اخبار ورزشی

وزنه‌برداری پیرم کرد/یک جا ترسیدم؛ گفتند شاید فلج شوی!

وزنه‌برداری پیرم کرد/یک جا ترسیدم؛ گفتند شاید فلج شوی!

مرتضی رضایی؛ وقتی روبرویم نشسته بود،هر چه بیشتر دقت می کردم موهای سفید بیشتری در ریشش می دیدم؛موهایی که تا همین چند ماه پیش نبود!

کم حرف اما خوش حرف؛یعنی هر حرفی را هر جایی نمی زند،نپرسی جواب نمی دهد و همیشه تلاشش را کرده سرش در کار خودش باشد.

از وقتی از سرمربیگری تیم ملی وزنه برداری استعفا داده شب و روزش را در باشگاه “روباکس” می گذراند.یک جای دنج برای فرار از روزمرگی های زندگی،کنار دوستان و رفقا و کنار رشته‌ای که همه علاقه اش هست و حالا ترکیب شده با رشته ای به نام کراسفیت.به او گفتم:«نواب سفید کردی.»که خیلی سریع،انگار که جواب را آماده در آستین داشته باشد با خنده گفت:«این وزنه برداری پیرم کرد.»

بچه جنوب،بی ریا و بی غل و غش.با او مرور کردیم تمام مسیری که از ابتدا از مسجد سلیمان و اهواز طی کرد تا به تهران و تیم ملی وزنه برداری و قهرمانی در المپیک رسید.این وسط سرمربیگری بزرگسالان را هم تجربه کرد و با جوانگرایی به سبک خودش نسلی را تحویل این خانواده داد که به قول ورزشی ها تا چند سال میوه‌اش را خواهند چید.

این یک گفت و گوی بی پرده است با پسر پر تلاشی که هنوز هم آرزوهای بزرگ دارد.

نواب نصیر شلال. اسم نواب خیلی خاص است. اولین باری که شروع کردم به نوشتن، یاد نواب صفوی می‌افتادم که اتوبان هم به نامش است. اولا از اسمتان بگویید. از مسجد سلیمان بگویید و این که چطور شد به سمت وزنه برداری آمدید؟

برادرانم محمد و علی هستند. من شدم نواب. روایت‌ها متفاوت است. عمویم یا پدر و مادرم انتخاب کرده اند ولی راضی هستم.

اسم نواب برایتان آمد داشته است؟

راضی ام. خوب است. کمتر این اسم را می‌شنوم. به نظرم اسم خیلی مهم نیست. بلکه آن فرد بی تاثیر نیست.

حسرت المپیک ۲۰۱۶ را دارم؛ گفتند ممکن است فلج شوی!/حاضر نیستم در جایی جز ایران زندگی کنم

در مسجد سلیمان به دنیا آمدید. در شهری که همیشه در تاریخ پیشرو بوده است. ولی الان آن طور که باید پیشرو نیست. یک شهر کوچک است که از آن نواب نصیر شلال می‌آید و طلای المپیک می‌گیرد. چطور شد که نواب به المپیک و طلا رسید.

به دوستانم می‌گویم اگر بدانید از چه راه دوری به این جا آمده ایم، شاید خیلی برایتان تعجب آور باشد. یک شهر کوچک در خوزستان، شهر اولین‌ها بوده است و خیلی از مسائل از جمله در بحث ورزش همین طور بوده است و اولین بار در آن جا بوده است. مثلا اولین زمین فوتبال آن جا بوده است. ولی متاسفانه در شرایط خوبی نیست و محرومیت دارد. ما هم از آن جا شروع کردیم و فکر می‌کنم خیلی انتخاب‌های زیادی نداشتیم. آن زمان حدود بیست و دو سه سال پیش که ۱۰-۱۲ ساله بودم، دو سه رشته در آن شهر فعالیت داشت. خیلی تنوعی نبود که بتوانیم انتخاب کنیم. مربی ما که به نحوی همسایه ما هم می‌شد، مرحوم مهمدی که از مربیان درجه یک که مربی سال آسیا برای چند سال بودند، به خانواده اصرار می‌کرد که نواب را به وزنه برداری ببرم. روحیاتش اینطور بود که قول می‌داد و چیزهایی را محکم می‌گفت. می‌گفت از الان قول می‌دهم قهرمان آسیا شود. به اصرار ایشان و چند تا از بچه‌های محل که وزنه برداری کار می‌کردند، خیلی حق انتخاب نداشتیم. به نحوی تا سال‌ها توفیق اجباری بود. من همان سال که شروع کردم قهرمان استان و قهرمان کشور شدم.

اگر رشته دیگری بود به آن می‌رفتید؟

سن من کم بود. ۱۰-۱۱ سالم بود. برادرم بدنسازی کار می‌کرد و آن را دوست داشتم. ولی درکی از وزنه برداری نداشتم. سابقه ورزشی ام هم یک جلسه باشگاه بدنسازی بود. با برادرم یک جلسه رفتم و من را به زور به وزنه برداری بردند. شاید تا سه چهار سال هم که تمرین می‌کردم خیلی علاقه ای همچنان به وزنه برداری نداشتم. در فضا و جوی قرار گرفته بودم که مثلا از مدرسه می‌امدم و دوست نداشتم به تمرین بروم و خسته بودم. بیشتر دوست داشتم بازی کنم. ولی زمانی که برای بازی می‌گذاشتیم را مجبور بودیم بعد از ظهرها هر روز به سالن وزنه برداری برویم.

