تعطیلی مجله سوره است، پایین بودن مخاطبان آن و عدم حمایت لازم از سوی خود مردم حزب‌الله بود؛ چرا که اولاً تمکن مالی خرید نداشتند یا اساساً نسبت به این امر (حمایت از تفکر و اندیشه انقلاب) احساس بی‌نیازی می‌کردند. حتی زمانی که وضعیت معیشتی پس از جنگ هم به سامان نسبی رسید باز هم توجه لازم به حمایت‌های فکری از اندیشه انقلاب نمی‌شد. چیزی که الآن هم از سوی نیرو‌های انقلابی وجود دارد. قشر انقلابی خود را مصروف امور سیاسی قرار داده؛ غافل از این‌که این سیاست بی‌پشتوانه معرفتی بی‌معنی می‌شود، اما با این‌ حال حمیت لازم نسبت به کار‌های فرهنگی و مطالعاتی در حوزه اندیشه انقلاب وجود ندارد. 

وی افزود: جبهه حزب‌الله در سال‌های اولیه انقلاب با توجه و تمرکزی که در امور اندیشه‌ای داشتند، توانستند موجب بصیرت‌افزایی‌هایی شوند که آتش فتنه امثال بنی‌صدر و مجاهدین را خاموش کنند، اما با گذشت زمان نتوانستند این برتری را حفظ کنند و در سطح پیگیری اخبار و برخی تحلیل‌های سطحی رسانه‌ای باقی ماندند. محدود کردن خود در منازعات سیاسی و غفلت از تولید اندیشه در دهه‌های اخیر یکی از عللی بود که قشر انقلابی در جنگ روایت‌ها نتوانند آن‌طور که شایسته است به تقابل با تفکرات رقیب بروند. متأسفانه طیف حزب‌اللهی به جای آن‌که با تفکرات مخالف از همان چشم‌انداز اندیشه‌ای برخورد کند، این نزاع فکری را به میدان زد و خورد‌های سیاسی می‌کشاند که نتیجه آن بی‌پاسخ ماندن شبهه‌افکنی مخالفین و روانه‌ شدن آماج تهمت‌ها به انقلاب است.

ردادی بیان کرد: نکته بعدی که موجب به انزوا رفتن نیرو‌های خوشفکر انقلابی شد، عدم حمایت مالی از سوی دولت‌ها بود. معمولاً به حزب‌اللهی‌ها بورس تحصیلی داده نمی‌شد تا بتوانند با تحصیل در حوزه اندیشه‌ انقلاب اسلامی با قدرت دوچندان فعالیت کنند، اما در مقابل در دولت سازندگی به طرفداران اندیشه غربگرا بورس و موقعیت تحصیلی داده می‌شد. تا مدت‌ها انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور دست روشنفکران لیبرال بود، چرا که اصلا انقلابی‌ها بورس نمی‌گرفتند. 

گل به‌خودی‌های انقلابی

وی افزود: یکی دیگر از عواملی که موجب ضعف و رکود نظریه‌پردازی انقلاب اسلامی شد، این بود که از یک دوره‌ای به بعد اساساً پرچمداران جبهه‌ حزب‌الله نیرو‌های اندیشه‌ای و فکری نبودند، چرا که اصلا بچه انقلابی‌ها اقبال چندانی به این امور نشان نمی‌دادند. برعکس، نیرو‌های مخالف که روی نوشته‌ها و آثار بزرگان خود تمرکز و توجه بسیار دارند. امثال رحیم‌پور ازغدی‌ها به همین علت آن‌طور که باید مورد توجه طیف حزب‌اللهی نبودند.

متأسفانه طیف حزب‌اللهی به جای آن‌که با تفکرات مخالف از همان چشم‌انداز اندیشه‌ای برخورد کند، این نزاع فکری را به میدان زد و خورد‌های سیاسی می‌کشاند که نتیجه آن بی‌پاسخ ماندن شبهه‌افکنی مخالفین و روانه‌ شدن آماج تهمت‌ها به انقلاب است

استاد مطالعات انقلاب در پایان گفت: بعضی افراط‌گری‌ها موجب بی‌توجهی به روشنفکری انقلابی شد و در مقابل اذهان را به سمت روشنفکری مدرنیستی و غربگرا سوق داد. یکی از مهم‌ترین  اقدامات از سوی جبهه انقلاب، پاسخ سیاسی به نزاع‌های فکری و اندیشه‌ای بود که نتیجه آن بی‌پاسخ جلوه دادن نیروی‌انقلابی در برابر مسائل روشنفکران بود. این‌که ما با امثال سروش و مجتهد شبستری سیاسی برخورد کردیم، موجب شد این افراد بیش از پیش مورد توجه اقشار جامعه قرار گیرند؛ در صورتی که ما توان و ظرفیت پاسخگویی به شبهات آن‌ها را از همان چشم‌انداز فکری و اندیشه‌ای داشتیم؛ کما این‌که بارها در مجامع علمی پاسخ این لیبرال‌های روشنفکر داده شده بود.

انتهای پیام/


دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا