اقتصادی

نخستین درشکه کرایه‌ای کی وارد ایران شد؟ / حال و روز درشکه‌چی‌های تهران در روزگار جان گرفتن ماشین

نخستین درشکه کرایه‌ای کی وارد ایران شد؟ / حال و روز درشکه‌چی‌های تهران در روزگار جان گرفتن ماشین

به گزارش خبرگزاری یولن، در اوایل دهه‌ی چهل که دیگر رفت و آمد ماشین در خیابان‌های پایتخت حسابی جا افتاده، صدای نفس‌های آخر یک صنف به خوبی به گوش می‌رسد. چرخ‌های مدرنیته گویی نخست شروع به رد شدن از روی زندگی اینان کرده است. از درشکه‌چی‌های پایتخت حرف می‌زنم، همان‌ها که روزگاری بر و بیایی داشتند و حالا با وجود ماشین، حکایت کهنه‌ی دلازار خوب بهشان می‌چسبد. شهرداری دیگر اجازه نمی‌دهد مثل گذشته در هر خیابانی که می‌خواهند جولان دهند و مسافر بزنند، چند مسیر را برای‌شان مشخص کرده که فقط حق دارند روزی‌شان را با گز کردن همان پیدا کنند.

خبرنگار کیهان در آبان ۱۳۴۳ رفت به سر همان ایستگاهی که برای این بندگان خدا درنظر گرفته شده بود و پای درد دل‌شان نشست. حاصل این گفت‌وگو را که روز پنجشنبه ۲۱ آبان ۴۳ در روزنامه‌ی یادشده منتشر شد در پی می‌خوانید:

دست‌های پینه‌بسته و لاغرش را ستون کرده و سر و صورت پیر و چروکیده‌اش را به‌ روی دست‌ها تکیه داده بود. اندام ضعیف و رنجورش در جلوی درشکه فرو رفته بود و چرت می‌زد. شاید هم چرت نمی‌زد، خواب می‌دید. خواب یک عمر زندگی همراه با مشقت را… شاید در خواب زندگی گذشته‌اش را می‌دید.

پیرمرد درشکه‌چی چشمانش را به رویم گشود و با دقتی خاص مرا نگریست و گفت: «کجا می‌خواهی بروی؟ ما تا مسگرآباد و قهوه‌خانه‌ی علی کاشی می‌رویم.» گفتم: «جایی نمی‌خواهم بروم. آمده‌ام با تو درد دل کنم. از زندگی گذشته‌ات بپرسم و راجع به فردایت حرف بزنم.»

گفتم: پدرجان! چند سال است درشکه‌چی هستی؟

چشمانش را به آن دورها دوخت و در لابه‌لای افق دوردست، زندگی گذشته‌اش را جست‌وجو کرد و گفت: «۵۴ سال است درشکه‌رانی می‌کنم.»

درآمد یک درشکه‌چی

آهسته پرسیدم: مشهدی نصرالله! روزی چند تومان درآمد داری؟

زیر لب گفت: حداکثر ۱۲ تا ۱۴ تومان.

از این جواب خوشحال شدم و گفتم: درآمد کمی نیست؟

سرش را به آهستگی تکان داد و گفت: پسرجان! روزی صد ریال باید به صاحب درشکه داد. درشکه مال من نیست. دیگری نفع آن را می‌برد. از طرفی جو و کاه اسب بیش از یک تومان است.

– زن و بچه هم داری؟

– با زن و چهار فرزندم در یک خانه‌ی اجاره‌ای در مسگرآباد زندگی می‌کنیم.

تعداد درشکه‌ها در تهران

می‌خواستم از او در مورد تعداد درشکه‌های تهران و اولین درشکه‌ای که در تهران شروع به کار کرد بپرسم، ولی او قبل از این سوال گفت:

به طوری که شنیده‌ام در تهران ۱۰۳۰ درشکه وجود دارد که جواز کسب تهران دارند و ۵۰۰ درشکه نیز از شهرستان‌ها به تهران آمده‌اند. علت هجوم آن‌ها به تهران این است که شنیده‌اند در تهران کار و بار درشکه‌چی‌ها خوب است ولی… هرچه تقاضا کردیم که اجازه دهند در یکی دو خیابان دیگر اجازه‌ی آمد و رفت داشته باشیم موافقت نشد و فعلا تمام درشکه‌های تهران از میدان خراسان به مسگرآباد می‌روند و برای هر مسافر ۲ ریال پول می‌گیرند. تعدادی از درشکه ها نیز از میدان شوش به دروازه غار می‌روند و تعدادی هم در جوادیه و نازی‌آباد و پل امامزاده معصوم به کار مشغول‌اند.

اولین درشکه

مشهدی نصرالله صحبتش گل انداخته بود:

راستی می‌دانی که اولین درشکه را چه کسی به تهران آورد؟ شما که می‌خواهی در روزنامه از درشکه‌ها و وضع کارشان بنویسی باید این را هم بنویسی. درشکه از ۱۰۰ سال پیش [حدود ۱۲۴۳ خورشیدی در زمان حکومت ناصرالدین‌شاه] در ایران وجود داشت و اعیان و بزرگان کالسکه‌ی شخصی داشتند و می‌گویند که آن را از اتریش به ایران آوردند. اولین درشکه‌ی کرایه‌ای در ۷۰ سال پیش [۱۲۷۳ خورشیدی، دو سال پیش از ترور ناصرالدین‌شاه] از اتریش وارد ایران شد و پس از آن مشهدی نوروز بادکوبه‌ای پنج دستگاه درشکه‌ی دواسبه‌ی زیبا ساخت و در تهران به کار انداخت و از هر مسافر ۲ ریال پول می‌گرفت. رفته‌رفته کارش بالا گرفت و آن‌هایی که پول داشتند و دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید به چشم‌ و هم‌چشمی مشهدی نوروز به درشکه‌داری مشغول شدند و تعداد درشکه در تهران زیاد شد.

این درشکه‌ها بسیار زیبا و قشنگ بود و عصرها مردم برای تفریح و گردش سوار می‌شدند و در نقاط تفریحی شهر گردش می‌کردند.

۶۵ نفر

آن روزها فقط تعداد انگشت شمارش بودند که چند دستگاه درشکه داشتند ولی امروزه ۶۵ نفر صاحب کلیه‌ی درشکه‌های تهران می‌باشند که ارزش هر درشکه‌ی آن‌ها با اسب بیش از دو هزار تومان است.

گرفتاری درشکه‌داران

صحبت من با مشهدی نصرالله در حدود یک ساعت طول کشید. در عرض این مدت عده‌ی زیادی از درشکه داران اطراف ما جمع شده بودند. آن‌ها هم که می‌دانستند گفته‌های مشهدی نصرالله در روزنامه‌ چاپ می‌شود می‌خواستند حرف بزنند و درد دل کنند اما مشهدی نصرالله به کسی فرصت حرف زدن نمی‌داد و آن‌ها همه از پرحرفی او حرص می‌خوردند و انتظار داشتند که هرچه زودتر حرف مشهدی نصرالله تمام شود. این انتظار را در چشمان آن‌ها می‌خواندم. ناچار حرف مشهدی نصرالله را قطع کردم و به آن‌ها گفتم: «شما چه می‌گویید؟» همه با هم شروع به صحبت کردند. حرف‌های یکی از آن‌ها را که صدایش بلندتر و رساتر بود جسته گریخته شنیدم که می‌گفت:

«۵۰ سال عمر کردم بهم می‌گن میرزا تقی درشکه‌چی. حالا باید پنج نفر را نون بدم. بچه‌هام هم کوچک‌اند و کاری از دست‌شون ساخته نیست. دولت هم اجازه نمی‌ده که تو خیابون‌های شهر بگردیم. همه‌اش باید تو این بیابونا مسافر ببریم. این‌جا مسافر نیست. شما بنویسید که به ما اجازه بدن تو چند خیابون دیگه هم بریم مگه چطور می‌شه؟! مگه صد سال تو این شهر درشکه نبوده؟!»

میرزا تقی همچنان حرف می‌زد اما من دیگر نمی‌شنیدم. این‌ها حرف نبود، عقده‌ی پنجاه سال زندگی سخت و ناراحت‌کننده بود. شاید بعضی از حرف‌هایش درست نبود اما یک چیز درست در این حرف‌ها بود و آن این‌که دنیا ماشینی شده و بنزین جای کاه و جو و اتومبیل جانشین درشکه شده است و باید به حال آن‌هایی که در این میان قربانی تمدن و رفاه دیگران می‌شوند فکری کرد و آن‌ها را هم به سر و سامانی رساند.

۲۵۹

مجله خبری یولن

دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا