شاهی که با «صلح» و «دیپلماسی» هم شکست خورد!
یولن ـ تاریخ: اول آبان ۱۲۱۳ خورشیدی فتحعلیشاه قاجار در اصفهان درگذشت. او را نباید پاشاهی نیکاقبال دانست که جنگ بزرگ ایران و غرب در دوره زمامداری او روی داد و همگان از او به بدی یاد میکنند که بخش بزرگی از سرزمین ایرانیان را بر باد داد، اما نباید از نظر دور داشت که شکست ایران در این جنگ فقط به دلیل بیکفایتی او نیست و دلایل متعدد دیگری داشت که بعد از آن بسیاری از نخبگان ایران را به این نکته رساند که چرا ایران در این جنگ شکست خورد برای یافتن این پرسش با هومن زالپور پژوهشگر تاریخ به گفتوگو نشستیم که خواهید خواند.
همزمان با برآمدن سلسه قاجار و به خصوص فتحعلیشاه قاجار، شرایط جهان تغییر کرد و اروپا به کشورهای پیرامونی متمایل شد و ایران نیز در رویارویی با روسیه شکست سختی خورد که از ناحیه تمدنی قابل بررسی است. برخی این شکست را شکست و افول تمدن اسلامی میدانند و برخی از بیعرضگی فتحعلیشاه قاجار شما علت شکست ایران را چه میدانید؟
مسألهای که شما مطرح فرمودید مسأله چندوجهی و پیچیدهای است که البته برای درک بهتر آن باید نگاهی هم به دوران قبل از دوره فتحعلیشاه و وقایعی که در ایران میگذشت، بیندازیم. در واقع، جنگهای ایران و روس سرآغازی بود که توجه ما نسبت به عقبماندگیهایی که در مقایسه با اروپا و دنیای غرب داشتیم و مدرنیتهای که در غرب حاکم شده بود، جلب شد و فهمیدیم که دیگر مانند گذشته جلوتر از آنها و یا حتی در سطح آنها هم نیستیم. این آگاهی در دوره قاجار، علیالخصوص در دوره فتحعلیشاه اتفاق افتاد. میتوان گفت که قاجاریه و فتحعلیشاه باعث این عقبماندگیها نبودند، بلکه به تعبیری وارث عقبماندگیهای چند دهه یا حتی چند سده جنگهای داخلی و نزاع و کشمکشهای داخلی در ایران بودند.
فتحعلی شاه
از اواخر یا اواسط دوره صفویه که دولت ایران ضعیف شد و قدرتش رو به افول گذاشت، این عقبماندگیها شروع شدند و ما دیگر نتوانستیم برخلاف نیمه اول سلطنت صفویه که خیلی خوب پیش میرفتیم و از همه لحاظ، از جمله قدرت نظامی و نظم و انتظام داخل کشور، نهادهای اجتماعی و حتی تجارت و صادرات و همه چیز پیشرفت کرده بودیم، در نیمه دوم همه این امور رو به افول گذاشت و این افول جز در مقاطع کوتاهی تا عصر قاجار ادامه پیدا کرد.
برخی معتقدند که رشدی که بهخصوص در دوره شاه عباس اول وجود داشت، اگر ادامه پیدا میکرد، صفویه نمیبایست با یک حمله افغانها فرو میریخت. برخی معتقدند که بدنه اجتماعی و نهادسازی قدرت در ایران شکل نگرفت که بتواند در برابر نیروی بسا ضعیف افاغنه که یک نیروی محلی بودند، تاب بیاورد و مقاومت کند.
دقیقاً همینطور است. در این روندی که از نیمه دوم صفویه شروع شد و تا دوره قاجار رسید، کشور ما دائماً درگیر جنگهای داخلی و کشمکش و نزاع بین سران قبایل و قدرتهای محلی است و به جز یک دوره کوتاه سلطنت نادرشاه افشار و بعد هم یک دوره حاکمیت کریمخان زند بر بخشی از ایران و نه سراسر کشور ثباتی نسبی برقرار بود، در بقیه این دوران دائماً در داخل کشور مشغول جنگ و نزاع بودند و هیچ توجهی به دیگر شرایط مملکت، وضعیت مردم، اوضاع اجتماعی و اوضاع تجارت و پیشرفتهای روز دنیا نمیشد؛ چون ذهن همه حکام و سران، معطوف به این بود که همان قدرتی را که دارند حفظ کنند و اصلاً ذهنشان به سمت مسائل دیگر و پیشرفت در زمینههای دیگر نمیرفت.
موقعی که سلسله قاجار هم سر کار آمد، دوران آقامحمد خان هم به همان ترتیب گذشت و او نیز همه دوران زمامداری خود را صرف یکپارچگی و اتحاد ایران کرد و در خلال همان جنگهای یکپارچگی هم کشته شد.
آقامحمدخان
اما در دوره فتحعلیشاه است که پس از مدتها آرامش و ثباتی نسبی پدیدار میشود و مجال برای تامل نسبت به این مسایل به وجود میآید که جنگهای ایران و روس هم که در این دوره آغاز شد و ایران را تا حدودی درگیر خودش کرد، اولین تلنگر و تذکر جدی به ما در این زمینه بود که البته به قیمت از دست رفتن بخشی از میهن عزیزمان تمام شد.
در واقع، این اولین برخورد جدی و طولانی با دنیای غرب پس از مدتها به ما فهماند که چقدر از آنها عقب افتادهایم و باید به فکر جبران آن باشیم؛ عقبماندگیهایی که بر خلاف قول رایج، دولت قاجار باعث آنها نبود، بلکه وارث آنها بود و به فکر جبران آنها افتاد.
البته حتما در مقاطعی با سیاستهای اشتباه یا اقدامات غلط شاهان قاجار و رجال معاصرشان اثر سوء این عقبماندگیها تشدید یا تعمیق میشد، ولی عمده این عقبماندگیها از دورانهای قبلی به ارث رسیده و حکام و پادشاهان قبلی هم هیچ فکری به حالش نکرده بودند.
بعد هم که جنگهای ایران و روس شروع شد، ما ابتدا به همان صورت سنتی و ایلیاتی و به شکل جنگهای دوران آقامحمدخانی و پیش از آن با روسها میجنگیدیم. ولی دیدیم که نمیتوانیم توفیق زیادی در میدان جنگ به دست بیاوریم. از لحاظ نظامی توجه عباس میرزا نایبالسلطنه که فرمانده قشون ایران در جنگهای ایران و روس بود، و همچنین رجال لایق و بزرگی که در کنارش بودند، از جمله میرزا عیسی قائم مقام معروف به میرزابزرگ و فرزندانش، نسبت به این مسائل جلب میشود و برای تقویت قشون ایران و ایجاد ارتش مدرن و منظم، به تعلیم و تجهیز قشون ایران با استفاده از مستشاران خارجی میپردازند.
عباس میرزا در مقطع کوتاهی و در ابتدا از افسران گرجی و روس استفاده میکند. اینها بعضاً از ارتش روسیه خارج و به ایران پناهنده شده بودند و بعضی از آنها بعدها مسلمان هم شدند و عدهای از آنها هم در خلال جنگهای ایران و روس اسیر شده بودند.
از اینها برای آموزش علوم و فنون مدرن به قشون ایران استفاده میشود، اما این کار در مقیاس بسیار محدود و کوچکی صورت گرفت. در این زمان توجه شاه قاجار و عباس میرزا به کشورهای غربی هم جلب میشود و مکاتباتی با ناپلئون بناپارت (Napoléon Bonaparte) امپراتور فرانسه دارند.
این توجه و علاقه، دوطرفه بود. از سویی ناپلئون به خاطر دسترسی به راهی برای لشکرکشی به هندوستان به ایران توجه داشت. به علاوه، در آن زمان فرانسه و روسیه در غرب مشغول جنگ بودند و از این سو هم ایران از طرف مشرق با روسیه میجنگید.
بنابراین ایران و فرانسه دشمن مشترک داشتند و هم توجه ناپلئون به لشکرکشی به هندوستان از طریق ایران معطوف بود. از آن سو، فتحعلیشاه میخواست در جنگ علیه روسیه، متحد قدرتمندی داشته باشد و از مستشاران نظامی فرانسوی که به فرماندهی ژنرال گاردان (Claude-Matthieu, Comte de Gardane) در سال ۱۸۰۷ میلادی به ایران آمدند استفاده کرد تا هسته اولیه ارتش نوین یا نظام جدید را در ایران پایهگذاری کند.
مستشاران فرانسوی پس از انعقاد عهدنامه صلح تیلسیت (Treaties of Tilsit) بین روسیه و فرانسه، از فعالیتهای خود کاستند و به فکر ایجاد مصالحه میان ایران و روس افتاده و پس از حدود دو سال هم از ایران خارج شدند.
پیمان تیلسیت؛ خیانت ناپلئون به قرارداد فین کناشتاین
اما با خروج آنها تلاش و امید شاه قاجار و رجال آن دوره در زمینه تجهیز و تعلیم و ایجاد قشون مدرن از بین نرفت. انگلیسیها از قبل در کمین بودند که اتحاد ایران و فرانسه از بین برود و شاه قاجار و رجال ایران هم سعی کردند این بار از مستشاران نظامی انگلیسی استفاده کنند تا بتوانند قشون ایران را تقویت کنند و در مقابل روسیه پیروز شوند.
در واقع فرانسویها، نظام جدید را در ایران ایجاد کرده و بریتانیاییها آن را توسعه دادند. دوره اول جنگهای ایران و روس، یکی از طولانیترین جنگها در بلوک شرق بود که حدود ۱۰ سال طول کشید و با وجود همه کاستیها و عقبماندگیهای موجود که در خلال جنگ جبران آنها شروع شد، باز هم کشور ایران در مقابل ارتش قدرتمند روسیه تزاری خوب دوام آورده و حدود ۱۰ سال مقاومت کرد.
چون داریم در سالمرگ فتحعلیشاه صحبت میکنیم، ویژگیهای شخصیتی او را با آقامحمدخان قاجار مقایسه کنید. آیا اگر آقامحمدخان قاجار بود، این وقایع رخ میداد یا نه؟
بله. چون عدهای بخشی از این ناکامیها را ناشی از ویژگیهای شخصیتی فتحعلیشاه و عدهای هم ناشی از برخوردهای تمدنی میدانند که به آنها اشاره کردید و گفتید: قاجار وارث آن کاستیها بود و نه ایجادکننده آنها.
در تاریخ، جای احتمال و اما و اگر و پیشگویی نیست، ولی اگر بخواهیم این موضوع را با تسامح در نظر بگیریم میدانیم که در اواخر سلطنت آقامحمدخان قاجار، یک سری برخوردها و مصادماتی بین ایران و روسیه صورت میگیرد و آقامحمدخان هم به ناحیه قفقاز لشکرکشی میکند، اما با مرگ امپراتریس روسیه، کاترین کبیر (Catherine the Great)، لشکریان و قشون روس عقبنشینی میکنند و به نحوی شکست میخورند.
ویژگیهای شخصیتی آقامحمدخان با فتحعلی شاه متفاوت بود. آقامحمدخان نسبت به برادرزادهاش جنگجوتر بود و در میدان جنگ پشتکار بیشتری داشت، اما با توجه به نیروها و داشتههای ما در ارتش باید بگوییم که اگر آقامحمدخان هم میخواست با همان شرایط وارد یک جنگ تمام عیار و طولانیمدت با یک دولت مستحکم و قدرتمند مثل امپراتوری روسیه تزاری بشود، به نظر بنده نتیجه با آنچه که در دوره فتحعلیشاه اتفاق افتاد، چندان فرقی نمیکرد و ما به احتمال قوی در نهایت شکست میخوردیم.
فتحعلیشاه فردی ملایمتر و آرامتر و به تعبیری اهل صلح و دیپلماسی بود و از همین دیپلماسی هم در دوره سلطنتش استفاده کرد تا بتواند در میدان جنگ پیروز شود. یعنی از دیپلماسی و روابط دیپلماتیک با کشورهای اروپایی استفاده کرد؛ از جمله با فرانسه که دشمن مشترکی به نام روسیه داشتند و سعی کرد از این مسأله استفاده کند. بعد هم که فرانسویها از تعهداتشان سرباز زدند، سعی کرد از مستشاران انگلیسی استفاده کند. البته تاریخنگاری پیشین تلاش میکرد القا کند که این مستشاران نظامی فقط برای تأمین منافع استعماری خود در ایران بودند و هیچ کاری از پیش نبردند یا در بهترین حالت برای ایران بیثمر بودند، که این طور هم نبوده است.