از کجا به نقطه ای رسیدید که این وزنه برداری می‌تواند آینده شما را بسازد؟

تقریبا سه سال تمرینش کردم و زمانی که ۱۴ سالم بود، یکی دو ماه باشگاه نرفته بودم و در سالن وزنه برداری رفتم. آن زمان به اهواز آمده بودیم. یک بار دیدم سالن خیلی شلوغ است.  اگر همیشه ۲۰-۳۰ نفر تمرین می‌کردند آن روز ۸۰ نفر آمده بودند. موضوع را پرسیدم و گفتند مربی تیم ملی – آقای ایوانف – دارد تست می‌گیرد. گفتیم تست است و ما هم تست بدهیم. با این که یکی دو ماه تمرین نکرده بودم، همان روز بهترین رکوردهای خودم را با یکی دو ماه بی تمرینی تکرار کردم. یک سری تست‌ها هم گرفتند که در آن‌ها خوب بودم. اسم من در لیست دعوتی‌ها نبود. دو سه نفر را دعوت کرده بودند. به مربی ام – آقای کاظمی نژاد – که رئیس هیئت هم بود، گفتم چرا من در لیست نیستم؟ گفت تو که تمرین نداری و شرایط نداری. گفتم ولی رکوردهایم را تکرار کرده ام. گفت اگر اینطور است، ما صحبت کنیم. چون تمرین نکرده بودم اسمم را پیشنهاد نکرده بودند. آن جا مقداری به من بر خورد که اگر قرار است کسی اردو برود چرا من نروم. من هم شرایطم خوب بود و ۱۴ سالم بود و ۸۵-۸۶ کیلو بودم و ۱۳۰ را یک ضرب می‌زدم. اگر اشتباه نکنم در نونهالان و اوایل نوجوانان بودم. رکورد خوبی بود. صحبت کردم و من را دعوت کردند. آن زمان گسترده به اردو دعوت می‌کردند. ۳۰ تا ۳۰ تا به اردو می‌آوردند و ۱۰-۲۰ روز نگه می‌داشتند و یک سری‌ها خط می‌خوردند. تقریبا از آن بچه‌هایی که رفتیم و زیاد بودیم و کم می‌شد، من در اردو ماندم. مرتب تمرین کردیم و مقداری فضا برایم جدی تر شد و سال خیلی خوبی برایم بود. در آن سال خیلی تغییر کردم. هم تجربه جدیدی بود و هم فضایی که در آن قرار گرفته بودم.

چه کسانی در تیم ملی بودند؟

یک نسل از قبل از ما می‌شد. آقای رضا زاده بودند. توکلی مقداری زودتر رفته بود. رضا زاده در اوج که مدال گرفته بود و در سال ۲۰۰۴ می‌شد. آن نسل و بچه‌های دیگر همگی در اردو بودند. ما هم در سالنی که سالن جوانان محسوب می‌شد بودیم و دست آقای ژینا – کمک ایوانف – بود. آن جا تمرین کردیم و آن سال در ۶-۷ ماهی که در اردو بودم رشد عجیبی داشتم. خودشان هم تعجب می‌کردند. فکر می‌کنم با حدود ۱۵۵ تا ۱۸۵-۱۹۰ یک ضرب و دو ضرب به حدود ۶۰ کیلو رسیده بودم و رشد داشتم و خیلی امیدوارم کننده بود. از فضایی به فضای جدی تری رفته بودیم. باید صبح‌ها دو نوبت تمرین کنیم و در رقابت قرار بگیریم. در استان خود شاید خیلی رقیبی نداشتیم. ولی در سطح ملی که آمدیم دیدیم اینجا جایی است که یا باید حذف شویم و یا بجنگیم.

چه کسانی آن زمان بودند؟ سعید محمد پور بود و…

سعید محمد پور دیر تر آمد. من کمی زودتر از کیانوش آمدم. بهداد و سجاد بهروزی و سهراب بودند که سهراب از من قدیمی تر است. یک سال از من بزرگتر است ولی یکی دو سال زودتر آمده بود. احسان رضاییان بود. تیم زیادی بودیم که همینطور از همان جا شروع شد و در هر مرحله یک کادر فنی و شرایطی پیش آمد که بچه‌ها رشد کردند و ما هم جزو آن‌ها بودیم. کم کم در این سطح رشد کردیم و قدر دان همه ادوار و مربیانی که زحمت کشیدند هستیم.

اولین مدالی که گرفتید و به شما چسبید، آن شب چه آرزویی کردید؟

همان ۱۴-۱۵ سالگی بود که اولین مسابقه را داشتم. مسابقه باشگاه آسیای ازبکستان بود که هم در جوانان و هم در بزرگسالان مدال گرفتم. اولین مدال و تجربه و سفری بود که در مسابقات بین المللی قرار می‌گرفتم. خیلی حس زیبایی بود. مقداری متقاوت تر از مسابقات داخلی و استانی و کشوری بود. آن جا فکر کردم که مقداری متفاوت تر دارد می‌شود. اتفاقاتی دارد می‌افتد و مشتاق شدم. ولی همچنان آن پیشینه را داشتم که ما که زوری شروع کرده ایم و…

این خلا را داشتید که من این جا چه کار می‌کنم؟

بله  – سن کم بود. هر دو دیدگاه هست. برخی می‌گویند اشتباه است و در سن کم باید یک سری کارهای متناسب با سن انجام شود و یک سری هم می‌گویند باید از سن کم شروع کرد که پایه ای برای آینده درست شود. فکر می‌کنم آن حال و هوای بچگی داشت مقاومت می‌کرد که کشته نشود. ما مدام در فضای جدی داشتیم زندگی می‌کردیم. آن هم رشته خشکی مانند وزنه برداری. به طور جدی سالی ۱۱ ماه اردو داشتیم و آسیب‌ها و رژیم و تمرین‌های سختی بود. تخملش سخت بود و خیلی‌ها تحمل نکردند. خیلی از بچه‌های با استعداد در این سال‌ها بودند که اگر در اردو می‌توانستند بمانند، حتما موفق می‌شدند. ولی هیچ کدام نتوانستند بمانند. ما کسانی را داشتیم که چهار پنج روز به اردو می‌آمدند و دلتنگ و خسته می‌شدند. به خانه می‌رفتند. اما هم ما بعد از این که به درک بیشتری رسیدیم، این تصور برایمان پررنگ تر شد و هم مربیانی که آن زمان بودند این را تایید می‌کردند که فلان شخص خیلی مستعد است ولی نمی‌تواند در اردو بماند و شرایط تمرینی سخت را نمی‌توانست تحمل کند. این خیلی تاثیر گذار بود.

حسرت المپیک ۲۰۱۶ را دارم؛ گفتند ممکن است فلج شوی!/حاضر نیستم در جایی جز ایران زندگی کنم

یادم هست شما و بهداد همیشه وقتی می‌خواستید انگیزه به بچه‌ها بدهید، می‌گفتید از بین ۸ میلیارد آدمی که در کره زمین است تنها کسی هستی که می‌توانی شانس داشته باشی که مدال طلا بگیری. تو نابغه ای. کسی بود که به شما این انگیزه را در آن زمان بدهد؟

همیشه این را می‌گویم که این موضوع به خیلی از فضاها مرتبط است. این انگیزه ساختن خیلی زمان می‌برد. شاید باید سه چهار ماه با خودم کلنجار بروم و به نتیجه ای برسم که باید با انگیزه باشم و یک حس درونم باشد که جنگنده باشم. خیلی محکم پیش بروم. ولی متاسفانه طبیعتش این است که خیلی زود می‌شکند و از بین می‌رود. شما سخت با انگیزه می‌شوید و خیلی راحت بی انگیزه می‌شوید.

چه چیزی باعث می‌شود این انگیزه بوجود بیاید؟

در این مسیر، خیلی اتفاقات می‌افتد. یک آسیب کوچک می‌تواند شما را بی انگیزه کند. یک حق خوری می‌تواند شما را بی انگیزه کند. خستگی و تکرار، آرام آرام…

جایگاه پول کجا قرار داشت؟ چون می‌دانیم وزنه برداری همین الان هم حالش از نظر مالی خوب نیست. شاید قرارداد یک فوتبالیست لیک یکی به اندازه کل بچه‌های ملی پوش باشد. همیشه می‌گویند مدال المپیک را بگیر، زندگی را بساز. ولی تا قبل از این، حداقل انگیزه مالی و درآمد نداشتید و حتی از جیب خود هزینه کردید تا به المپیک بروید. چقدر این پول تاثیر داشت؟

مانند یک قمار است. فکر می‌کنم میانگین سنی المپیک ۲۰-۲۵ سال باشد. باید ۲۰-۲۵ سال تلاش کنید و هزینه کنید و همه جور مشکلاتی را کنترل کنید تا بتوانید به المپیک که ۴ سال یک بار است برسید و اگر برسید بتوانید موفق شوید.

مانند دکترها که مدام درس می‌خوانند تا بتوانند بیست سالگی تز بدهند.

حتی کار دکترها مقداری تضمین شده است. درس می‌خوانید و تخصص می‌گیرید و وارد بازار کار خود می‌شوید. ولی در المپیک اینطور است که باید ۲۵ سال تلاش کنید. اگر بخورید و به آن شرایط برسید و اگر آسیبی نبینید و اگر اتفاقی نیافتد و بتوانید در اوج قرار بگیرید و آن جا روز مسابقه هم عملکرد خوبی داشته باشید، حالا قیاس با رقیب هایت می‌شوید. در هر وزن، سه مدال می‌دهند. ولی در قدیم بیشتر بود و الان تعدادش کم تر شده است. می‌بینید ۱۵-۲۰ نفر گلچین شده از دنیا رقابت می‌کنند. به نسبت مسابقه‌های دیگر، شانس شما هم قطعا کم است. اینطور هم نیست که اگر امسال نشد، مانند مسابقات جهانی سال آینده شرکت کنید. چهار سال باید صبر کنید. خیلی شبیه قمار است و اگر بشود- اگر نشود است.

اما برگه آس شما نشست.

خیلی شرایطم خوب بود. آن سال، سالی بود که خیلی با انگیزه بودم. یک سری اتفاقات در قبل از آن رخ داده بود و شش ماه یک سال از اردو دور بودم و خیلی مصمم و با انگیزه بودم و خیلی خوب تمرین کردم. حتی یکی دو ماه آخر هم شرایطم مقداری افت داشت. ولی آن مسابقه و آن روز، شرایط خوبی داشتم. چند ماه قبلش در تمرین‌ها و رکوردگیری‌هایی که داشتیم، رکورد المپیک ۲۳۶ در دو ضرب زده بودم. ولی در مسابقات ۲۲۷ زده بودم. رکورد المپیک ۲۳۵ بود. مقداری شرایط مسابقه متفاوت است. ولی فکر می‌کنم متاسفانه شرایط و روحیات جامعه را به سمتی برده ایم که ورزشکاران ما نباید از مسائل مالی صحبت کنند. اگر صحبت کنند سریع برچسب می‌زنیم که پهلوان نیست و دنبال منافع نیست. ولی طبیعی است که به فکر آینده خود هم باشند. می‌خواهند بعد از آن در همین جامعه زندگی کنند و متاسفانه الان شرایط جوری است که مسائل مالی در زندگی ورزشکارها تاثیرگذار است. فکر می‌کنم اگر این حمایت بیشتر باشد و آن دیده شدن بیشتر باشد، می‌توان از قبل از این که ورزشکار بخواهد در این موارد صحبت کند، خودمان و مسئولینمان حمایت کنند تا با آرامش خاطر بیشتری به کار بپردازند.

زمانی که ملی پوش بودید کار می‌کردید؟ وزنه مانند رشته‌های دیگر نیست.

کلا تمرین می‌کردیم و درآمدمان از همان لیگ و مسابقاتی بود که می‌رفتیم. چون هم سن ما کم بود و هم این که وزنه برداری هر سال حدودا ۱۱ ماه اردو داشت. هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید و به هیچ کاری نمی‌رسیدید. یا خانواده باید حمایت می‌کرد و یا خودتان از طریق ورزش، یا متاسفانه هیچی…

جایی بوده که حسرتش به دل شما بماند؟

خیلی زیاد پیش می‌آید. دو مسابقه بود که خیلی در ذهنم ماند. یکی المپیک ۲۰۱۶ بود که آماده بودم و تا سه چهار ماه قبل از المپیک خوب بودم. کمرم خیلی اذیت می‌کرد. آسیب بدی داشتم. با آن خیلی تمرین می‌کردم و آقا سجاد مربی بود. خیلی شرایط رکوردی و تمرین بهتر از ۲۰۱۲ بود. خیلی دوست داشتم. ولی آسیب کمرم اجازه نمی‌داد. آسیب خیلی سختی بود. در نهایت تیم پزشکی که تشکیل شد و رای و نظر دادند، نظرشان بر این بود که خطرناک است و امکان فلج شدن وجود دارد. ناگهان در یک وزنه سنگین…

حسرت المپیک ۲۰۱۶ را دارم؛ گفتند ممکن است فلج شوی!/حاضر نیستم در جایی جز ایران زندگی کنم

قبل از وزنه زدن کمر شما شکست.

بله – آن قدری در دلم ماند. چون مقداری پخته تر شده بودم و ۲۶ ساله بودم. شرایط جسمی من هم خوب بود و مجبور شدم انتخاب کنم. قدری هم ترسیدم. فکر کنم دکترها گولم زدند و گفتند ممکن است فلج شوی و در وزنه‌های سنگین، آسیب تشدید شود. هم درد داشتم ولی تمرین می‌کردم. چهار پنج روز تحمل می‌کردم و دوباره با مسکن خود را آرام می‌کردم. ولی در کل، الان دیگر پذیرفته ام. با خودم حل کرده ام. به نظرم باید از یک سری مسائل ورزشی و موقعیت‌ها و اتفاقاتی گذشت که شاید قسمت ما نباشد. آن زمان شاید درکش نکنیم. ولی در آینده متوجه می‌شویم که چه خوب شد. مسیر زندگی آدم ممکن است از مسیر نرمال خارج شود یا شاید کمک کند که در مسیر بهتری قدم برداریم.

۲۰۱۲ لندن شاید یکی از غیر قابل پیش بینی ترین مدال‌ها را گرفتید. شاید کسی فکرش را نمی‌کرد آن جا نقره بگیرید و تبدیل به طلا شود. می‌خواهم از آن حس نقره بگویید که طلا شد. آن پای سکو، فکر می‌کنم طلا یک حال دیگر داشت نسبه به این که ده سال بعد دوپینگ‌ها در بیاید و طلا را به شما بدهند.

مدالش مهم است و با ارزش و دوست داشتنی است. نقره را پس گرفتند و طلا دادند. ولی فرقی برام ندارد نقره باشد یا طلا. حتی اگر برنز باشد لذتش را بردم. به نظرم خیلی تفاوت ندارد.

قبل از المپیک، صادقانه فکر می‌کردید که نقره المپیک را بگیرید؟

رویایی در همه ما وجود داشت. نمی‌توانستیم بگوییم نه. چند ماه آخر شاید خواب سکو می‌دیدیم. با یکی دو تا از بچه‌ها که صحبت می‌کردم که اگر اینطوری بشود چه کاری می‌کنیم. ولی خیلی برایش تلاش می‌کردیم. شاید ۸ ماه قبل از المپیک اردو بودیم و  قبل از آن بیست روزی اردو نبودیم. هشت ماهی که در اردو بودیم، یادم است از کجا شروع کردیم و چه شهرهایی رفتیم. هر جا که خسته می‌شدم، فقط به مسابقه فکر می‌کردم. هر جا دلسرد می‌شدم، آسیب می‌دیدم یا هر اتفاق دیگری می‌افتاد به مسابقه و نتیجه آن فکر می‌کردم. خیلی دوست داشتم که این اتفاق برای من بیافتد. خیلی برایش زحمت کشیده بودم. حتی آقای باقری که مربی ما بود، یک ماه آخر شرایط بدنی خوبی نداشتم. ولی در مسابقه خوب بودم. اردو برایم طولانی شده بود و استرس و شرایطی که خود مسابقات دارد تاثیر گذار بود. هر طور بود خود را روی صحنه مسابقات کشاندیم.

شما جزو آن دسته افرادی بودید که موهایشان را زدند؟

خیر.

اگر بودی موهایت را می‌زدی؟

خیر.

حتی به قیمت خط خوردن از تیم ملی؟

بله – من هیچ وقت از این کارها نکردم. هیچ وقت جوری رفتار نکردم که مربی بخواهد این رفتار را داشته باشد. هرچند که از نظر من آن رفتار اصلا رفتار بدی نبود. اصلا پادگانی نبود. یک رفتار نرمال بود و ورزشکار ممکن است در شرایطی باشد که اشتباهات زیادی داشته باشد.

این اشتباه با کوتاه کردن مو درست می‌شد؟

الان روش‌ها تغییر کرده است. ۱۰-۱۵ سال پیش آن جو و زورگویی و فشاری که حاکم بود… می‌خواهم از این کار دفاع کنم.

شاید آن زمان ورزشکارها سرکش بودند و برای این که دیسیپلین خاصی داشته باشند، این کار را کورش باقری کرد که همه یک دست شوند.

آن کار را با یک نفر کرد.

دو سه نفر بودند. بهداد و کیانوش و…

بعد من در آن موقعیت قرار گرفتم. یک جا هست که خطایی می‌بینید و صرف نظر می‌کنید. باز آن خطا تکرار می‌شود. با ملایمت برخورد می‌کنید و صحبت می‌کنید و مشاوره می‌دهید. یک جا هست که مجبورید تنبیه کنید. چون نمی‌توانید وقت یک تیم ده پانزده نفره را بگیرید. نمی‌توانید اجازه بدهید یک نفر سرعت تیم را کم کند.

