«زندگی پس از زندگی» یک شهید از نوعی دیگر/ پیغامی از دیار باقی برای خواهر
«زندگی پس از زندگی» یک شهید از نوعی دیگر/ پیغامی از دیار باقی برای خواهر
به گزارش گروه حماسه و مقاومت یولن، بارها این آیه قرآن کریم را درباره شهدا شنیدیم و خواندیم که «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»، در کتاب «پرواز قاصدکها» به قلم صدیقه فیروزی، این مورد را به خوبی بیان کرده است که شهدا چگونه زندهاند و چگونه نزد پروردگار، روزی داده مىشوند. این روایت اشارهای به شهید بیژن ملکی دارد:
شهید بیژن ملکی نفر اول از سمت چپ
شهدا افسانه نیستند
اسکندر و همسرش مشغول خوردن صبحانه بودند. همسرش گفت: دیشب خواب برادرم بیژن را دیدم. بالای یک تپه ایستاده بود، داشت برای جمعیت حرف میزد، ولی جز من انگار کسی آنجا نبود. دلم میخواست چیزی بگویم اما نتوانستم حرف بزنم.
_حرف خاصی میزد؟
_گُنگ بود. حالت وصیتنامه داشت. با صدای بلند حرف میزد و صداش میپیچید و هر کلمهای چند بار تکرار میشد. سعی میکردم بفهمم چه میگوید، اما هر چه بیشتر تلاش میکردم، انگار از او دورتر میشدم.
شهید بیژن ملکی
چند روز گذشت و هر شب خواهر شهید بیژن ملکی، خواب برادرش را میدید، هر شب همان خواب و همان سخنهای شهید. دیگر طاقت نداشت. نمیدانست چه باید کند تا روح شهید آرامتر شود. تا اینکه از طرف سپاه لشکر۱٠ سیدالشهدا(ع) با آنها تماس گرفتند تا برای مصاحبهای در مورد شهید با آنها گفتوگو کنند. اسکندر که هم دوست و همرزم شهید بود، در مصاحبه شرکت کرد و از شهید سخن گفت.
اسکندر: دیشب باز خواب بیژن را دیدی؟ همسر: بله. این بار خانه آمده بود و کنارم نشست.
اسکندر: چقدر خوب! پس حتماً منظور بیژن همین مصاحبه بوده است.
همسر: هم بله و هم نه! این بار با همیشه فرق داشت. از او پرسیدم: منظورت همین مصاحبه بود؟
دستخط شهید بیژن ملکی
گفت: این گفتوگوها تازه اگر منتشر شود که نمیشود، خوب است، ولی کامل نیست. اینکه تا زمانی که ما زنده بودیم همه در مورد ما راحت صحبت میکردند و تا شهید شدیم از ما افسانه میسازند اشتباه است! ما هم مثل همه مردم بودیم، اما در زندگی کارهایی کردیم که شایسته شهادت شدیم. نباید قصه و دروغ در مورد ما گفته شود. ما معصوم نبودیم و نیستیم، ما هم در زندگی خطا کردیم. ما میان شما هستیم، همان طور که خدا در قرآن فرموده و وقتی میبینیم که از ما افسانه ساختید ناراحت میشویم، چون جوانهایی که بعد از ما آمدند، اگر گمان کنند ما افسانه بودیم که راه شهدا را ادامه نمیدهند و پیش خودشان میگویند اینها از ما بهترون بودند و ما نمیتوانیم مثل آنها باشیم.
سه ماهی گذشت تا دوباره بیژن به خواب خواهر آمد، اما این بار برادر از او روی گردان بود. علت را جویا شد. برادر گفت: خانهای که شهید دارد، نباید در همسایگیاش سه بچه یتیم زندگی کند و مادر که برای خرج آنها مجبور به سخت کار کردن است حضور داشته باشد. خواهر اشک از چشمانش جاری شد. برادر چند گامی از خواهرش دور شد، سپس به سمت او نگاه کرد. زیر لب گفت: خیال نکن که عاشورا یک روز بود و تمام شد.
شهید بیژن ملکی
درباره این شهید بیشتر بدانید
شهید بیژن ملکی در ۲۵ بهمنماه سال ۱۳۴۸ در شهرری به دنیا آمد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. او در روز ۳۰ مرداد ماه سال ۱۳۶۷، در بوکان هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در قطعه ۴۰ ردیف ۶۳ شماره ۶ بهشت زهرای تهران قرار دارد.
انتهای پیام/