فتحعلیشاه فردی ملایمتر و آرامتر و به تعبیری اهل صلح و دیپلماسی بود و از همین دیپلماسی هم در دوره سلطنتش استفاده کرد تا بتواند در میدان جنگ پیروز شود
بنده در مقالهای که انشاءالله چاپ خواهد شد، در این باره توضیح بیشتری دادهام. به هر حال این مستشاران هسته اولیه ارتش نوین ایران را تشکیل دادند و در زمان خود ارتش منظم، مدرن و خوبی هم به وجود آمد که در همان عصر فتحعلی شاه قشون امپراتوری عثمانی را شکست داد. البته در دو دوره جنگهای ایران و روس یک سری مسائل سیاسی پیش آمد که باعث شکست ما شد. از جمله اینکه انگلیسیها و روسها هم پس از مدتی با هم مصالحه کردند و عدهای از این مستشاران به دستور وزیرمختار انگلیس از جنگ علیه روسیه سر باز زدند، اما برخی براساس میل شخصی و حتی برخلاف میل دولت متبوعشان در میدان جنگ باقی ماندند و حتی کشته شدند، اما عدهای دیگر از آنها دست از کار کشیدند و در جنگ اصلاندوز که ایران شکست خورد و نبرد سرنوشتسازی هم بود، توپچیهای نوآموز ایرانی هنوز کاملاً به نحوه کار کردن با توپخانه جدیدی که مستشاران انگلیسی تدارک دیده بودند، مسلط نبودند و خروج عدهای از افسران و درجهداران بریتانیایی از میدان جنگ و شرکت نکردن آنها در جنگ باعث شد که توپچیهای ایرانی نتوانند آن گونه که باید و شاید از این تجهیزات و ادوات استفاده کنند و یکی از دلایلی که ما در جنگ اصلاندوز شکست خوردیم همین مسأله بود.
همانطور که اشاره کردم فتحعلیشاه از دیپلماسی هم استفاده کرد تا بتواند ارتش نیرومندی را به وجود بیاورد و در میدان پیروز شود، اما قضیه پیچیدگیهایی داشت که نهایتاً منجر به شکست و مصالحه و از دست رفتن بخشهایی از سرزمینمان شد.
عدهای هم معتقدند که خود قاجار در دورهای که جزو قزلباشها بودند و از طرف شاه عباس صفوی مأموریت یافتند که در گرگان سکنی گزینند. از بخشهایی از مرزهای ایران در ناحیه قفقاز محافظت میکردند و نمیگذاشتند از ایران جدا شود و آقامحمدخان آن بخشها را ضمیمه سرزمین ایران کرد. این نگاه هم هست.
بله، همین طور است. اینها جزو سرزمینهای ایرانی به حساب میآمدند و با مرزدارانی که در آنجا مستقر بودند، از جمله طایفه قاجار تا مدتها حفظ شده بود، اما نهایتاً با جنگهای ایران و روس از دست ما خارج شدند. این را هم باید در نظر داشت که در دوره زندیه همه چیز از دست رفته بود و در پایان دوره زندیه، مرزهای ایران شاید در حد و حدود سرحدات استان فارس امروزی بود.
نهادسازیهایی که در دوره صفویه در حال شکلگیری بود، چرا در اواخر دوره صفویه و در دوره زندیه و افشاریه به بلوغ نرسید و نتوانست رشد و توسعه کافی پیدا کند؟
من خودم در این زمانه مطالعه جدی و مستقلی نداشتهام، اما به نظر من همان طور که خدمتتان عرض کردم، از اواسط دوره صفویه که از قدرت دولتهای ایران کاسته و تضعیف شدند، اصلاً توجهشان نسبت به مسائلی همچون نهادسازی و توجه به پیشرفتهای روز دنیا خیلی کم شد و…
بیشتر به نزاعهای داخلی میپرداختند؟
بله، بیشتر به نزاعهای داخلی میپرداختند و تمام همّ و غمشان حفظ قدرت و شرایط موجود بود تا اینکه بخواهند به پیشرفتهای مهمی دست یابند و به فکر ایجاد نهادهای جدید مستحکم اجتماعی و سیاسی باشند.
انتهای پیام/