رهبر انقلاب: عدّهای باورشان شده بود که ما خرّمشهر را از دست دادهایم و باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهشده، مذاکره کنیم

رهبر انقلاب: عدّهای باورشان شده بود که ما خرّمشهر را از دست دادهایم و باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهشده، مذاکره کنیم
به گزارش خبرگزاری یولن، گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از مردم خرمشهر و آبادان و اعضای ستاد بازسازی خرمشهر در سال 64 درباره آزادسازی خرمشهر در شبکههای اجتماعی به مناسب روز سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر بازنشر شده است.
رهبر انقلاب در بیاناتی روز پنجم آبان ماه سال ۱۳۶۴ فرمودند: آن روزهای اوّلِ جنگ و هفتههای اوّل جنگ، بَعد از آنکه خرّمشهر به وسیلهی دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود و سرتاسرِ جزیرهی آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی به نقشهی جزیرهی آبادان و شهر خرّمشهر نگاه میکردم، مثل اینکه یک دست قوی و یک پنجهی قویای این قلب من را بشدّت میفشرد. داخل اتاقِ کار ما ــ اتاق جنگ، در آن محلّ جنگهای نامنظّم ــ نقشههای گوناگونی بود؛ چون عملیّات نامنظّم و چریکی نسبت به آن منطقهی آبادان انجام میشد، نقشهی جزیرهی آبادان به طورکامل آنجا وجود داشت؛ هر وقت چشم من به این نقشه میافتاد، تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت از تصوّر اینکه خرّمشهر عزیز و این خانهها و این کوچهها و این خیابانها و این نخلستانها، زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است. تمام فشاری که ما آن روز برای تجهیزات میآوردیم، به مناسبتِ امیدی بود که داشتیم. متأسّفانه هر چه از آنهایی که اختیارات دست آنها بود میشنیدیم، آیهی یأس بود. عدّهای باورشان شده بود که ما خرّمشهر را از دست دادهایم و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهی ما شده، مذاکره کنیم تا در سایهی این مذاکره بتوانیم وجببهوجب و قدمبهقدم سرزمینهای خانهی خودمان را پس بگیریم. حالا [اینکه] چقدر طول میکشید، خدا میداند. تلاش جهانی هم برای همین بود.
به فرموده رهبرانقلاب تلاش جهانی برای این بود که ما را بکشانند پای میز مذاکره، آتشبس بدهند، [سپس] هیجان ما که فرو نشست، انگیزهی مردم ما که تمام شد، سلاحها را که زمین گذاشتیم، بَعد بگویند خیلی خب در یک برنامهی پانزدهساله، دهساله، فلان امتیازات را از شما میگیرند، زمینهایتان را وجببهوجب میدهند؛ برنامه این بود. اینکه دیدید از همه طرفِ دنیا یک عدّهای با فشار میآمدند طرف ما که صلح کنید، قبول کنید، برای همین بود که ما را وادار به این مذاکرهی ننگآمیز و خجلتآور بکنند. البتّه بعضی از این مذاکرهکنندهها که از خارج میآمدند، سوءنیّتی [هم] نداشتند امّا سیاست جهانی این بود. ما با آن کسانی که میآمدند، قاطع حرف میزدیم.
ایشان تاکید کردند: قبل از آنکه ما مسئول بشویم، لیبرالها و سیاست غلط آنها بر مبنای این بود که ما بایستی هر چه زودتر آتشبس را قبول کنیم؛ بارها میگفتند. علناً جرئت نمیکردند که در سخنرانیهایشان بگویند امّا در جلسات میگفتند و عقیدهشان و سیاستشان این بود. وقتی که ما مسئولیّت را به عهده گرفتیم، باز آمدند. به اینها گفتیم ما از آتشبس خاطرهی تلخی داریم؛ ما آتشبسِ اَعراب و اسرائیل را دیدهایم. بزرگترین غلط اَعراب در منطقهی فلسطین اشغالی ــ چه در قسمت سوریه، چه در قسمت اردن، چه در قسمت مصر و صحرای سینا ــ این بود که آتشبس را قبول کردند؛ آتشبس را که قبول کردند، دشمن خودش را صاحباختیار آنجا دانست؛ حالا به دشمن میگویند برو، میگوید نمیروم مگر امتیاز بدهید؛ امتیاز میگیرد و عقب میرود و تازه عقب هم نمیرود! دیدید امتیازی که در «کمپدیوید»(۱) به دشمن داده شد، چقدر خفّتبار بود، تا وجببهوجب این صحرای وسیع را عقب بزنند. ما گفتیم ما نمیتوانیم بنشینیم ببینیم که دشمن [برای] وجببهوجب و قدمبهقدم از هشتاد کیلومتر دُبّ حردان(۲) تا مرز، دائم منّت بر سر ما بگذارد، دائم از ما امتیاز بخواهد و عقب بنشیند؛ ما با قدرت، دشمن را عقب میزنیم. اینها لبخند میزدند، میگفتند ــ به زبان حال ــ که نمیشود، نمیتوانید. عقیدهی عمومی بر این بود که نمیتوانید. حرفشان هم این بود که میگفتند خب یک نیرویی اینجا خواب رفته و غافل است، آن نیروی دیگر میآید در ظرف نصف روز هشتاد کیلومتر جلو میرود، امّا حالا که میخواهی آن نیرو را عقب بزنی، او در سنگر است، در زمین است، مگر میشود [او را] عقب زد؟ وقتی هم که در دوران فرماندهیِ همان خطّ سازشگرِ لیبرالمَنش، عملیّات میکردیم، عملیّات ما هم همین تجربه را تأیید میکرد؛ چرا؟ چون به نیروهای مردمی متّکی نبود. در دزفول عملیّات کردیم، چهل پنجاه تانک از دست دادیم، عقب برگشتیم؛ در اهواز عملیّات کردیم، همین جور؛ در منطقهی خرّمشهر، آن جور؛ در مناطق گوناگون. عملیّاتی که متّکی به مردم نباشد، متّکی به انگیزه و ایمان نباشد، عاشقانه نباشد، با امید نباشد، معلوم است نتیجهاش چیست؛ لذا بود که در آن جلساتی که ما با شور و حماسه میخواستیم بگوییم این جور باید عمل بشود، یک لبخند خونسردی میزدند میگفتند: «بسیار خب، حالا شما لج کنید؛ یک سال دیگر، دو سال دیگر، خودتان مجبور میشوید امتیاز بیشتری هم بدهید و همین حرف را و همین آتشبس را قبول کنید.»
رهبرانقلاب در آن سال فرمودند: امروز از آن روز، چهار سال و نیم میگذرد؛ ما به فضل الهی، آن امیدهای آن روزمان را با چیزی زیادتر تحقّقیافته میبینیم؛ این معجزه است؛ معجزهی ایمان، معجزهی استقامت، معجزهی اتّحاد، معجزهی کارِ خستگیناپذیر، معجزهی انسانِ مؤمن به خدا. علاوه بر این، این برای ما یک درس و یک تجربه است. آن روز گفتیم که تجربه به ما نشان داده که قبول تحمیل دشمن، به معنای گستاختر کردنِ دشمن است؛ اگر آن روز ما قبول میکردیم، دشمن گستاخ میشد. ما امروز این درس را در انقلابمان و در همین جنگ، به صورت یک درسِ تجربهشدهی قطعی یاد گرفتهایم. به فضل الهی با همان روحیهای که خرّمشهر پس گرفته شد، بایستی حقّ تضییعشدهی ملّت ایران استنقاذ(۳) بشود.
312218