اگر بودید چه تنبیهی در نظر می‌گرفتید؟

اگر من بودم، شاید مو را کوتاه نمی‌کردم. ولی حتما خط می‌زدم. فرقی نمی‌کرد که چه کسی می‌بود. این را در دوره ای که کار کرده ام سعی کرده ام رعایت کنم. با یک امتیاز خاص و ویژه دادن به یکی دو نفر در یک تیم می‌تواند روی عملکرد کل تیم تاثیر بگذارد و تیم را ضعیف کند. شما وظیفه دارید که جایی برخورد کنید و تنبیهی کنید تا بقیه از آن مسیری که سخت و با انگیزه برای خودشان درست کرده اند خارج نشوند. موافق تنبیه هستم.

کیانوش را شما خط زدید؟

بله

در راستای آن برقراری نظم بود؟

بله

خروجی کوتاه کردن مو، شاید برای کسی مانند کیانوش نتیجه نداد و در ریلی رفت که تنها تمرین کند و تنها مربی بگیرد و برادرش بیاید و بیزینس کلس برود و برای خودش باشگاه جدا داشته باشد. به صخره ای مانند نواب رسید که شاید نواب بیشتر از همه کیانوش رستمی را درک می‌کرد. چون رفیق و هم دوره ای او بوده است. شاید نواب فکر می‌کرد بهترین تصمیم بوده است و بهترین تصمیم هم بود. چون اگر نواب آن کار را نمی‌کرد، بقیه وزنه بردارهایی که آمده بودند، کسانی که مستعد بودند مانند آریا پایدار که مستعد این بود که بخواهد از این مسیر خارج شود و جوری خود را جمع کرد، چون دید نواب نصیر شلال با کیانوش رستمی شوخی ندارد. کسی که رفیق بیست ساله اش بود. به نحوی همه خود را جمع کردند. فکر می‌کنم یکی از سخت ترین تصمیماتت در دوران مربی گری شما بود.

می خواهم اینطور نگاه کنم که ما مسئولیتی را می‌پذیریم و وظیفه داریم به بهترین شکل آن کار را پیش ببریم و جایی هم آن مسئولیت را به بهترین شکل تحویل دهیم. از روز اول نگاهم این بود که کمک کنیم. وگرنه پذیرفتن آن تیم با آن شرایط کار عاقلانه ای نبود. پذیرفتم و سعی کردم که به بهترین نحو ممکن مدیریت کنم. مسائل فنی مقداری بالا پایین با ۵ تا ۱۰ درصد خطا، خیلی خوب پیش می‌رود. ولی مسائل اخلاقی با یک درصد خطا هم می‌تواند مخرب باشد. ما سعی کردیم که آن تیمی که دست ما بود را به طرق مختلف، کنترل کنیم.

چون اعتبار خود را وسط گذاشته بودید.

خیر-  نگاه من این بود که ورزشکار در آن شرایط آنقدر در فشار است که خیلی درک مناسبی ندارد. من سرمربی وظیفه دارم کنترلش کنم. من مربی وظیفه دارم به او جهت دهم و شاید آن لحظه برایش سخت باشد، ولی بعدا می‌داند هرچه بوده برای خودش بوده است. درمورد این موضوع خاص هم دلیل فنی داشت و هم دلیل انضباطی. دلیل فنی این بود که سه مسابقه به رقیبش – مصطفی جوادی – باخته بود. مصطفی جوادی خیلی با انگیزه آمد و در آسیایی بالاتر از کیانوش ایستاد و قهرمان جهان شد. در رکورد گیری‌ها هم بهتر بود.

حرف شما این بود که کیانوش خط نمی‌خورد. اگر می‌تواند رقابت کند و بالاتر از مصطفی هم رکورد بزند…

با او صحبت کردم و گفتم سن شما بالا است. قهرمان هستید. شرایط ویژه برایت در نظر می‌گیرم. قبل از مسابقات، در رکوردگیرها شرکت کنید و از رقیب بهتر باشید و به مسابقه بروید. مگر نمی‌گویید شرایط اردو ماندن ندارم و سختم است؟ مگر نمی‌گویید اگر بمانم نمی‌توانم این طور مسائل را رعایت کنم و هفت صبح بیدار باشم و ده شب خاموشی باشد؟ هیچ اشکالی ندارد. در خانه بمان. شما می‌گویید من ورزشکاری حرفه ای هستم. شما در خانه بمان و تمرین خود را انجام بدهید و از خودتان مراقبت کنید. در زمان رکوردگیری بیا و بگو می‌خواهم رکورد جهان بزن. پس از رقیبی که تازه وزن را بالا آمده و دارد رشد می‌کند و هنوز جا نیافتاده بهتر باشد. یک رکوردگیری باخت و در مسابقات آسیایی باخت. گفتم اشکالی ندارد. برای جهانی خود را آماده کن و فلان تاریخ، رکوردگیری برای جهانی باشد. دو ساعت قبل از رکوردگیری به من زنگ زد یا پیامک داد که آسیب دیده ام. گفتم اشتباه کرده ای آسیب دیده ای. می‌گویی من حرفه ای هستم و همه چیز را بهتر از همه مربیان دنیا می‌دانم.

خودش گفت که آسیب دیده است. می‌خواست با آسیب دیدگی به اردو بیاید؟

خواسته اش این بود که رکوردگیری نکند. چیزی که برای ده ورزشکار در نظر گرفته ایم و شش ماه است که زحمت می‌کشند و استرس دارند، ناگهان یک نفر بگوید آسیب دیده ام و من را در مسابقه ببرید و آن‌هایی که شش ماه است زحمت کشیده اند و از من جوان تر هستند و آینده دار تر هستند را نبرید و من را ببرید. بعد هم این که فشار سیاسی می‌آورم و از طریق مجلس می‌آیم و… من هم گفتم می‌توانی تلاش کنی. ولی بعید است که بخواهم زیر بار این موضوع بروم. به این خاطر که باید حق یک ورزشکار جوان که ماه‌ها زحمت کشیده است را از او بگیرم و به تویی بدهم که می‌خواهی به من فشار بیاوری. زیر بار این موضوع نخواهم رفت. خدا را شکر هم نرفتم.

بعد هم زیر پرچم کشور کوزوو رفت.

کیانوش قهرمان بزرگی است و برایش آرزوی موفقیت می‌کنم. امیدوارم هر جا هست سلامت و موفق باشد. امیدوارم بتواند عناوینی در آن کشوری که پناهنده شده است کسب کند. ولی متوجه نمی‌شود چطور یک ورزشکار که به مربیان داخلی و مردم کشورش اعتماد ندارد و به فدراسیون کشورش اعتماد ندارد و می‌گوید اردو نمی‌آیم و ممکن است کسی در مکمل من چیزی بریزد، چطور به خارجی‌ها اعتماد کرده است و می‌خواهد با آن‌ها کار کند و در سیستم آن‌ها باشد؟ این‌ها به نظرم…

خودتان هیچ وقت فکر نکرده اید که برای جای دیگری وزنه بزنید؟

واقعیت این است که نمی‌دانم شاید کلیشه ای باشد. خیلی تکرار است یا نه، ولی واقعا ایران را دوست دارم. یعنی نه برای زندگی و نه برای وزنه زدن، با هیچ شرایطی همین الان هم با شرایط اقتصادی بدی که داریم، حاضر نیستم جایی به جز ایران زندگی کنم.

حتی اگر در حق شما جفا کنند؟

چه کسی می‌خواهد در حق من جفا کند. همه نمی‌خواهند این کار را کنند. بخشی وجود دارد و الان هم می‌شود. الان هم شرایط مناسبی نیست. ولی همیشه ریشه در خاک دارم.

نواب نصیر شلال تمام این مسیر را طی کرد و قهرمان جهان و المپیک شد و مدالش را گرفت و مدتی از وزنه برداری دور بود تا سجاد انوشیروانی رئیس فدراسیون شد. در جریان هستم که نواب آمد و شاید نمی‌خواست، ولی قبول کرد که سرمربی تیم بزرگسالان شود. به نحوی انگار ریسک کردید و اعتبار گذاشتید. چه شد که این وظیفه سنگین را در شرایطی گرفتید که تیم نتیجه نمی‌گرفت و اوضاع فدراسیون خوب نبود و تجهیزات و امکانات نبود. شما به نحوی همان قمار را کردید. گفتید که اجازه دهید من بیایم و پوست اندازی می‌کنم. لیست اولیه ای که دادید خیلی‌ها شاید شوکه شدند. خیلی از جوان‌ها را خط کردید که شاید به ۱۹-۲۰ سال نمی‌رسیدند و همه همین الان در اردو هستند. این ریسک را کردید.

بله – دوره ای بعد از ۲۰۱۶ که کنار گذاشتم، ۲۰۱۷ یک دوره آقا سجاد سرمربی بود و من مشاور او شدم. تجربه کار خارجی هم داشتیم که قبل از کرونا بود و یکی دو ماه در آذربایجان بودیم. پیشنهادی که شد، به نحوی دوست داشتم کمک کنم. هم به وزنه برداری و هم به آقا سجاد. احساس کردم که دینی به گردن من در این سال‌ها بوده است و برای من سال‌ها در این اردوها هزینه شده بود. احساس کردم جایی باید کاری انجام دهم. شرایط خیلی سختی هم بود. مقداری هم دو دلی داشتم که می‌شود یا نمی‌شود. ولی گفتم می‌روم و تلاش هم می‌کنم.

حسرت المپیک ۲۰۱۶ را دارم؛ گفتند ممکن است فلج شوی!/حاضر نیستم در جایی جز ایران زندگی کنم

محک خودتان هم بود. انگار غول آخر بود.

دوست داشتم این را به خودم ثابت کنم که آیا می‌شود یا نمی‌شود؟ می‌توانم و از پس آن بر می‌آیم؟ کارهای چالشی را دوست دارم.

در آن مقطع، چند گزینه دیگر هم بودند که همه نه گفتند. ما که از نزدیک در جریانش بودیم، واقعا نه گفتند. از بزرگان وزنه برداری هم بودند. ولی یک بله محکم گفتید و…

در جریان هستم که به اتفاق، نظر همه این بود که الان پذیرفتن این مسئولیت، خودزنی است و خراب می‌شویم. ولی خیلی به آن مسائلش فکر نکردم. بخشی به خاطر وزنه برداری بود و بخشی دیگر به خاطر رفاقت بود. اول همه سن بالاها و پیشکسوت‌ها را آوردیم. یادم است سه چهار روز بعد از این که تیم را تحویل گرفتیم و در سالن تمرین بودیم، به آقای زارع گفتم پنج نفر از این‌ها کتف و آرنج ندارند. کتف و آرنج در آمده است. در وزنه برداری کتف و آرنج که در بیاید به نحوی کار تمام است. از سهراب مرادی بهتر نداشتیم که کتفش در آمده بود. نمی‌توانست. تلاش می‌کرد ولی نمی‌شد. گفتم ما ۵-۶ تا سی ساله و ۵-۶ تا کتف و آرنج در آمده داشتیم. خیلی اوضاع خراب است. آن جا بود که تازه متوجه شدم چه کار کرده ایم. اول، به ده روز نرسید که این تصمیم را گرفتم و بزرگترها و پیشکسوت‌ها و قهرمان‌های قدیم باشند و حرمتشان و شان آن‌ها حفظ شود. ولی باید به دنبال تیم دیگری برویم. امسال که هیچ، اگر سال آینده را می‌خواهیم باید این کار را بکنیم. آن تیم را در چهل پنجاه روز آماده کردیم. خیلی هم خوب در آن مسابقات آماده شدند و در آسیب دوم شدیم و چند مدال گرفتیم و چند تا از بچه‌ها رکوردهایشان افزایش پیدا کرد. شروع کردیم که نگاهمان را مقداری تغییر دهیم. گفتیم هم کوتاه مدت و هم برنامه ریزی برای یکی دو سال آینده کنیم. به مرور جلو آمدیم و بچه‌های دیگر آرام آرام از تیم جوانان اضافه شدند و از بیرون همه را آوردیم. شرایطی بود که همه را دیدیم. هرکسی که احساس کردیم یک درصد شانس هم دارد، دعوت کردیم و نگه داشتیم و سعی کردیم که حالا که دست ما خالی است هیچ گزینه ای را از دست ندهیم. شاید به درد ما خورد. تغییر وزن دادیم و وزن بالا و پایین می‌آوردیم. از نوجوان و جوان و قدیمی‌ها استفاده می‌کردیم که احساس می‌کردیم ممکن است بتوانند. تا رسید به یک سال و نیمی که به نحوی جواب داد. درست است که در المپیک نتیجه نگرفتیم، به این دلیل که چرخه انتخابی المپیک از دو سال قبل شروع شده بود. یعنی از جهانی کلمبیا که سمتی نداشتم.

یک بدشانسی هم بود که رضا دهداری که ۲۲۰ در تمرین می‌زد را در مسابقات نمی‌توانست بیشتر از ۲۱۶ بزند و یک سهمیه ما پرید.

بله ولی نظر من در مورد آن موضوع این بود که شاید سهمیه در آمار و ارقام برایمان خوب بود، ولی دنبال مدال بودیم. آن سهمیه ای بود که امکان مدالش کم بود. امکان مدال مصطفی و علی بیشتر بود. تا آن یک سال و نیمی که تا المپیک طول کشید، درست است که نتیجه هم خوب بود. یعنی دو تا چهارم و پنجمی داشتیم که در آن شرایط فکر می‌کنم می‌توانست در ۸۹ به سهمیه هم نرسد. آن جا بود که به دوستانم گفتم کارم تمام است. به خاطر این که تیمی که مد نظرم بود، ساخته شده است. درست است که نتوانسته ایم در المپیک استفاده کنیم.

حداقل دو بازی آسیایی و چهار پنج قهرمانی جهانی و دو المپیک را جواب می‌دهد.

فکر می‌کنم این تیم می‌تواند چند سال می‌تواند. اگر از این تیم مراقبت شود، می‌تواند ۶-۷ سال تکرار کند و رشد داشته باشد. چون بچه‌ها جوان هستند و با انگیزه هستند. باید تلاش کنیم تا از مسیر خارج نشوند. بعد از المپیک هم می‌خواستم تحویل دهم. هرکسی هم می‌پرسید می‌گفتم کاری که می‌خواستم را انجام دادم. ولی این تیم تا مسابقات جهانی نتیجه می‌گیرد. به اصرار دوستان، تا جهانی بحرین ماندم و خدا را شکر بعد از یک سال و ۹ ماه، هم میانگین سنی تیم ما حدود ۸-۹ سال کم شد و هم حدودا ۵ نفر از تیم مدال بگیرند و هم تیم دوم دنیا شد. از همه این‌ها مهم تر، یک نسل شکل گرفت که فکر می‌کنم می‌تواند باعث رشد و رونق وزنه برداری شود.

اتفاق خیلی مهمی که در بحرین افتاد این بود که بعد از ۱۲ سال طلای سنگین وزن به ایران برگشت و علیرضا یوسفی با رکورد فوق العاده اش انجام داد. فکر می‌کنم آخرین بار بهداد سلیمی در جهانی فرانسه طلای سنگین وزن گرفت. علی داوودی بدشانسی آورد و حرکت اولش سخت گیرانه خطا گرفته شد. می‌توانستیم طلا و نقره را برای خود کنیم. نواب نصیر شلال نقش پررنگی در این موضوع داشت.

من به این صورت نگاه می‌کنم که کاری به من سپرده شده است و اگر پذیرفتم، وظیفه دارم انجامش دهم. این که خودم را مالک بدانم یا بگویم تاثیر من بوده است، این را اصلا قبول ندارم. می‌خواهم این نگاه را بگویم که یک سری مربی‌ها می‌گویند اگر من نبودم این اتفاق نمی‌افتاد و این‌ها را من درست کردم. به خودش وصل می‌کند. ولی ما مسئولیتی قبول می‌کنیم و در آن مسئولیت، زحمت می‌کشیم. حتما آورده ای هم برای ما دارد که پذیرفته ایم. آن حس مالکیت را نمی‌پسندم.

چند ماه پیش که همدیگر را دیدیم، ریش هایت سفید نشده بود. وزنه برداری ریش هایت را سفید کرده است؟

بله – ۳۳ سالگی تا ۳۵ سالگی متفاوت را تجربه کردم.

فکر می‌کنم استرس زیادیی داشتید

روزهای اولی که رفتیم، علی هاشمی اردو بود. می‌گفت پهلوان! یک سال دیگر می‌بینمت. همه موهایت سفید می‌شود. گفتم یک مویم هم سفید نمی‌شود.

در کیش گفتید که چرا سفید کرده اید؟ گفتم استرس است. گفتی حرص نخور. چیزهایی است که خودت گفته ای.

وزنه برداری واقعا پیرم کرد.

اگر پیشنهاد بدهند، بر می‌گردید؟

من دینم را ادا کرده ام. دیگر بر نمی‌گردم. به کار مدیریتی خیلی علاقه ای ندارم. کار فنی هم فعلا در نظرم نیست.

چه شد که نواب نصیر شلال باشگاهی با اسم خاص زد و جلو رفت؟

بالاخره باید در فضایی کار کنیم. اگر بیرون و بیکار باشیم، روحیه ما خراب می‌شود. دوست دارم در فضای ورزش فعالیت کنم. چند سال پیش تصمیم گرفتم در فضای آموزش، ورود کنم و آموزش بدهم.

ولی این آموزش، وزنه برداری تخصصی نیست.

