فرهنگ و هنر

ردادی: قدرت‌طلبی، هدف نهایی و جزیی از رفتار سیاسی اصلاح‌طلبان است

ردادی: قدرت‌طلبی، هدف نهایی و جزیی از رفتار سیاسی اصلاح‌طلبان است

محسن ردادی، پژوهشگر مطالعات انقلاب اسلامی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه اندیشه یولن در مورد سیر تجدیدنظرطلبی طیف اصلاحات گفت: اغلب اصلاح‌طلبان معتقدند که از اندیشه انقلاب اسلامی فاصله نگرفته‌ و دچار تجدیدنظرطلبی نشده‌اند؛ بلکه حامل پیام انقلاب اسلامی هستند. مثلا حسین سلیمی، رئیس اسبق دانشگاه علامه طباطبایی در کتاب «کالبدشکافی ذهنیت اصلاح‌گرایان» منکر فاصله‌‌گیری اصلاحات از انقلاب شده و اصلاحات را در خط انقلاب و در برابر جبهه براندازی می‌داند. فارغ از آنچه در ذهنیت اصلاح‌طلبان می‌گذرد، بسیاری از اقدامات و عملکردهای اصلاح‌طلبان با معیار انقلاب و ارزش‌های آن سازش ندارد و بین هندسه فکری انقلاب اسلامی و آنچه که طیف دوم خرداد در عمل انجام دادند، شکاف وجود دارد.

از انقلابی‌ها انقلابی‌تر شدن!

وی افزود: به عقیده من یکی از دلایلی که سردمداران جبهه اصلاحات را (چه افرادی که بازوی اجرایی بودند چه شخصیت‌هایی که به مثابه نظریه‌پرداز ظاهر می‌شدند)، از انقلاب اسلامی جدا کرد، ضعف فکری و عقیدتی آن‌ها نسبت به انقلاب اسلامی بود. خیلی از شخصیت‌های فعال در اول انقلاب که بعدها به جریان موسوم به اصلاحات پیوستند، اساساً درک مشخص و مبیّنی از اصول و چیستی انقلاب اسلامی نداشتند. در اینجا لازم است بین «اقدام» انقلابی و «فهم و درک» انقلابی تمایز و تفاوت قائل شویم. اگر معیار را صرف اقدام انقلابی قرار دهیم، این طیف در اوایل انقلاب کارنامه بسیار درخشانی دارند. آن‌ها فاتحین لانه جاسوسی بودند که بعدها سر اختلاف نظر‌هایی، درجه انقلابی‌گریشان به حدی رسید که شخص مبارزی چون مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی را متهم به اسلام آمریکایی کردند!

وقتی شور انقلابی بر شعور انقلابی غلبه پیدا می‌کند

ردادی ادامه داد: این قبیل فعالیت‌ها گرچه انقلابی به نظر می‌رسید، اما نباید آنها را محصول بینش و بصیرت انقلابی دانست، بلکه رفتارهایی بودند که به واسطه شور انقلابی اکثر این افراد به منصه ظهور رسیدند. به گفته حمیدرضا جلایی‌پور که از استوانه‌های فکری اصلاحات است، تازه پس از تسخیر لانه جاسوسی، سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها که در عقاید انقلابی‌اش شک و شبهه وجود دارد برای این افراد جلسات بحثی را ترتیب داد تا با ایدئولوژی انقلاب اسلامی آشنا شوند. این یعنی فقر معرفتی و اندیشه‌ای این اشخاص نسبت به مبانی انقلاب اسلامی.

این پژوهشگر تاریخ انقلاب بیان کرد: پس از گذشت زمان فعالیت‌های پرشور انقلابی و عدم موفقیت این اشخاص در رأی آوردن در مجلس چهارم، از سوی دیگر نیز تهی بودن سواد این طیف در باب انقلاب و اندیشه نهضت اسلامی، رفته‌رفته این اشخاص جذب رویکردهای لیبرالی و خارج از گفتمان انقلاب اسلامی شدند و از این طریق خلأ فکری و معرفتی خود را با اندیشه‌های بیگانه پر کردند. جوانان پرشور انقلابی که حال از حوزه فکری انقلاب فاصله گرفته‌اند با پرداختن به علوم سیاسی و جامعه‌شناسی غربی و ترویج افق دیدی که از این نظرگاه خلق می‌شود، بعدها رفتار‌های خود در دفاع از انقلاب را هم از روی احساسات خواندند و هرچه سریع‌تر سِیر دوری خود از نظام اسلامی را در پیش گرفتند.

ردادی گفت: ظرفیت و پتانسیل تجدیدنظرطلبی چیزی بود که درون این افراد وجود داشت، اما شرایط و التهاب آن سال‌های اولیه انقلاب اجازه بروز این ظرفیت را نمی‌داد، ولی بعدها با تغییر و تحولات جامعه و جذابیتی که علوم غربی برای این افراد به وجود آورده بود، آن جوهره تجدیدنظرطلبی و مخالفت ظاهر شده و تجلی یافت.

دوران انقلاب و شهدا به سر آمده!

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه تأکید کرد: این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در جریان دوم خرداد، این طیف که چپ‌های نظام به حساب می‌آمدند، خالصانه و با وضوح بیشتر جدایی خود را از انقلاب اعلان کردند. تا جایی که اکبر گنجی اعلام کرد «اصلاح طلبان امام را به موزه می‌برند»! در اندیشه آنان آرمان نهضت اسلامی و ارزش خون شهدا دارای تاریخ مصرفی است که زمانش گذشته است و حال باید با مدرنیزاسیون کشور در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی برگ جدیدی را در کشور گشود. این دید و منظر بعدها طیف اصلاحات را به شدت آلوده به قدرت‌طلبی افراطی کرد؛ به شکلی که به این نتیجه رسیده بودند که برای دستیابی به قدرت هیچ حَدّ یَقِفی وجود ندارد و باید از اصول و مبادی گوناگونی استفاده کرد تا منابع قدرت را کسب در اختیار گرفت.

وی افزود: اشباع‌ناپذیری اصلاح‌طلبان در قدرت‌خواهی که از ریاست جمهوری تا مجلس، از شورای شهر تا صدا و سیما ادامه داشت و حتی چشم طمع هم به رهبری و ولایت‌فقیه جامعه داشتند، کار را به جایی رساند که برای سیاست هر کاری بکنند و به هر ائتلافی که در مقابل خط انقلاب است، تن دهند.

ردادی خاطرنشان کرد: تحصن و استعفای مجلس ششم و اتفاقات نظیر آن نه برای حقوق مردم و منافع ملی کشور، بلکه به خاطر اختلافاتی بود که مانع از روند قدرت‌طلبی سیری‌ناپذیر آنان شده بود. فائزه هاشمی چندی پیش صراحتاً اعلام کرد در جست‌وجوی قدرت بودن نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار شایسته و عقلانی است. به عبارتی باید گفت اصلاح‌طلبان و دوم خردادی‌ها به قدرت و مسندهای دولتی و حکومتی نه به عنوان وسیله بلکه به عنوان هدف نگاه می‌کنند. برای آنان نفس قدرت موضوعیت و اهمیت دارد. برای نمونه اصلاح‌طلبان برای دست‌یابی به مسند قدرت در سال ۹۲ حاضر شدند اختلافات خود را با جبهه مرحوم هاشمی رفسنجانی کنار بگذارند و دست به یک ائتلاف بزنند؛ فقط برای توفیق رسیدن به قدرت. در یک کلام باید گفت سیر اصلاح‌طلبی هیچ‌چیز برایش به قدر قدرت‌ اهمیت ندارد.

ردادی بیان کرد: در همین چارچوب محمدرضا تاجیک می‌گوید «[برخی اصلاح‌طلبان] دیکتاتور‌هایی بودند که فریاد اصلاح‌طلبی سر می‌دادند، اما نمی‌توانستند پذیرای صدای مخالف باشند. کسانی که پژواک صدا، معرفت‌شناسی و ادامه منش سیاسی آن مخالفان بودند، اصلاح‌طلب تعریف می‌شدند. در غیر این صورت اصلاح‌طلب تعریف نمی‌شدند.» او تأکید دارد «چیزی که جریان اصلاحات را از پا در می‌آورد، موریانه‌ای است که آن را از درون پوک می‌کند» و آن «یک نوع قدرت‌زدگی و سیاست‌زدگی دامن جریان اصلاحات را گرفت» است.

انتهای پیام/


دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا