چاپ اثر امام رضایی از «سادات اخوی»
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات یولن، کتاب «با چشمانی باز» ؛ داستان دلبر، به قلم «سید محمد سادات اخوی» در ۲۶۰ صفحه قطع رقعی در هزار نسخه با قیمت ۴۳ هزارتومان توسط بهنشر(انتشارات آستان قدس رضوی) روانه بازار کتاب شده است.
دغدغه اصلی رمان «با چشمانی باز» به چالش کشاندن رابطههای موازی و نقش فضای مجازی در تسهیل آلودگی روحی و کمرنگ کردن اصالتهاست و «سادات اخوی» در این کتاب مجموعهای از خاطرات و تجربیاتی را که در جریان زیارت حرم مطهر رضوی در طول زندگی خود دیده یا از دیگران شنیده، را نوشته است و سعی کرده به انواع محرومیتهای فارغ از موضوع فقر مالی بپردازد. محرومیتهایی مانند محرومیت در وجدان، مسائل روحی و عاطفی، انصاف، عطوفت، وفاداری و….
این اثر یک رمان امروزی است و در آن شخصیت اصلی داستان و همراهش در عین تضاد سختی که در راه پیش میآید به عزم گره گشایی از کار و دل، همزمان با شیوع ویروس کرونا از تهران، راهی مشهد الرضا(ع) میشود، در طول مسیر یکی از دوستانش نیز با او همراه میشود، در جریان این سفر، حوادثی رخ میدهد که به حضرت رضا(ع) پیوند میخورد.
«با چشمانی باز»، مجموعهای از دلبستگیها و وابستگیها است که افراد به نوعی در زندگی خود به آن گرفتار میشوند؛ صفحات پایانی رمان در مشهد و پیرامون حرم امام رضا(ع) اتفاق میافتد و آدمهای جدیدی به قصه وارد میشوند و دیداری که سر نمیگیرد و چشمانی که باز میشود…
سید محمد سادات اخوی فرزند سید محمدرضا سادات اخوی از عالمان دینی تهران و یزد در شهریور ماه ١٣٥٢ در تهران به دنیا آمد و از نویسندگان و شاعران معاصر است.
مسئولیت دفتر ادبیات بچههای مسجد (حوزه هنری)، مدیریت امور ادبی و معاونت هنری (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، مدیریت شورای نویسندگان پخش رادیو فرهنگ (صدا و سیما)، طراحی، مشاوره و اجرای بیش از ٦٥ پروژه فاخر فرهنگی و پیشینه ٢١ سال نویسندگی و ١٧ سال «کارشناس-مجری» و برنامهسازی همزمان در صدا و سیما در کارنامه فعالیتهای اجرایی و مدیریتی وی به چشم میخورد.
سید محمد سادات اخوی مؤلف ۸۰ عنوان کتاب در حوزههای شعر، داستان، نثر ادبی، پژوهشهای ادبی و مذهبی، شعر، نثر طنز و … است. «با چشمانی باز» چهارمین همکاری «سادات اخوی» پس از انتشار «مجموعه ۸ جلدی آهوانهها»، کتاب «گوشه ششم عاشقی» و کتاب «علی بیدار است» با انتشارات بهنشر است.
در بخشی از کتاب «با چشمانی باز» میخوانیم: «ماجراهای داستان، چنان درهمتنیده، نامعلوم و حدسنزدنیاند که نمیدانی موقع رسیدن به مشهد، چه باید بگویی یا بخواهی… و چگونه باید بخواهی.
همین قدر میدانی که همه چیز ناموافق با مراد توست، همه چیز!…
این را هم میدانی که ـ جز دلیریهای رسواگر ـ بقیه ارکان قصه، در هالهای از ناپیدایی پنهان شدهاند.
این را هم فهمیدهای که اگر همه، «او»یند… پس من و ما و … تو و او، خیالی شیریناند که خوش ساخته تا آدمها ـ میان جبر و اختیار ـ اراده و توکل را همزمان بیاموزند.
انتهای پیام/