چگونه یوم کیپور دکترین امنیتی اسرائیل را دگرگون کرد؟
چگونه یوم کیپور دکترین امنیتی اسرائیل را دگرگون کرد؟
ابوالفضل خدایی: پایگاه اینترنتی مرکز مطالعات استراتژیک مصر طی تحلیلی جنگ یوم کیپور را که در اکتبر ۱۹۷۳ به مدت ۱۰ روز بین مصر و حامیان عرب دیگرش با اسرائیل درگرفت و طی آن اسرائیل در روزهای نخست شکست سختی را متحمل شد آغاز فروپاشی دکترین امنیتی مصل تلقی کرده است. در ادامه این تحلیل را میخوانیم:
جنگ یوم کیپور یا جنگ رمضان ضربه مهلکی به دکترین امنیتی اسرائیل وارد کرد، دکترینی که تا حدودی بر مفهوم یک ارتش شکستناپذیر و مرزهای امن متکی بود. این باورها زمانی که مصر و سوریه تصمیم به جنگ گرفتند، خرد شد و ثابت کرد که فرضیههای اسرائیل غیرقابل اعتماد است. این جنگ همچنین یک شکست بزرگ در اطلاعات اسرائیل را برجسته کرد، زیرا آنها توسط طرح فریب استراتژیک که زمانی جنگ را از شبکههای اطلاعاتی سراسر جهان پنهان میکرد، غافلگیر شدند. علاوه بر این، جنگ اکتبر ۱۹۷۳ نمونه بارزی از چگونگی خنثیسازی موثر اطلاعات دشمن است.
بنابراین اغراق نخواهد بود اگر بگوییم پیروزی در آن جنگ تاریخی از منظر استراتژیک نظامی، مطابق با اصول تثبیتشده جنگ، دستاوردی قابل توجه است. ارتش مصر اکثر نبردها را پیروز شد و با موفقیت به اهدافی دست یافت،که با چشمانداز سیاسی-نظامی انور سادات رئیسجمهور وقت آن هدایت میشد. آن جنگ در بازپسگیری بخش اشغالی وطن، پاک کردن سایه شکست ۱۹۶۷ (شکستی که بدون جنگ متحمل شد) و بازگشایی کانال سوئز، که بار دیگر به عنوان شریان حیاتی تجارت بینالملل و منبع حیاتی درآمد ملی عمل کرد، موفق بود.
دکترین امنیت ملی اسرائیل
امنیت ملی اسرائیل بر مجموعهای از اصول استوار است که به عنوان دستورالعملهای کلی برای رهبری سیاسی متوالی کشور عمل میکنند. از مهمترین این اصول میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اتخاذ استراتژی دفاعی متمرکز بر حفظ بقای اسرائیل،
راهاندازی «کمپینهای بین جنگی» در حالی که آمادگی کامل را برای کسب پیروزی قاطع در زمان جنگ حفظ میکند.
دوری از جنگ، تأخیر در رویاروییها، اجتناب از درگیریهای نظامی و تعویق درگیریها در زمان ممکن،
لزوم جبران منابع محدود مادی و انسانی اسرائیل با دستیابی به برتری کیفی،
انتقال نبرد به خاک دشمن با توجه به کمبود عمق استراتژیک اسرائیل و افزایش خطر هدف قرار دادن زیرساختهای حیاتی و داراییهای استراتژیک متمرکز در امتداد ساحل،
اتخاذ تاکتیکهای جنگی سریع و قطعی، به حداقل رساندن مدت زمان جنگ و اطمینان از دستیابی به اهداف نبرد در کوتاهترین زمان ممکن، با توجه به دشواری حفظ بسیج طولانیمدت،
تضمین دفاع مرزی از طریق کنترل امنیتی کاملاً مستقل.
دستیابی به برتری کیفی نسبت به ارتشهای عربی، به ویژه در زمینههایی مانند سیستمهای تسلیحاتی، ساختار سازمانی، آموزش و روشهای استقرار نیروها در نبرد.
استفاده از تاکتیکهای جنگی که امکان نفوذ سریع به عمق دفاع دشمن و نفوذ ارضی را فراهم میکند، با تکیه بر سیستمهای تسلیحاتی تهاجمی مانند جنگندهها و تانکها، در عین حال پیروی از رویکردهای غیرمستقیم و عملیات از خطوط داخلی (تغییر جبهه نبرد براساس تهدیدات فوریتر)،
ایجاد عمق مصنوعی از طریق شبکهای از مستعمرات و شهرکهایی که در امتداد مرزهای خود، در داخل قلمرو خود و در سرزمینهای اشغالی عربی توسعه یافتهاند،
تشکیل اتحاد با یک قدرت بینالمللی بزرگ که از اسرائیل، پیش از درگیریها، در طول آنها و بعد از آن حمایت میکند، بهویژه اگر نتایج نظامی با انتظارات اسرائیل متفاوت باشد، با شکست بالقوه مواجه شود یا به حمایت سیاسی و نظامی فوری برای مهار دشمنان فراتر از تواناییهای خود نیاز داشته باشد.
از این میتوان استنباط کرد که امنیت ملی اسرائیل دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که آن را از تعاریف متعارف امنیت ملی متمایز میکند. این شامل طیف گستردهای از فعالیتها و رویدادهای ضروری است، از جمله قدرت نظامی، توسعه نهادهای نظامی و مشارکت همه شهروندان به عنوان ارتش ذخیره، مهاجرت یهودیان به فلسطین، گسترش تلاشهای شهرکسازی، محدود کردن مهاجرت به خارج از کشور، تقویت اقتصاد ملی، مشارکت در فعالیتهای دیپلماتیک به منظور برآورده کردن نیازهای امنیتی، ارتقای آموزش و تقویت جبهه داخلی. با توجه به کمبود عمق استراتژیک، رهبری اسرائیل خودمختاری قابل توجهی به نهادهای «امنیت نظامی» و آزادی عمل قابل توجهی برای استفاده از تواناییهای خود برای اهدافی فراتر از بازدارندگی صرف، از جمله هشدار، خنثیسازی و حملات پیشگیرانه میدهد.
نخستوزیر اسبق اسرائیل، داوید بن گوریون، تأکید میکرد که امنیت ملی اسرائیل بر دو اصل کلیدی استوار است: ارتش مردمی و مثلث امنیتی. اولی از طریق سربازی اجباری محقق میشود که همه اسرائیلیها را به سربازان ذخیره تبدیل میکند. دومی ریشه در سه رکن دارد: بازدارندگی، هشدار و قاطعیت. بازدارندگی با انجام حملات تلافیجویانه ویرانگر که مخالفان را به دلیل ترس از پاسخ اسرائیل از حمله به آن منصرف میکند، محقق میشود. هشدار زودهنگام با ایجاد یک دستگاه اطلاعاتی برتر که قادر به پیشبینی اهداف دشمن و مختل کردن برنامههای آن قبل از تحقق است، تضمین میشود و قاطعیت نیز با وارد کردن ضربه سریع و قدرتمندی که مدت زمان درگیری را کوتاه میکند.
کارشناسان استراتژیک و مراکز تحقیقاتی تخصصی اصول و مفهوم امنیت اسرائیل را مورد بازبینی قرار دادهاند. در این زمینه، گزارش کمیته «مریدور» در سال ۲۰۰۶ نُه اصل کلیدی دکترین امنیت ملی اسرائیل را تشریح کرد. این اصول شامل جلوگیری از هرگونه تهدید امنیتی، اتکا به ترکیبی از پیشگیری، بازدارندگی، دفاع و حمله، حفظ قدرت نظامی، اتکا به قدرت ملی مستقل، تقویت روابط با ایالات متحده، پایبندی به اصول اخلاقی و قانونی اسرائیل، سیاست و ملاحظات مشروع در استفاده از زور، حفظ اصل «ارتش مردمی»، ارتقای برتری کیفی و دستیابی به تعادل در تخصیص منابع بین برآوردن نیازهای امنیتی از یک طرف و تضمین قدرت اقتصادی و رفاه شهروندان و ساکنان اسرائیل از سوی دیگر است.
میتوان گفت که اصول و مبانی جدیدی در دکترین امنیتی اسرائیل گنجانده شده است. یکی از این اصول جذب یا خنثیسازی است که جایگزین مفهوم دفاع میشود و شامل جلوگیری از استفاده نیروهای مقاومت از تواناییهای نظامی خود برای دورههای طولانی و در نتیجه محدود کردن خسارات احتمالی است. این امر از طریق استفاده ارتش اسرائیل از سیستمهای پیشرفته دفاع هوایی، همراه با تواناییهای تهاجمی متمرکز که از هرگونه حمله غافلگیرانه جلوگیری میکند، محقق میشود. علاوه بر این موارد، این اصل شامل محروم کردن جناحهای مقاومت از قدرت نظامی آنها، بهویژه قدرت موشکی، میشود. سایر اصول کلیدی شامل موانعی برای جلوگیری از پیشرفت تواناییهای نظامی کیفی گروههای مقاومت است؛ تضعیف، که شامل نابودی داراییهای نظامی موجود دشمن است؛ و ناتوانسازی، که شامل تصمیمگیری برای انجام حملات پیشگیرانه به منظور خنثی کردن تواناییهای اصلی دشمن است.
تأثیر جنگ اکتبر ۱۹۷۳ بر دکترین امنیت ملی اسرائیل
قرار بود سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل حداقل دو روز قبل از شروع جنگ، هشداری صادر کنند تا ارتش بتواند نیروهای ذخیره را فراخوان و بسیج کند و آنها را به خطوط مقدم اعزام کند، در عین حال نیاز به حمله هوایی پیشگیرانه برای مختل کردن آمادگیهای جنگی اعراب را نیز ارزیابی کند. در سال ۱۹۷۲، اطلاعات نظامی به رهبران سیاسی اسرائیل اطمینان داده بود که هرگونه هشدار ۵-۶ روز قبل از حمله خواهد رسید. با این حال، با وجود اطلاعات منابع کمکی و شاخصهای اطلاعاتی واضح مبنی بر بسیج قابل توجه ارتشهای عرب، هیچ هشدار اولیهای ارائه نشد. حتی پنجاه سال بعد، میزان شکست اطلاعاتی اسرائیل در سال ۱۹۷۳ همچنان حیرتانگیز است، بهویژه اینکه جنگ یومکیپور با مقدسترین روز تقویم یهودی، همزمان بود. بیش از پنج دهه است که تجزیه و تحلیلهای متعددی در مورد چگونگی و چرایی وقوع این شکست، که دکترین امنیتی اسرائیل را از هم پاشید، و اسرائیل را برای جلوگیری از شکست فاجعهبار به تأمین اضطراری سلاحها و تجهیزات از ایالات متحده متکی کرد، انجام گرفته است.
