«عیسای روحالله» را با این کتاب بهتر بشناسید
«عیسای روحالله» را با این کتاب بهتر بشناسید
به گزارش خبرنگار حوزه کتاب و ادبیات یولن، حاج عیسی جعفری خادم مرحوم امام خمینی (ره) در سن ۹۴ سالگی صبح روز پنجشنبه ۱۶ دیماه بعد از نماز صبح و همزمان با سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)، درگذشت. او خادم چندین ساله حضرت امام بود که خاطرات زیادی از همراهی با بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران داشت و همواره روحیه ولایی خود در دفاع از نظام و انقلاب و ولی فقیه را حفظ کرده بود.
وی از سال ۵۹ تا زمان ارتحال امام خمینی در خدمت ایشان بود. کتاب خاطرات حاج عیسی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی با عنوان «عیسای روح الله» در سال ۹۸ منتشر شد. یکی از بخشهای جذاب این کتاب روایت دیدار تیم دیپلماتیک شوروی سابق به ریاست شواردنادزه با بنیانگذار انقلاب اسلامی است. مرحوم عیسی جعفری در کتاب خاطراتش این دیدار را اینچنین روایت میکند:
«تیمی از شوروی سابق به ریاست شوارد نادزه به تهران آمد و با امام ملاقات کرد که البته به خاطر موضع قاطع امام به جلسهای مشهور تبدیل شد. مأموریت این گروه ابلاغ حضوری جواب نامهای بود که امام به گورباچف نوشته بودند. شوارد نادزه و همراهان به اتاق امام وارد شدند. یعنی ملاقات در همان اتاقی که امام محل کارشان بود و مینشستند قرآن میخواندند تشکیل شد. من همانجا کنار امام بودم. تقریباً بالای سر شواردنادزه و امام که نشسته بودند ایستادم. حسین سلیمانی هم بود. لباسهایشان را درآوردند و به سلیمانی دادند. گفت حاجی چهکارش کنم؟ گفتم بینداز آنجا؛ اینها ارزشی ندارد! انداختیم آنجا و آمدیم نشستیم.
من به شواردنادزه و همراهانشان چای دادم اما نگذاشتم خودشان قند بردارند و خودم به هر یک دوتا قند دادم. بعد آقای ولایتی گفت: «چرا اینطوری کردی؟» گفتم: «ترسیدم دستش را بکند در قندان نجس بشود». به شوخی گفت من این کار شما را به همه دنیا مخابره میکنم. من هم پاسخ دادم لازم نیست خودبهخود مخابره میشود!
از وقتی به محل ملاقات واردشده بودند حالت سرگردانی پیدا کردند؛ منتظر بودند آنها را به مکان اصلی هدایت کنیم. باورشان نمیشد آن مکان ساده با یکتکه موکت مکان ملاقات باشد. حتی وقتی روی زمین نشستند هم گیج بودند و باز برایشان عجیب بود. شواردنادزه اولش روی زمین نمینشست و سر پا چاییاش را خورد اما در آخر بهناچار روی زمین نشست!
بهمحض اینکه نگاه شواردنادزه با آن عظمت و ابهت به امام افتاد چهرهاش فرق کرد؛ رنگش سفید شد و حالت لرزشی به او دست داد و تا آخر همینطور بود. همراهان شواردنادزه سکوت کردند و خودش مطالب را گفت. از هیبت امام نمیتوانست درست حرف بزند و زبانش حالت لکنت داشت. یکخرده صحبت کرد که ناگاه امام گفتند اینها جواب نامه من نیست که تو داری میگویی. او بازهم همان صحبتها را میکرد. امام برای بار دوم فرمود لابد گورباچوف نفهمیده که من چه برایش نوشتم که تو اینها را به من جواب میدهی. او بازهم همان صحبتهای خودش را میکرد. در مرتبه سوم امام در کمال شگفتی بلند شدند، ایستادند و گفتند ما میگوییم ما نمیمیریم، ما زنده هستیم، ما از این عالم به عالم دیگه هجرت میکنیم. آنجا باید جواب این چند روزی که موقت در این دنیا هستیم پس بدهیم. این جملات را من درحالیکه علی کوچولو فرزند سید احمدآقا را بغل گرفته بودم شنیدم. ابهتی وصفناشدنی داشت. انگار امام نبود که این جملات را میگفت و گویی دیوارها همه سخن میگفتند. امام این جملات را گفتند و بعد رفتند و دیگر نایستادند.»
علاقمندان برای تهیه این کتاب میتوانندبه پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نشانی www.irdc.ir مراجعه کنند.
انتهای پیام/