مدرسه سیار کیانا؛ سیارهای پر از آرزوهای خوب برای کودکان کار

مدرسه سیار کیانا؛ سیارهای پر از آرزوهای خوب برای کودکان کار
یولن البرز- مریم آقانوری: مربی جوان ریزنقش بود و اگر تفاوت سبک لباسش نبود، شاید به سختی میتوانستی از بین بچهها تشخیصش بدهی. بچهها را به اسم میشناخت و آنها هم انگار خواهر بزرگترشان را دیده باشند، ذوق از چشم هایشان میدرخشید. یک کارتن از کتاب قصه جلویش بود، به سرعت کتابها در دستان کوچک بچه ها جا خوش کرد و مربی شروع کرد برایشان با صدای بلند قصه خواندن. قصه درباره شهر آدم کوچولوها بود و مربی با سوال کردن درباره قصه همه تلاشش را میکرد، دست بچهها را بگیرد و برای لحظاتی هم شده آنها را از زمین خاکی به دنیای آدم کوچولوها ببرد.
کیانا
گروه فرهنگی اجتماعی کیانا، گروهی مردمی (NGO) است که از سال ۸۲ تا کنون با حمایت نیروهای اجتماعی داوطلب از طریق بالابردن سطح آموزش، فرهنگ و کمک به درآمدزایی زنان سرپرست خانوار برای حذف زمینه اقتصادی کار کودک در خانواده، تلاش میکند. مینی بوس آبی یا همان کهکشان متحرک هم مدرسه سیار گروه کیاناست که مثل ماشین زمان ساعتی بچه های کار را به دنیای زیبای کودکی میبرد. بچههایی که هنوز طعم شیرین بچگی را نچشیده، به جای نوازشهای مادرانه و حمایتهای پدرانه پا را به دنیای ضمخت بزرگترها گذاشته اند تا شاید لقمه نانی برای سفره خانواده فراهم کنند. بچههایی که در لابلای فشارهای سخت زندگی،کودکی برایشان رویایی شیرین، خاطره انگیز و دست نیافتنی است که هر لحظه هم از آن دورتر می شوند. افسوس که کودکی همان درّ گران و الماس درخشان و ارزشمندی است که در میان همه نداشتههایشان، برای همیشه از دست میرود.
ترسی به بزرگی تنهایی و غربت
حضور ما در محل و شروع عکاسی و فیلمبرداری توسط همکارانم، ترس را به جان بچهها انداخته بود. مربی به آنها اطمینان داد که اینها دوستان ما و شما هستند. اما از نگاههای دزدکی شان میفهمیدم که با ما احساس امنیت نمیکنند.
آقای طاهری راننده کهکشان سیار(مینی بوس آبی) را به صحبت کشاندم که ترس بچهها برای چیست؟ و او گفت که بیشتر بچههای کار از اتباع هستند و از آنجا که بارها نهادهای مختلف آنها را گرفتند و بدون پدر و مادرشان و به تنهایی به کشورشان رد مرز شدند، از غریبهها میترسند. با وجود اینکه اغلب به محض رد مرز این کودکان، پدرو مادرهایشان بلافاصله با هزینه ای گزاف آنها را بر میگردانند اما ترس دور از خانه و خانواده در جانشان هست.
آقای طاهری گفت: بعضی وقتها بچه ها از نزدیک شدن به ما هم میترسند و یواشکی کشیک میکشند تا ما به محل ایستگاه نزدیک بشویم و در مسیر سوار مینی بوس شوند. اما بیشتر وقتها هم ذوق می کنند و به محض دیدن ماشین به سمت ما می دوند و بقیه را خبر می کنند. حتی در روزهای دیگر وقتی از این مسیر به خانه می روم، باز هم بچه ها از دیدن ماشین آبی ذوق میکنند و به سمتم میدوند.
تلخ و شیرین کار با بچههای کار
آقای طاهری یکسال است دل به دل همراهی با کیانا داده و مثل یک پدر با چشمانش به شادی بچهها ذوق میکند، میگوید: دنیایی است دنیای این بچه ها که هر لحظه اش شیرین است. اما جایی مرا ناراحت میکند که شرایط زندگی بچهها خوب نیست. در گوشه ای از همین استان البرز جایی شبیه کپر وجود دارد که یکی از ایستگاههای ما آنجاست و نه خانوادهها و نه بچه ها شرایط مناسبی ندارند و از وسایل اولیه زندگی حتی یخچال محرومند.کمک کردن به این خانواده ها و بچههای معصوم شیرین است.
دوستان و آشنایانی که از کار من باخبرند، اغلب با واریز مبالغی از من میخواهند آن را صرف کمک به این بچه ها کنم. گاهی می گویند لوازم مصرفی و خوراکی برایشان تهیه کنم و گاهی در تهیه لوازم خانگی کمک می کنند. اگرچه مشکلات این بچه ها و خانواده هایشان زیاد است اما حتی اگر بتوانیم قدم کوچکی برای کمتر کردن سختی هایشان برداریم، مایه خوشحالی است.
کودکی؛ فریادی گم شده در دنیای خاکی
خواندن کتاب قصه تمام شده و بچه ها با مربی به سمت دیگر کهکشان آبی میدوند. دور مربی حلقه می زنند تا بازی کنند. یکی یکی در وسط دایره دوستانشان می ایستند و اسم های زیبایشان را می گویند؛ مهسا، اسما، زینب، صبور، زهیر و …. ماشین های مورد علاقه شان؛ بنز قرمز، بنز سیاه، شاسی بلند سیاه،…حیوان مورد علاقه ؛ شیر، گرگ، خروس…. وقتی صدای حیوان مورد علاقه شان را تقلید می کنند، با تمام وجود بر سر زمین خاکی فریاد می زنند، گویا میخواهند صدای کودکیشان را به گوش دنیا برسانند…
به صورت هایشان خیره می شوم. زیباترین مخلوقات خداوند! نمی دانم از وجودشان انرژی بگیرم و یا از آینده مبهمشان رعشه بر جانم بی اُفتد. همکارانم از تهیه عکس و فیلم از بچه ها خسته نمی شوند، اما همان خوف و رجا را در چشم های آنها هم می بینم. ضعف جانم را فرا می گیرد. خودم را زیرسایه درختی در جلوی ردیف خانه های کوچک کنار زمین خاکی رها میکنم.
فیلم| آموزش به کودکان کار توسط مدرسه سیار کیانا
بال به بال فرشتگان زمینی در مدرسه سیار
از وقت صحبت با آقای طاهری، به تنهایی و ترس بچهها موقع رد مرز و بلاهایی که ممکن است در تنهایی سرشان بیاید فکر می کنم. به اندوه یک مادر از فراق بچه اش.چه فرقی می کند ملیت بچه چه باشد؟! کودک، کودک است و خطر تنهایی برای همه کودکان یکی است. آیا نباید مسوولیت، قانون و انسانیت برای همه یکی باشد؟ شاید خودمان هم بارها از بودن اتباع درکشورمان ابراز نارضایتی کردیم.. اما بچه، بچه است! کاش قانون حمایت از بچه ها به همه قوانین دنیا حاکم شود. کاش سایه دنیای بزرگتر ها درکودکی بر سر هیچ بچه ای آوار نشود.
مربی جوان بچهها را مشغول به بازی وسطی کرده و به سراغم می آید. خانم ودیعه واعظی ۲۴ ساله دانش آموخته رشته پژوهشگری علوم اجتماعی از دانشگاه باهنر کرمان که دوسال است در گروه کیانا، مدرسه سیار همان کهکشان آبی را به همه دنیا ترجیح داده و بال به بال فرشتگان زمینی هر لحظه تا اوج دنیای کودکی سفر میکند.
او به واسطه رشته تحصیلی اش دغدغه مند کودکان کار بوده و در زمان دانشجویی با گروه های مردمی در این حوزه فعالیت داشته است. دوسال پیش ابتدا به عنوان داوطلب مدرسه سیار در کیانا مشغول به کار می شود و حالا سرپرستی مدرسه سیار با ۲۳ نیروی داوطلب، ۱۸ ایستگاه و ۱۸۰ کودک و نوجوان را بر عهده دارد.
برای صحبت، با هم به درون کهکشان آبی قدم میگذاریم. کلاسی جمع و جور با میز و نیمکتهای کرمی کوچک به اندازه ای که جسم نحیف بچه ها را جا بدهد، تلویزیون، تخته، کمد و تجهیزات برای یک کلاس متحرک. پشت یکی از نیمکتها مینشینم و لحظهای کوتاه به دنیای کودکی پرتاب میشوم. صحبتش را با «کیانا» آغاز میکند؛
کیانا یک سازمان مردم نهاد است که با کمک خیرین فعالیت میکند و حوزه فعالیت آن توان افزایی کودکان کار و بازمانده از تحصیل است. با خانواده و یا کار فرمای بچهها ارتباط میگیریم و تمام تلاشمان در کیانا این است که بچه ها استعدادیابی شوند و به نحو احسن از تواناییهایشان استفاده کنند.
پروژه مدرسه سیار هم این ماشین است که به امکانات آموزشی تجهیز شده و هر روز با آن به ایستگاه هایی که از قبل در محل کار و یا زندگی بچه ها شناسایی شده، می رویم و به صورت پاره وقت و حداقل دو ساعت در هفته در کنارشان هستیم. آموزش ها بر اساس نیازسنجی در هر ایستگاه برنامه ریزی می شود؛ در ایستگاهی بچه ها بازمانده از تحصیلند و نیاز به سواد دارند و یا مثل ایستگاه اسکویی بیشتر بچه ها مدرسه می روند، بخشی از آنها بازمانده از تحصیلند، برخی بچه های کار و برخی در معرض کارند که اگر پیگیری نشود ممکن است به کودک کار تبدیل شوند. در این ایستگاه بیشتر با بچه ها بازی می کنیم؛ کتابخوانی، مهارت های زندگی و غیره را به آنها آموزش می دهیم.
در مدرسه سیار مددکاری هم انجام می دهیم. گاهی به واسطه معلمان مدرسه سیار و یا توسط خود بچه ها به مشکلاتشان پی می بریم و به سرعت به واحد مددکادی ارجاع می دهیم. پس از آن بازدید از منزل و بررسی مشکلات کودک انجام و توسط واحدهای مورد نیاز به رفع مشکلاتشان کمک می شود.
شناسایی ایستگاهها
شناسایی ایستگاه ها نیز در مناطقی که کارگاه های ضایعاتی و مراکز کار کودک وجود دارد، انجام می شود. برخی کارفرماها نیز با ما همکاری خوبی دارند. در اسکویی آقای غدیر یکی از کارفرماها حتی بقیه کارگاه ها را به ما معرفی می کند. ماهم تلاش می کنیم بچه ها کودکی کنند و شاید برای لحظاتی کوتاه از کار دورشان کنیم.
هر روز از شنبه تا ۴ شنبه روزانه به ۳ ایستگاه می رویم. بچه ها هم سیار را دوست دارند و ساعت حضور ما را می دانند. خیلی وقت ها منتظر ما هستند و ماشین را دنبال می کنند. این بچه ها اوقات فراغتی ندارند و همین مدت کم که با اجازه کار فرما یا خانواده در کنار ماهستند، اوقات فراغتشان است که سعی می کنیم به بچه ها خوش بگذرد. تمام ایام کرونا و حتی۱۵ روز عید راهم کنار بچه ها بودیم.
حذف کار کودک ممکن نیست؟!
میپرسم؛ پس برای اینکه کودک را از کار دور کنید اقدامی نمیکنید؟
میگوید که حذف کار کودک فقط با یک نفر یا NGO امکانپذیر نیست. اما در کیانا تلاش می کنیم ضمن صحبت با خانواده بچه ها، قانعشان کنیم تا بچه را به مدرسه بفرستند. چرا که مدرسه نرفتن بچه ها زمینه کار کودک را فراهم می کند. اگر بچه ای بازمانده از تحصیل باشد، تلاش می کنیم در مراکز خودمان به صورت فشرده به آنها آموزش دهیم تا بتواند از سال بعد وارد مدرسه دولتی شود. اگر وضعیت اقتصادی خانواده ای مناسب نباشد ویکی از اعضای خانواده از جمله مادر، پدر، خواهر و برادر بزرگتر شرایط کار کردن را داشته باشند، آنها را در کارگاه هایمان مشغول به کار می کنیم تا به درآمدزایی برسند و زمینه اقتصادی کار کودک حذف شود و به این بهانه که کار برای ما پیدا نمی شود ولی کودک می تواند کار کند، کودک را به سرکار بفرستند.
بهت زده، همراه با بچه ها در مدرسه سیار
واعظی از چگونگی آغاز همراهی اش با کیانا می گوید. یک آن گویا هزاران خاطره از جلوی چشمانش به سرعت برق و باد رد می شوند و او را غرق در گردباد خاطراتش میکنند؛ وقتی در سایت کیانا به عنوان نیروی داوطلب درخواست دادم، پس از چندماه با من تماس گرفتند و گفتند باید بری سیار. اما توضیحی از نحوه کار به من داده نشد. فقط گفتند که با یه ماشین میایم دنبالت و میبریمت که کلاسو تشکیل بدی.
عکس| دورهمی آموزش به کودکان کار البرز توسط مدرسه سیار
من تصورم این بود که وارد ساختمانی در مرکز آموزشی می شوم و بچه ها را درس می دهم. آذر ماه بود. باران زده و زمین را خیس کرده بود. وارد بازارگلایول مهرشهر شدیم. همینکه ماشین وارد شد بچهها به سمتش دویدند. روی همان زمین خیس زیر انداز را پهن کردند و روی آن منتظر نشستند.
از مسؤول وقت مدرسه سیار پرسیدم؛ پس کِی کلاس شروع می شود؟! گفت: کلاس همینجاست. آن وقتها ماشین یک ون کوچک غزال با تجهیزات کمتر بود و نمیتوانستیم کلاس را در داخل ماشین تشکیل بدهیم.
در همان هوای سرد بچهها نشستند روی زمین و نقاشی کشیدند. من بهت زده بودم که چقدر این قضیه با تصورات ذهنی من متفاوت بود و فهمیدم کار سیار این است که به محل زندگی و کار بچه ها نزدیک بشود و روی افکار جامعه محلی تاثیر بگذارد و بتواند دیدگاه ها را در مورد کار کودک تغییر بدهد.
حال خوب بچهها؛ مهمترین هدف پروژه سیار
از همانجا به کار در مدرسه سیار علاقمند شدم و بعدها که از من خواستند به واحدهای دیگر بروم، نرفتم. چون سیار و همراهی با بچه ها را دوست داشتم. با رفتن به ایستگاه های بیشتر، متوجه شدم که روحیه بچه ها، میانگین سنی، تعداد و نیاز بچه ها در هر ایستگاه متفاوت است و باید برای هر کدام دست پر باشی. گاهی حتی دست پر می رویم اما می بینیم بچه ها حال روحی شان خوب نیست و نیاز به تخلیه انرژی دارند و همه چیزهای که آوردیم، کنار میگذاریم و فقط با بچه ها بازی می کنیم تا شاید چند دقیقه ای حالشان خوب باشد.
عکس| آموزش به کودکان کار در مناطق محروم البرز
گاهی میشود که حتی حال خودمان هم خوب نباشد اما از بچه ها انرژی میگیریم. حالا که سرپرست هستم و برای سرکشی به ایستگاه ها می آیم. خودم را محدود نمی کنم و باز هم وارد جمع بچه ها می شوم تا با آنها بازی کنم و از آنها انرژی بگیرم.
خیرین و نیروهای داوطلب گردانندگان اصلی کیانا
واعظی میگوید که همه اقدامات در کیانا نتیجه کار تیمی است که به سرپنجه داوطلبان و خیرین میچرخد. گاهی مشکلات بچهها را از زبان و گزارش معلمان داوطلب متوجه میشویم و گزارش را به واحد مربوطه ارجاع میدهیم و یا خودمان تلاش می کنیم که مشکلاتشان را حل کنیم. این یک زنجیره است که حلقه های آن داوطلبان مردمی هستند.
کیانا تعدادی نیروی موظف و حقوق بگیر دارد که هر کدام در حوزه های مختلف سرپرست تیم های مختلف هستند از جمله مدرسه سیار، روانشناسی، مددکاری و غیره.مجموعه از کمک های خیرین می چرخد و هر واحدی یک مسوول موظف دارد که داوطلبین را مدیریت می کند.
کودکان بی آرزو!
بچه ها طاقت دوری مربی شان را ندارند و مدام می آیندو می پرسند؛ خاله نمی آی بازی؟
با آرزوی زیبای واعظی که از ته دلش می خواهد دنیای کودکی بچه ها بدون کار باشد، گفتگو را پایان میدهم.
بچهها بی تاب شده اند. بعضی هایشان هم رفته اند. از کهشان آبی بیرون که می آییم چندتایشان دورمان جمع میشوند. از آرزوهایشان می پرسم؛ زبیر می گوید که دوست دارد پلیس شود. صبا کلاس چهارم است و می خندد و می گوید که آرزویی ندارم. اسما درسش خوب است و در ریاضی ضعیف است، اما خجالت کشیده از خاله بخواهد که در درس ها به او کمک کنند. لبخندهای زیبایشان در سلول به سلول مغزم حک می شود، تا چشمم به نگرانی روزهای آینده بچه ها خیس نشده، با آنها و مربی مهربانشان خداحافظی می کنم.
به همراه همکارانم با قدم های سنگین دور می شویم اما دلمان را همانجا در زمین خاکی اسکویی و کنار دنیای بدون کار و کهکشان آبی بچه ها جا می گذاریم.
عکس| کودکانی که در مدرسه سیار مشغول آموزش هستند
بهشت اینجاست…
به کیانا و همه گروهای مردمی که انقدر به فکر بچهها هستند تا فقط یک لحظه لبخند به روی صورت ماهشان بنشیند یک گره از کار خانواده شان باز شود. یک نان گرم در سفره خالیشان جا بگیرد و شاید یک دردی از شانه های نحیف کودکانه شان کم شود، فکر می کنند.
بهشت همینجاست؛ در زمین های خاکی اسکویی. در کنار بچههای زور آباد، در کپرهای دور افتاده کرج،…. کنار زیبا ترین مخلوقات خدا. همانجا کهَ شما فرشتگان زمینی با دستان کریمانه و دلهای دریایی و شاید با یک ماشین سیار ، برای یک لبخندی بر لب بچه های آسمان تلاش میکنید. خدا قوت فرشتگان زمینی.
کاش یادمان بماند؛ «همه باهم برای دنیای بدون کار کودک»
انتهای پیام/ج