جنگ اکتبر ۱۹۷۳ آغاز فروپاشی دکترین امنیتی اسرائیل بود که عمدتاً به دلیل موفقیت طرح فریب استراتژیک بود. آمادهسازی و برنامهریزی جنگی این جنگ به موازات یک استراتژی فریب جامع انجام شد که در سطوح سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، هم در داخل و هم در خارج، فعالیت میکرد. میتوان گفت که موفقیت چشمگیر این طرح یکی از عوامل اصلی پیروزی بود، زیرا رهبری اسرائیل تا عصر ۴ اکتبر در مورد احتمال وقوع یک جنگ تمامعیار مطمئن نبود. در آن زمان الی زئیره، مدیر «آمان» آژانس اطلاعات نظامی اسرائیل، گزارشی ارائه کرد که براساس عملیات شنود پیشرفته، فعالیتهای نزدیک کانال سوئز شبیه مانورهای نظامی ماه مه ۱۹۷۳ بود و اقدامات احتیاطی مانند افزایش آمادگی رزمی بخشهایی از نیروی هوایی را توصیه کرد.
طرح فریب استراتژیک مصر بر چندین حرکت حسابشده استوار بود، از جمله دعوت از وزیر دفاع رومانی برای دیدار از مصر در ۸ اکتبر، اعزام نماینده سادات به ایالات متحده برای گفتوگو و برگزاری جلسه مخفی شورای دفاع ملی مصر و سوریه در اسکندریه. این طرح همچنین شامل پنهان کردن زمان جنگ حتی از کشورهای عرب حامی، هماهنگی سیاسی برای بستن تنگه بابالمندب، تأخیر در بستن حریم هوایی مصر تا آخرین لحظه و به تعویق انداختن خاموش کردن شعلههای میدانهای گاز تا زمان وقوع جنگ بود. علاوه بر این، این طرح شامل واردات ماشینهای پمپاژ آب برای شکستن سدهای شنی، کنترل اطلاعات ارائهشده به دشمن، مانند پخش تبلیغات حج عمره برای افسران، داوطلبان و خانوادههای آنها در آغاز ماه رمضان و تأثیرگذاری استراتژیک بر مطبوعات خواندهشده توسط سفارتخانههای اسرائیل در اروپا، بهویژه در لندن و پاریس، بود. این طرح با جشنهای مربوط به بازگشت کسانی که در مانورهای پاییزی سالانه از تمرینهای آزادیبخش ۱، ۲ و ۳ تا اکتبر ۱۹۷۳ شرکت کردند، و سایر اقدامات به اوج خود رسید.
موفقیت طرح فریب استراتژیک باعث شد اسرائیل عناصر غافلگیری، ابتکار عمل و اقدام نظامی سریع خود را از دست بدهد و آن را مجبور به یک درگیری طولانیمدت کند که اقتصادش را تحت فشار قرار داد. این عمدتاً به دلیل سطح استثنایی بالای بسیج در ارتش اسرائیل بود که برای مردان به ۱۶ درصد و برای زنان تا ۲۵ درصد رسید – ارقامی که در مقایسه با میانگین بینالمللی تنها ۱-۱.۵ درصد جمعیت، بالاترین در جهان است. در نهایت، اسرائیل چارهای جز تکیه بر اصل اتحاد قوی نداشت که با حمایت سیاسی و نظامی ایالات متحده نشان داده شد، که از ۱۰ اکتبر شروع به تحویل تجهیزات و تدارکات نظامی به فرودگاه العریش در سینا کرد. در نتیجه، پیروزیهای جنگ اکتبر نشاندهنده شکست نظریه امنیتی اسرائیل بود، زیرا اسرائیل عناصر غافلگیری، ابتکار عمل و جنگ سریع خود را از دست داد و در نهایت درگیر جنگی شد که منابع اقتصادیاش را تحلیل برد. این اتفاق در پی جنگ فرسایشی رخ داد که قبلاً پایههای دکترین امنیتی اسرائیل را تضعیف کرده بود. این دکترین که بر پایههای ارعاب روانی، سیاسی و نظامی بنا شده بود، نشان داد که کمتر از یک سپر نفوذپذیر است. اکنون، در پی طوفان الاقصی، اسرائیل در حال بررسی فعالانه جایگزینهای دکترین امنیتی خود است.
منبع: ECSS
۲۵۹
مجله خبری یولن