خوزستان

زنده کن ما را محمد

به گزارش یولن، حنان سالمی در یادداشتی نوشت: هنوز اکسیژن دنیا توی پره‌های بینی‌مان نخزیده بود که پدرانمان، همان مردانی که خونشان در رگ‌هایمان پوست ترکانده بود، ذره‌های خاک را با زور توی گلویمان چپاندند تا از رسوبش خفه شویم و در عجیب‌ترین سفری که امتدادش از آسمان تا رحم مادر و بعدها چنگ‌های وحشیانه پدر بود دوباره به آسمان بازگردیم، اما اینبار پیچیده در رنج عظیم مرگی از جنس زنده به گوری، که تحملش ما را مستحق لبخند خدا می‌کرد!

ولی ما چه کردیم؟‌ تقلا! چون دوست داشتیم زندگی کنیم، مثل نطفه‌های پسری که از پدرانمان در رحم زمین به یادگار می‌ماند؛ اما ما زنده به گورها، مفهومی نداشتیم جز «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَىٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ» میدانید چه میشد؟ پدرانمان را آنگاه که به تولد ما بشارت می‌دادند را می‌فهمید؟ چهره‌شان از شدت خشم سیاه می‌شد و وجودشان در اندوهی مخوف می‌پیچید و از شرم این بشارت، سر به کوه و بیابان‌های مکه میگذاشتند: «با این ننگی که بر دامانمان نشسته چه کنیم؟ نگاهش داریم یا در خاکش بیفکنیم؟» و ما هر روز به جای آغوش مادر، در خاک‌های تب‌دار بادیه دست‌وپا می‌زدیم.

تا اینکه زمین و آسمان به هم ریخت و محمّد(ص) طلوع کرد تا جاهلیت پدرانمان را در هم بریزد و خزعبلات فکریشان را به توبره بکشد. روزهای عجیبی بود، ما در گورها خفته بودیم که نسیم قدم‌های مقدسش، آنگاه که نگذاشت خواهرانمان زنده به گور شوند، زنده در گورمان کرد! ناگهان زندگی در رگ‌های خشکیده‌ی ارواح مرده‌ی آن دیار جاری شد و پدرم، خواهرم را و برادرم، دخترش را برای اولین بار به آغوش کشید؛ دخترها عطر سیب می‌دادند و محمّد(ص) آمده بود این را نشانشان بدهد! که بگوید خدا به او امر کرده به پاس کوثر، دخترش و دخترانتان نماز بگذارید و قربانی بدهید! که بگوید خدا گفته ای پدرِ دختر، دل غم مباش، آنکس که شماتت کرد و زخم زبان زد خود ابتر خواهد بود؛ که ما را، ما دخترانِ زنده به گور را پس از مُردن‌های مکرر زنده کند و زندگی ببخشد اما پلک‌های محمّد (ص) که سنگین شد اینبار خودمان بودیم که زنده زنده روی جسدهای بزک شده‌مان خاک جاهلیت می‌پاشیدیم! و این مبارکه‌ «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ» بود که هر روز کوتاه و کوتاه‌تر میشد.

ما آزادگی را در لب‌های قلوه‌ای و گونه‌های ورم کرده و بینی‌های خوکی یافتیم؛ ما دلخوش شدیم به لایک‌هایی که زیر تفرعن روحمان قلب‌های قرمز می‌کاشت و برای کامنت‌هایی که در لفافه، مستهجن بود غش و ضعف رفتیم.

ما اکستنشن مژه و گیس گذاشتیم و «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» درو کردیم، ما در لایوهای بی سر و ته با ناخن‌های مانیکور و پدیکور شده دنبال زنده کردن خودمان بودیم، تا بگوییم هستیم و فالوور گدایی کنیم، ما همه کار کردیم تا زحمت‌های محمّد (ص) را برای خوب دیده شدنمان زیر پا بگذاریم.

اما حالا و پس از تلاش‌های متوالی ما چه هستیم جز بازمانده‌های تهاجمی فرهنگی که متولیانش حتی نایستادند تا تخریب کاملمان را تماشا کنند! میدانید چرا؟ چون از دیدن آستین‌های بالا زده‌مان به یقین رسیدند که فقط چند سال دیگر کافیست تا دنیا دوباره زنده به گورهایی پس از محمّد (ص) را ببیند!

بد کردیم، به خودمان خیلی بد کردیم؛ محمّد (ص) دوست نداشت دنیا ما را اینطور ببیند، ای کاش دوباره نسیم قدم‌هایش از کنار گورهایمان میگذشت و زنده‌مان میکرد، مایی که سالهاست با دستان خودمان، زنده زنده، به گور شده‌ایم و جز استشمام دوباره‌ی نفحات قدسی محمّد (ص)، راه چاره‌ای برای خروج از این جاهلیت سفاک مدرن نداریم.

انتهای پیام/


دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا