سینما، سالنی برای تفریح یا معراجی برای تفکر؟/ گفتوگویی سینمایی با کارگردان بسیجی خوزستانی
سینما، سالنی برای تفریح یا معراجی برای تفکر؟/ گفتوگویی سینمایی با کارگردان بسیجی خوزستانی
یولن؛ حنان سالمی: نورها خاموش شد و صحنه برای اکران، خودش را بالا کشید؛ این شاید اولین باری بود که برای تماشای فیلمی مستند و نه سینمایی، پا به این سالن میگذاشتم؛ گوشهترین صندلی را از میانیترین ردیف انتخاب کردم و به تکثیر تدریجی آدمها در سالن خیره شدم؛ برخلاف روال معمولِ تماشاچی بودن، هیچ مُشتی تخمه نداشت و هیچ دهانی نمیجنبید، گویی محتوایی از پیش تعیین شده، مخاطبها را وادار به انتخابی متمایز میکرد.
انتخابی که سرنوشت این چهل و چند دقیقه دستش بود تا بگوید صرفا برای تفریح و تفنن به این سالن کشیده شدهایم یا این صندلیها، بُراق و این پردهی جادویی، معراجی برای تفکرمان خواهد بود و حتی اگر برای لحظاتی محدود اما ما را از هر آنچه که ریشه در خویش دارد رهایی خواهد بخشید.
پژواک نجواهایی ریز و دور و ضعیف از نقاط مختلف سالن به گوش میرسید؛ پرده، ناگهان تاریک و سپس روشن شد؛ فیلم با صدای پر شدن دبهای آب، چشمهایمان را دچار کرد و درست وقتی که به یقین رسید مبتلا شدهایم با خندهی دلیِ مردهایی ریش و ریشهدار که با لباسی خاکی در جادهای سرسبز و به سمت مقصدی نامعلوم پیش میرفتند بال پروازمان داد تا ما را نیز در کشاکشهایی پیچیده اما شیرین با خودشان همراه کنند، آن هم در لوکیشنی فراتر از تمام روزمرگیهای عصر تکنولوژی؛ آنقدر که گویی میتوان یکی از آنها شد و تمامِ نشدنها را به سخره گرفت.
فارس: سلام، آخرین گفتوگوی ما با شما برای اولین مستندتان بود «ستایش تا ستایش» اما امروز شاهد مستندی متمایز به نام «بالا بمان» از امیر طرفیانی هستیم، از سوژهاش برایمان بگویید و اینکه چه شد که شد
طرفیانی: بله خاطرم هست، ستایش تا ستایش؛ بعد از اولین مستندم من و چند نفر از گروه درگیر بیماری کرونا شدیم اما نکته حائز اهمیت، پیشنهاد سوژهای شگفتانگیز در آن شرایط به ما بود که تمام دردها را از تنمان به در کرد؛ سوژهایی تک خطی که میگفت مردمانی در اوجترین نقطهی کوهستانی خوزستان زندگی میکنند که مردانی عجیبتر از آنها، برای کاری عجیب در آن نقطهی عجیب، آستین بالا زدهاند! سوژهایی که جزئیات آن رازی بود بین این مردم و مردان و خدای خودشان، و البته حالا مایی که برای فهمیدنش با دنیا کلنجار میرفتیم.
میدانید، راستش شنیدهها را تا به دیدهها وصل نکنید بیجان است، واقعی نیست و شاید حتی نتوان باورش کرد، لااقل برای ما مستندسازها این مدلی است به خاطر همین، کولهها را بستیم و توی ماشین گروه مچاله شدیم، باید خودمان را برای کشف و رمزگشایی از این سوژه تک خطی به آنجا میرساندیم اما وقتی که رسیدیم، وقتی که شنیدهها و دیدهها با هم تلفیق شد و وقتی که رقص لولههای چند اینچیِ نه متری را بر تن کوههای گردنکش دیدیم، برای به تصویر کشیدن این رنج عیان، از خود بیخود شدیم.
فارس: آیا فراز و فرودهایی را تجربه کردید که از ادامهی راه منصرفتان کند؟ دشواریهایی که بگویید نه، نمیتوانم و عقب بکشید؟ و یا حتی بیپرده بپرسم، سنگاندازیها چطور؟
طرفیانی: شاید روزهای اول سرخوشانه با خودمان میگفتیم خب کاری ندارد پسر، مینویسیم و ضبط میکنیم و کارگردانی و تدارک و تدوین و تمام، اما هرچقدر که جلوتر میرفتیم این شرایط بود که برای ما سناریو مینوشت نه ما برای شرایطِ آن نقطهی مخوف و بکر و خطرناک؛ تا جایی که وقتی به خودمان آمدیم دیدیم که یک سال و نیم از عمرمان را پای این پروژه زمین زدهایم.
از سختیها پرسیدید، باید بگویم که دوربینها را به سیر طبیعت سپردیم تا اتفاقات در طبیعیترین شکل ممکنشان سناریو را رقم بزنند، خب گاهی اوقات پیش میآمد که برای ضبط یک پلان ساعتها و حتی روزها در هجوم گرما و سرما گوشهای کز میکردیم و سیاه و سفید میشدیم اما چون برایمان مهم بود که کارمان مستند باشد، لذتش به روحمان میچسبید؛ تمام هم و غم ما نشان دادن واقعیت به همان بکری خودش بود نه اینکه تصویرِ بازیهایی تصنعی را در لفافهی عنوان کاری «مستند» به خورد مخاطب بدهیم.
خب راستش دل را به دریا زده بودیم دیگر؛ کلهی سحر از اهواز تا آن نقطه هشت ساعت راه بود، راهی که تازه بعد از طی آن به روستاهای کف کوه میرسیدیم و بعد از آن در فاصلهای حدودا شش ساعته باید خودمان را به بالای کوه میرساندیم که البته این بازه زمانی برحسب توانایی و قدرت بدنی بعضی از اعضای گروه چه بسا بیشتر هم میشد تا جایی که گروه تنها برای رسیدن به محل فیلمبرداری باید دوازده ساعت میرفتند و دوازده ساعت برمیگشتند آن هم نه از یک جادهی صاف و هموار که از بلندیهایی خطرناک و حقیقتا مخوف.
از سنگاندازی پرسیدید، الحمدلله نشد؛ اما انکار نمیکنم که سختی شرایط ناامیدمان کرد، هرچند که به تدریج و با دیدن سنگینی لولهها روی دوش آن مردان، تمام ناامیدیها جایشان را به روزنههای امیدی دادند که هر روز بیشتر از دیروز در چشمهایمان میدرخشید و مصممترمان میکرد.
فارس: پرتگاهها و درهها حقیقتا دلهرهآورند و در بعضی سکانسها ماهرانه به تصویر کشیده شده بودند تا جایی که مخاطب همزمان با پیش رفتن تدریجی روایت، رگههایی از ترس را هم در وجودش به دوش میکشید اما سوال اینجاست که بعد از دوازده ساعت وقتی به بالای کوه میرسیدید همه سختیها تمام میشد و کارگردانی رقم میخورد؟
طرفیانی: سنگینی تجهیزات و سختیِ از کوه بالا رفتن را که بگذریم و نادیده بگیریم، مصیبت تازه آن بالا خودنمایی میکرد چون برقی نبود و در آن دخمه و غارها سراغ پریز را از اهالی گرفتن فقط یک شوخی خندهدارِ بچهگانه به نظر میآمد؛ ما مجبور شدیم برای هر کدام از دوربینهایمان هفده باتری بالا بیاوریم و با توجه به مختلف بودن دوربینها، تعداد باتریها بیشتر و تجهیزات سنگینتر میشد.
و باز مشکل دیگر که تازه بعد از رسیدن به بالا و آوردن تجهیزات خودنمایی کرد رضایت ندادن مردان جهادی به در قاب دوربین کشیده شدن بود، قطعا مدتزمانی نیز به تلاش برای جلب رضایت این عزیزان و اقناعشان گذشت، البته اگر دقت کرده باشید سناریوی مستند به شکلی تنظیم و کارگردانی شده که مخاطب عملا شاهد مصاحبه و گفتوگو نباشد بلکه یک سلسله اتفافاتِ اتفاقا طبیعی را در برابرش ببیند که در نهایت او را به یک برداشت، تصمیم و حتی نگاهی متفاوت برساند.
فارس: کاملا موافقم، «بالا بمان» مستندی است که رنج را در لفافهایی از تصاویر و تعابیر زیبا و طی یک سناریوی جدید و به دور از مصاحبههای خشکِ «وی گفت» و «وی افزود» به مخاطب منتقل کرد تا بگوید درد هست اما برای درمان میتوان به پا خواست، که خداوند سرنوشت هیچ قومی را جز به دست آنها تغییر نخواهد داد و ببینید، که مردانی توانستند سرنوشت مبهم یک روستا را در خوزستان تغییر دهند؛ اما سوال اینجاست که چه کنشی توانست شما و گروه مستندسازتان را به واکنشی تحت عنوان «بالا بمان» برساند؟
طرفیانی: شاید برای خیلیها این استدلال، شعاری به نظر بیاید اما وقتی دیدیم که مردانی مثل آقا مجتبی(یکی از سوژههای مستند) چطور بیادعا و در فرارِ دائم از رسانهها و دوربین و تقدیر و شهرت، در کورترین نقطهی خوزستان فقط برای خدا و در راه خدا سینه سپر کردهاند، یک احساس تعهد و مسئولیت سنگینی را روی شانههایمان حس کردیم، احساسی که ما را در حد تحمل رنجِ آن نقطه بالا آورد و در نهایت به خلق «بالا بمان» رسید.
ما همزمان با پیشرفت تولید حتی رشد کردیم و با اثرمان یکی هم شدیم؛ میدانید از چه نظر میگویم؟ هدف جسم نیست که روح است، بنده چند بار از صخرهها سقوط کردم، عوامل آسیب دیدند، فیلمبرداری در فصلهای مختلف بود، باران، گرما، لغزندگی، سرما اما از یک جایی به بعد احساس کردیم که دیگر رنجِ تنها تنها یک بهانه است برای عقب کشیدن و این روح ماست که دارد جسمهایمان را از کنج عافیتطلبی و شهرنشینی بیرون میکشاند و میان این مردم روستایی و در غارها و کپرها و دور آتش و غرق در تاریکی و بیبرقی سرپا نگه میدارد.
حتی وجود خرس هم یکی دیگر از خطرات آن نقطه کوهستانی به شمار میآمد، اما بچههای پشتیبانی سنگ تمام گذاشتند و ما سرمان را به خدا سپردیم.
فارس: حضورتان در جشنواره سینما حقیقت یک سکوی پرتاب بود برای نشان دادن غصهی قصهایی که شاید اگر دوربینتان آوینیگونه رصدش نمیکرد بیسروصدا و آرام به فراموشی سپرده میشد؛ از حال و هوای جشنواره و بازخوردها بگویید؛ آیا درک رنج مردمان این نقطه از خوزستان در حین اکران در پردیس سینمایی چارسوی تهران، برای مخاطبان ملی و حتی بینالمللی ملموس بود؟
طرفیانی: الحمدلله بازخوردها و نگاهها خوب بود و حتی تحسین کارگردانی سوری را برانگیخت که به عنوان میهمان جشنواره حضور پیدا کرده بود و «بالا بمان» توانست یکی از سی مستند کوتاه برگزیده باشد؛ هرچند به قول آقا مرتضی، کارگردان خداست و ما همچنان که بود، کارهای نیستیم.
فارس: سیر صعودی محتوای سینمای کشور به سمت ابتذال، نه تنها ادعا نیست بلکه حقیقتی است که روز به روز و علیرغم تلاش جبهههای فرهنگی، عیانتر میشود؛ به نظر شما آیا میتوان با مستندسازی و کارگردانی فیلمهای مستند این خط سیرِ نامتعارف را تغییر داد و یا حتی بهبود بخشید؟ آیا سوژهها و فیلمهای مستند توانایی مقابله با سناریوهای غربزده را دارد؟
طرفیانی: ببینید هدفها نوع محتوا را مشخص میکنند؛ اجازه بدهید به بیانی از آقا مرتضی در مقالهی «فرزندان انقلاب در برابر عرصههای تجربه نشده سینما» که به همین مضمون مورد پرسش شما میپردازد اشاره کنم؛ او در این مقاله گفته که «هنرمند آیینهای است که اگر صیقلی نباشد صورت زیبای حقیقت را مشوّه و کج و معوج مینماید؛ پس هنرمند از آن حیث که واسطه ظهور حق در عالم است باید به تزکیه نفس بپردازد و میزان توفیقش در این امر با میزان هنرمندیش رابطه مستقیم دارد.»
فارس: یعنی معتقدید به اینکه قبل از اصلاح محتوا باید به تغییر نگرشها بپردازیم؟ قطعا نمیتوان خط فکری تمام کارگردانها را همسو با جبهه یا اعتقادی خاص تغییر داد
طرفیانی: بله نمیتوان اما این مسئله نیز به هدف برمیگردد، آیا من به عنوان کارگردان همانطور که شما در ابتدای گفتوگو اشاره کردید اثرم را صرفا برای تفریح مخاطب تولید کردهام یا هدفی بزرگتر و والاتر مانند تفکر و ارزشها را در نظر دارم؟
در واقع مشکل اصلی سینمای حاضر، محتوای سناریوها نیست بلکه مشکل، محتوای فکرهایی است که پشت این سناریوها قد علم کرده؛ چه بسا باشند کارگردانهایی که از مفاهیم ارزشی به تولید ضدارزشها رسیدهاند و اینها همه ریشه در باطن صاحب اثر دارد.
آقا مرتضی در بخش دیگری از این مقاله خطاب به هنرمندانی که در جستوجوی تعهد در هنر هستند اینگونه توصیه میکند که «دوستان عزیز ما، آنان که میخواهند پای در عرصه هنر متعهد بگذارند و خود را نسبت به ایجاد تحول اخلاقی در انسانها مسئول میدانند باید بدانند که اولین شرط کار، تزکیه نفس است. روح هنرمند لزوما در آثارش بروز و ظهور مییابد و با هیچ حیلهای نیز نمیتوان مانع از این ظهور شد.» پس میتوان به سادگی نتیجه گرفت که این سناریوهای غربزده بیش از اینکه واکنشی نسبت به کنشهای اجتماعی باشند، ردی از باطن صاحبان اثرند که آنها را لو داده است.
فارس: چقدر معتقدید به اینکه دیدگاه ابزاری به هنر میتواند آن را بیسروسامان و نسلهای دنبالکنندهاش را پریشان کند؟ و تعبیر شما از هنر و هنرمند چیست؟
طرفیانی: دیدگاه ابزاری به هر بخش از وجود، طبیعت و حتی جامعه میتواند آن را به تحیر بکشاند؛ دیدگاه ابزاری، فکرها را محدود و عمق نگاهها را تا سر حد منافع شخصی، کوتاه میکند حال تصور کنید که بخواهید در تقدسی به نام هنر این دیدگاه را وارد کنید، قطعا و یقینا این حرکت، ما را با تغییر نابهنجار خط اعتقادی و فکری نسلها مواجه خواهد کرد و حتی ممکن است که کار را به جاهایی بکشاند که هنر نیز اصالتش را به حماقت جماعتی سودجو ببخشد و به خودفروشی مبتلا شود.
و اما تعبیر من از هنر و هنرمند همان نگاه حضرت آقاست که فرمودند «هنرمند علاوه بر تکالیف ذاتی انسانی، به علت ویژگیهای بسیار ممتاز هنر، باید در خصوص قالب و مضمون آثار خود نیز احساس تعهد کند. هنرمندان باید علاوه بر مسؤولیتپذیری در خلاقیت، نوآوری و پیشرفت در قالب، همواره در قبال مضمون و محتوای آثار خود نیز احساس مسؤولیت کنند و از این طریق به مخاطبان خود احترام بگذارند.»
فارس: با توجه به ارادهایی که به سید شهیدان اهل قلم دارید، میخواهیم حسن ختام این گفتوگو بیانی از ایشان باشد که بیش از بقیه مُقالاتشان، شما را برای ادامه این مسیر مقدس مصمم کرد
طرفیانی: حقیقتا من با این نیت وارد دنیای هنر و مستندسازی شدم که همیشه نگاه شهید کمک حالمان باشد و این توجه را از همان ابتدا که فعال در حوزه سرود، تئاتر و بعدها که نماهنگ بودم تا به الآن که مستندسازی میکنم درک کردهام؛ به ویژه لحظاتی که در سرما و روی قلهی کوه بودم و تلاش مردان جهادی و لبخند ثریا و اهالی را میدیدم به یاد سید مرتضی آوینی و آن جمله معروفشان میافتادم، پس لطفا به همین خاطر اجازه بدهید پایان این گفتوگو، جملهی شروع «بالا بمان» باشد، همان جملهی باشکوه آقا مرتضی که میگفت «مردان حق اهل شهرت نیستند و از دوربین میگریزند و ای عزیز! اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما، در افشا کردن!».
انتهای پیام/