با وزنه برداری شروع کردم. ولی الان به سمت دیگری رفته است. آموزش دادم و آرام آرام وارد رشته ۵۲:۵۲ شدیم و جایی پیشنهاد شد و کار کردم. جایی را مدیریت می‌کردم و تیمی شکل گرفت که احساس کردم که این تیم جای بزرگتری نیاز دارد تا ایده‌ها و خلاقیت‌هایی که داشتند را بتوانیم پیاده کنیم. تقریبا دو سه سال پیش اولین شعبه را تاسیس کردیم و الان سه شعبه هستیم. یک شعبه برای خانم‌ها داریم. هر جا که شرایط مناسب ملکی داشته باشد استقبال می‌کنیم. تیم خوبی شکل گرفته است و یک اشتغال زایی لذت بخش بوده است. لذتبخش ترین قسمتش این بوده است که ۷۰-۸۰ نفر در این مجموعه شاغل هستند. این برایم با ارزش است. هم فعالیت ورزشی انجام می‌دهیم و هم دوستیم که در کنار هم یک کار تیمی خوب انجام می‌دهیم. البته مشکلات خاص خود را دارد. به هر حال نگه داشتن و راضی نگه داشتن تعداد زیادی نیروی متخصص در کنار هم، با سلیقه‌های مختلف و سن‌هایی از دهه‌های هفتاد و هشتاد و شصت، مقداری کار سختی است و مسائل اقتصادی جامعه هم بی تاثیر نیست. گاهی در کار که به مشکل می‌خوریم و صحبت با مدیران شعب می‌کنیم، می‌گویم ما شرایط سختی را گذرانده ایم.

یک رفیق خوب هم در اینجا دارید که کمکت می‌کند. از رفاقتت با پوریا محمدی بگویید.

پوریا از شاگردان دوره اولی بود که وزنه برداری را آموزش دادیم . از قهرمان‌های خوب کراس فیت است و در این کار هم به عنوان مربی، خیلی پر تلاش و متخصص است و آدم امینی در این کار است. همه بچه‌ها خوب هستند. ولی چند تایشان بهترند.

اسم این شرکت به چه معنی است؟

به فضاهایی که برای ورزش کراس تجهیز می‌شود، باکس می‌گویند. (رو) هم یکی از دستگاه‌های تخصصی کراس فیت است. رویینگ ماشین است که یکی از دستگاه‌هایی است که با آن کارهای کاردیو انجام می‌شود. مخفف آن رو است.

نواب تا کجا می‌خواهد باشگاه داری را ادامه دهد و شعب خود را افزایش دهد؟

در تلاش هستیم که رشد بدهیم. سخت است ولی لذتبخش است و دوست داریم ارتقا دهیم. برایمان مهم است که کیفیت خود را حفظ کنیم. تقریبا همه جای دنیا یک بررسی در اروپا و امریکا داشته ایم که با چه کیفیتی کار می‌کنند. دستگاه هایمان کاملا استاندار هستند و این را به جرئت می‌گویم که باکس کراس فیتی که در ایران است، از نود درصد باکس‌های کراس فیت دنیا با کیفیت است. همه چیز را خوب در ایران انجام می‌دهیم و دوست داریم مقداری هم لوکس انجامش دهیم. این ورزش یک ورزش امریکایی است.

شهریه هم لوکس است؟

خیر –باکس‌هایی که بچه‌های ایرانی در تهران و یا شهرستان‌ها مانند یزد و اصفهان و شیراز دارند، باکس‌های ایرانی از نمونه‌های اروپایی و امریکایی اش با کیفیت تر است. مقداری در کشورهای عربی سعی می‌کنند و موفق هم بوده اند که با شکوه برگزار کنند.

فکر می‌کنم کراس فیت با مسیری که طی می‌کند تا چند سال آینده المپیکی هم بشود.

خیلی مورد استقبال قرار گرفته است و خیلی هم خوب رشد کرده است. یک سازمان کراس فیت است که فکر می‌کنم برای رفتن به المپیک باید فدراسیون شود. ولی هم در ایران و هم سایر کشورها، خیلی خوب استقبال شده است و این استقبال باعث شده است که کیفیت و تعداد اماکن مرتبط با آن، مقداری زود رشد کند. فکر می‌کنم سازمانی که ۲۵ سال پیش استارت این کار را زده است خیلی خوب توانسته مدیریت کند و همه کشورها هم به رشد آن کمک کرده اند.

توصیه ای به سهراب مرادی دارید که سرمربی جوانان و نوجوانان است؟ فکر می‌کنم زمان تو اگر سهراب سرمربی نوجوانان و جوانان بود، تعامل بیشتری داشتید. فکر می‌کنم چالش‌هایی داشتی.

هدف از تشکیل تیم نوجوانان و جوانان این است که آینده سازی و کمک به بزرگسالان کند. مربی جوانان و نوجوانان هم وظیفه دارد این کار را انجام دهد. گاهی مقاومت‌هایی می‌شود و در کار هم طبیعی است. ولی نباید اجازه دهیم آسیب زننده باشد. سعی کرده ام به نحوی مدیریت کنم که آن کاری که به صلاح تیم ملی کشورمان بود را انجام دهیم و انجام دادم. اختلاف وجود داشته است و زیاد هم بوده است. ولی در نهایت وظیفه داشتم که کمک به تیم بزرگسالان کنم که ویترین فدراسیون شود. این کار را به هر طریق انجام دادم. توصیه ام به سهراب مرادی این است که فقط حوصله کند و زیاد در آن جایگاه بماند و نسل خوبی را برای آینده تربیت کند. این ظرفیت و پتانسیل را دارد. ولی کار در آن جا در طولانی مدت، خسته کننده است. ولی سهراب آدم صبوری است و می‌تواند. برایش آرزوی موفقیت می‌کنم. بهداد هم همینطور. امیدوارم همانطور که در دوران قهرمانی و مدیریتش موفق بوده است، این جا هم بتواند این کار را انجام دهد و معتقدم می‌تواند. معتقدم در این وضعیت بهترین گزینه بود و حتما کار را به خوبی انجام می‌دهد.

حسرت المپیک ۲۰۱۶ را دارم؛ گفتند ممکن است فلج شوی!/حاضر نیستم در جایی جز ایران زندگی کنم

۲۵۸ ۲۵۸

دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا