روایتی شیرین از سرگذشت شهید محمدخانی در نمایشگاه کتاب

روایتی شیرین از سرگذشت شهید محمدخانی در نمایشگاه کتاب
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران توانا نمایشگاه کتاب مصلی در حالی که روزهای پایانی خود را سپری میکند، مخاطبان بیشتری از سرار تهران و حتی کل ایران از آن استقبال میکنند.
غرفه روایت فتح که یکی از غرفههای پرفروش و پربازدید نمایشگاه کتاب تهران است که با کتابهای عمارحلب و قصه دلبری که روایتی از زندگی شهیدمحمدحسین محمدخانی است پذیرای علاقهمندان کتاب است.
نویسنده کتاب عمار حلب و قصه دلبری برای آشنایی با این شهید عزیز با مادر و دیگر اعضای خانواده و دوستان وی گفتوگو کرده که در ادامه روایتی از مادر این شهیذ بزرگوار تقدیم میشود.
مادر شهید محمدخانی معروف به حاج عمار درباره زندگی فرزندش گفت: گر چه عمر کوتاهی داشت اما توانست در دوران کوتاه زندگی خود موفق و مفید باشد. او از دوران نوجوانی که خود را شناخت در کارهای فرهنگی همچون برگزاری یادوارههای شهدا، اردوهای راهیان نور و اردوهای جهادی فعالیت داشت. محمدحسین در برنامههای تفحص زیاد شرکت میکرد و اعتقاد داشت اگر بتواند با پیدا کردن پلاک یک شهید یک مادر را از نگانی در بیاورم برایم کفایت میکند.
این مادر شهید ادامه داد: محمد حسین از دوران دبیرستان به اردوی جهادی میرفت و و عقیده داشت که اگر ما بتوانیم به مناطق محروم کمک و یا حداقل کودکان محروم را در آغوش بگیریم و آنها را از لحاظ عاطفی تأمین کنیم بای ما کاغی است. محمدحسین میگفت: دکتر و مهندس بودن و چند شغل داشتن در شهر اهمیتی ندارد، اگر بتوانیم غرور خود را زیر پا بگذاریم و به محرومان کمک کنیم آنگاه مفید هستیم.
محمدحسین ازدواج کرده بود و ۵ سال با همسرش زندگی بسیار خوبی داشتند. کتاب قصه دلبری بازگو کننده زندگی مشترک محمدحسین و همسرش است. محمدحسین در سال ۹۴ که به شهادت رسید پسرش ۹ ماهه بود اما اکنون کلاس اول خود را به اتمام رسانده است.
محمدعلی جعفری نویسنده کتابهای عمارحلب و قصه دلبری در مصاحبه با خبرنگار توانا گفت: من و محمدحسین هم دانشگاهی و دوست بودیم. سال ۹۴ که محمدحسین به شهادت رسید احساس میکردم بخاطر رفاقتی که با او داشتم دینی به گردن دارم و باید آن را به جا بیاورم.
حدوداً هفت یا هشت ماه بعد از به شهادت رسیدن محمدحسین دقیقاً درهمان بحبوحه جنگ سوریه که بحث شهدای مدافع حرم داغ بود، من شروع به نوشتن کتاب عمار حلب کردم. برای نوشتن کتاب عمار حلب با اکثر دوستان، هم رزمان، خانواده و همسر ایشان مصاحبه کردم. زمانی که با همسر محمدحسین صحبت کردم و ایشان داستان زندگی مشترک خود و محمدحسین را برایم گفتند متوجه شدم که چقدر قصه زندگی این زوج دراماتیک است و یک تخته و یک تکه نیست. بنابراین تصمیم گرفتم زندگی مشترک آن دو را در قالب کتاب دیگری به صورت داستان در بیاورم.
جعفری در ادامه توضیح داد: کتاب قصه دلبری حاصل زندگی مشترک محمدحسین و همسرش است که همسر ایشان خاطرات مشترک خود را از زمان آشنایی تا شهادت محمدحسین برای من تعریف کردند. نکته مهم کتاب قصه دلبری این است که در ابتدا همسر محمدحسین نه تنها علاقهای به محمدحسین نداشته بلکه از ایشان متنفر بوده است چون از نظر فرهنگی و ظاهری کاملاً باهم متفاوت بودند.
مرجان درعلی همسر شهید محمدحسین محمدخانی در کتاب قصه دلبری جریان آشنایی با ایشان را اینگونه توصیف میکند: از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار 6جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یهوری میانداخت روی شانهاش، شبیه اعزام رزمندههای زمان جنگ بود. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببند.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش، به دوستانم میگفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده وهمون جا مونده…
به گزارش توانا تاکنون صدهزار نسخه از کتاب قصه دلبری فروش رفته و چاپ پنجاهوسوم آن همزمان با نمایشگاه کتاب وارد بازار نشر شد.
انتهای پیام/