فرهنگ و هنر

شواهد دقیق از اشاره رهبر انقلاب/ صدام با آمبولانس از صحنه اسارت فرار کرد

شواهد دقیق از اشاره رهبر انقلاب/ صدام با آمبولانس از صحنه اسارت فرار کرد

به گزارش یولن،‌ حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر انقلاب، در روز سه‌شنبه ۲۳ فروردین ماه در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام، اشاره‌ای به عملیات فتح‌المبین داشتند. ایشان در این باره فرمودند: صدام هنگام آغاز جنگ نزدیک ایلام یک مصاحبه کرد و بعد گفت مصاحبه‌ بعدی را در تهران انجام می‌دهم، اما دیدید به چه سرنوشتی دچار شد در جنگ و بعد از جنگ.

ایشان افزودند: در فتح‌‌المبین صدام شانس آورد. نزدیک بود توسط بچه‌های سپاه دستگیر شود. اگر نیم ساعت زودتر رسیده بودند، دستگیر می‌شد ولی شانس آورد و در رفت.

اما اصل ماجرا در عملیات فتح‌المبین چه بود؟

فرماندهان دفاع مقدس با استفاده از موفقیت‌های به‌ دست‌آمده در ابتدای سال دوم جنگ، عملیات بزرگ فتح‌المبین را طراحی و اجرا کردند. این عملیات یکی از پرشکوه‌ترین و حماسی‌ترین عملیات‌های دفاع مقدس به‌لحاظ طرح‌ریزی با بهره‌گیری از تاکتیک تک احاطه‌ای و حمله غافلگیرانه بود. رزمندگان اسلام توانستند در مرحله چهارم این عملیات، در روز هشتم فروردین ۱۳۶۱، عقبه دشمن را تصرف کنند و پیروزی بزرگی را رقم بزنند.

سال‌ها از آن حماسه‌های ماندگار گذشته است؛ اما اقدامات تاریخ‌ساز و غرورآفرین رزمندگان اسلام و شهدای والامقام همچنان بر سپهر ایران اسلامی پرتوافشانی می‌کند.

در عملیات فتح‌المبین، در محور قرارگاه نصر، یگان‌های عمل‌کننده در ساعت ‌۱:۳۰ بامداد، با دشمن درگیر شدند. در حالی‌ که واحدهای ارتش عراق در این محور به شدت مقاومت می‌کردند، رزمندگان گردان حبیب، از تیپ‌٢٧ محمد رسول‌الله (ص)، که مأموریت تصرف علی ‌گره‌زد و خاموش‌کردن آتش توپخانه مستقر در آن را بر عهده داشتند، با پیشروی در عمق منطقه دشمن، قرارگاه توپخانه و قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم ارتش عراق را تصرف کردند. در همین زمان، صدام و عده‌ای از فرماندهان ارشد ارتش بعث که انتظار این مقدار پیشروی رزمندگان اسلام را نداشتند، به عقبه یگان‌های خود آمده بودند که ناگهان با هجوم سیل‌آسا و دشمن‌شکن سپاهیان اسلام روبه‌رو شدند و به تعبیر مقام معظم رهبری، شانس آوردند و موفق به فرار از مهلکه و اسارت به دست نیروهای سپاه اسلام شدند.

در این‌ باره، مهم‌ترین اسناد، روایت‌های متواتر و مستند فرماندهان ارشد ارتش بعث، به‌ویژه فرماندهان همراه صدام است که در آثار خارجی و داخلی انتشار یافته است. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در ادامه، مهم‌ترین این روایت‌ها را ذکر کرده است:

در صورتی‌‎که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید

ژنرال حسین کامل مجید، وزیر صنعت و صنایع نظامی سابق رژیم بعث و داماد معدوم صدام، پس از فرار به اردن در زمستان سال ۱۳۷۴، در مصاحبه‌ای مفصل با نشریه السفیر، چاپ بیروت، اذعان کرده است: در عملیات شوش – دزفول (فتح مبین)، هنگامی‌که نیروهای ایران در منطقه سپاه چهارم عراق پیشروی کردند، واحدهای پشتیبانی این سپاه رزمی نیز از بین رفت و چیزی نمانده بود که صدام و همراهان او، که من هم جزء آن‌ها بودم، به اسارت نیروهای ایرانی درآیند. در آن لحظات، رنگ از چهره صدام پریده و بسیار نگران بود. صدام به ما نگاه کرد و گفت: از شما می‌خواهم در صورتی‌‎که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید. (بابایی و بهزاد، ۱۳۹۶: ۳۴۶ و ۳۴۷)

اگر ایرانی‌ها مرا پیدا کنند، می‌دانید چه می‌شود؟

سرلشکر ستاد، عَبِد حمید محمود الخطاب، رئیس دفتر ریاست ‎جمهوری عراق و از همراهان دائمی صدام در طول دوران جنگ با ایران گفته است: آقای رئیس‌جمهور مضطرب از عدنان خیرالله پرسید: عدنان، بگو چه باید بکنیم؟ عدنان خیرالله جواب داد: سرورم، جای دیگری برای فرار و پنهان ‎شدن پیدا می‌کنم. دوباره آقای رئیس‌جمهور پرسید: سلاح و مهماتی هم به‎ همراه دارید؟ من جواب دادم: فقط یک قبضه تفنگ ‌داریم. ایشان با خشم و غضب گفت: اگر ایرانی‌ها مرا پیدا کنند، می‌دانید چه می‌شود؟! افراد همراه، همگی سعی می‌کردند آقای رئیس‌جمهور را آرام کنند. او در حالی‌‌ که به تانک‌های ما که در آتش می‌سوخت، نگاه می‌کرد، دائم زیر لب می‌گفت: لعنت بر آن‌ها! ما را در ورطه جنگ گرفتار کردند. او اسم کسی را نمی‌آورد؛ فقط بر لعنت‌کردن اکتفا می‌کرد؛ اما من می‌دانستم که منظورش آمریکا و رهبران عربستان و کویت هستند. آن روز، برای چند ساعتی ما در محاصره بودیم؛ اما ناگهان یک دستگاه خودرو را که حامل افراد مجروح بود، پیدا کردیم. افراد زخمی را بیرون کشیده، خودمان سوار شدیم. رئیس‌جمهور وقتی سر جایش نشست، گفت: “زخمی‌ها مداوا خواهند شد؛ اما اگر ما اسیر ایرانی‌ها بشویم، چه باید بکنیم؟ (بابایی و بهزاد، ۱۳۹۶: ۳۴۷ و ۳۴۸)

 با خیال راحت مشغول بازدید از نیروهایش بود

خالد حسین نقیب، افسر سابق ستاد وزارت دفاع عراق، این واقعه را چنین روایت کرده است: سرلشکر ستاد، هشام صباح فخری، فرمانده سپاه چهارم عراق، در گرماگرم عملیات فتح‌المبین و پیشروی نیروهای ایرانی، به صدام اطمینان داده بود که نیروهای ما در حال مبارزه هستند و خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند. صدام هم این حرف‌ها را هنگام بازدید از جاده عمومی فکه و در حال قدم‌زدن شنیده و با خیال راحت مشغول بازدید از نیروهایش بود. در همان‌ لحظه، یک گردان توپخانه که داشت از همان‌ موضع عقب‌نشینی می‌کرد، با صدام روبه‌رو می‌شود. وقتی صدام علت عقب‌نشینی را از فرمانده آن گردان پرسید، گفت: قربان، نیروهای ایرانی با موضع شما چند کیلومتر بیشتر فاصله ندارند. توصیه می‌کنم شما هم عقب‌نشینی کنید؛ در غیر این‎ صورت، به اسارت درخواهید آمد! به ‎این ترتیب، این‌ افسر صدام را از خطر اسارت به دست ایرانی‌ها نجات داد. (خالد حسین نقیب، ۱۳۶۸)

سرلشکر وفیق السامرائی، مسؤول استخبارات ارتش عراق، در خاطرات خود در کتاب ویرانی دروازه شرقی، چگونگی پیشروی رزمندگان اسلام و عقب‌نشینی سربازان و افسران رژیم بعث در عملیات فتح‌المبین را روایت و بیان کرده است که در آنجا صدام را دیده و وضعیت نه‌چندان رضایت‌بخش نیروهای بعثی را برای او ترسیم کرده است. (السامرایی، ۱۳۹۶: ۱۲۳ – ۱۲۲)

چیزی نمانده بود صدام به اسارت بچه‌های گردان حبیب در آید

در کتاب همپای صاعقه، روایت نفوذ گردان حبیب به عقبه دشمن و احتمال اسارت صدام چنین روایت شده است: رسیدن رزمندگان تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله(ص)، مشخصاً گردان حبیب‌ بن‌ مظاهر، به تپه‌های بُرقازه طی مرحله چهارم عملیات فتح‌المبین، محل استقرار قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم ارتش بعث، در حقیقت، شلیک تیر خلاص بر پیکر ارتش عراق بود. جدای از پیروزی چشمگیر رزمندگان گردان حبیب، بعدها اهمیت این مقطع از جنگ بیشتر روشن شد. طبق اعترافات فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی رژیم بعث در آن روز (۸ فروردین ۱۳۶۱، مرحله چهارم عملیات فتح‌المبین) چیزی نمانده بود صدام به اسارت بچه‌های گردان حبیب در آید!

هنگامی‌که رزمندگان، برقازه را تصرف کردند، با جسد ۲ سرباز عراقی که تیرباران شده بودند، مواجه شدند. اسرای عراقی گفتند: وقتی صدام در خطر اسارت قرار گرفت و اخبار شکست‌های پی‌درپی را می‌شنید، با عصبانیت، دستور اعدام این ۲ سرباز شیعه را صادر کرد؛ چرا که معتقد بود آن‌ها با ایرانی‌ها همدستی کرده‌اند!

 اسیران عراقی همان‌جا سرّ مطلب را برای ما فاش کردند

در بخشی دیگری از این کتاب، وقایع‌نگار حاضر در صفوف رزمندگان گردان حبیب، در فراز پایانی گزارش میدانی خود نوشته است: وقتی به ارتفاعات برقازه رسیدیم، صحنه عجیبی را مشاهده کردیم؛ در خاکریز مجاور سنگرهای مجهز فرماندهی دشمن که به دست برادران گردان حبیب‌بن‌مظاهر فتح ‌شده بود، با جسد بی‌جان چند عراقی مواجه شدیم. اسیران عراقی همان‌جا سر مطلب را برای ما فاش کردند. آنها گفتند: اگر شما اندکی زودتر رسیده بودید، صدام را هم می‌توانستید دستگیر کنید. ما خودمان دیدیم صدام اینجا بود! او وقتی فهمید به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند جلوی حمله ایرانی‌ها را بگیرد، دستور داد تعدادی از افراد را تیرباران کنند! از اسرای عراقی پرسیدیم: علت این تصمیم صدام چه بود؟ گفتند: در بین نفرات حاضر در اینجا، چند نفر شیعه از اهالی نجف و کربلا بودند. صدام آنها را به جرم اینکه شیعه هستند و با ایرانی‌ها همدستی کرده‌اند، تیرباران کرد. بعد هم با همراهانش از اینجا فرار کرد. (بابایی و بهزاد، ۱۳۹۶: ۳۴۵ و ۳۴۶)

با تیرباران چند سرباز عراقی و پیاده‌کردن چند مجروح از محل گریختند

همچنین در کتاب اطلس نبردهای لشکر۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس آن را منتشر کرده، اشاره‌ شده است که در جریان عملیات فتح‌المبین، عده‌ای از نیروهای قرارگاه سپاه چهارم عراق که به اسارت نیروهای گردان حبیب درآمدند، در بازجویی‌ها چنین می‌گفتند: اگر نیروهای ایرانی کمی زودتر به این مقر می‌رسیدند، صدام‌حسین را به همراه عدنان خیرالله، وزیر دفاع و همراهانش به اسارت می‌گرفتند؛ اما آن‌ها در آخرین لحظات، با تیرباران چند سرباز عراقی و پیاده‌کردن چند مجروح از آمبولانس، از محل گریختند. (شیری، ۱۴۰۰: ۵۲)

 این حسرت در دل مرتضی قربانی مانده بود

سردار مرتضی قربانی، فرمانده تیپ ۲۵ کربلا در عملیات فتح المبین و از فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس، در گفت‌وگو با امیر رزاق‌زاده، از راویان دفاع مقدس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، این واقعه را چنین روایت کرده است: در مرحله دوم این عملیات، یک امداد الهی منجر به این شد که عملیات به‌سوی موفقیت بیشتر پیش رود. ماجرا از این قرار بود که عراقی‌ها از سمت شوش، با تعدادی تانک و نفربر به‌ سمت رقابیه در حال حرکت بودند تا بتوانند یک راه ارتباطی بین نیروها و عقبه‌شان در فکه باز کنند. در این هنگام، بارش باران شروع شد و آبی که از نهر لخضیر به سوی دشت سرریز می‌شد، ‌سبب شد که یک باتلاق بزرگ درست شود و تانک‌هایی که در مسیر بودند، در باتلاق گیر کنند.

اینجا آ ن‎قدر تعداد تانک‌ها زیاد بود که دشت از دور، سیاه دیده می‌شد. وقتی عراقی‌ها نیروهای ایرانی را دیدند، روی تانک‌ها رفتند و دستشان را بالا گرفتند و در یک چشم برهم‌‌زدن، بیابان پر از اسرای عراقی شد. دشمن برنامه‌ریزی کرده بود که روز ششم، منطقه را کاملاً‌ تخلیه کند. فرماندهان ایرانی هم خبر نداشتند که در روز پنجم، صدام حسین در منطقه عملیاتی حضور داشته است، و این حسرت در دل مرتضی قربانی مانده بود. به گفته وی، اگر روز پنجم، آن‌ها زودتر به جایی که مأموریت داشتند، می‌رفتند،‌ می‌توانستند حتی صدام‌ حسین را اسیر کنند. قربانی خاطرنشان کرده که در همین زمینه، وفیق السامرایی، مسئول استخبارات ارتش عراق، در خاطراتش مطرح کرده است که صدام به آنها گفته بود: «اگر اسیر شوم، خودکشی می‌کنم و شما هم خودتان را بکشید. (رزاق‌زاده، ۱۳۹۸ :۳۱۶ – ۳۱۳)

در کتاب جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام که به همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، فرماندهان ارشد عراقی، ازجمله طالع الدوری، فرمانده یکی از لشکرهای سپاه چهارم، به ماجرای تک غافلگیرانه ایرانی‌ها هم‌زمان با بازدید صدام با هیئتی از فرماندهان ارشدش اشاره کرده است. (جمعی از نویسندگان، ۱۳۹۳: ۲۲۰)

گفتند صدام فرار کرده است

سردار سرلشکر غلامعلی رشید نیز در گفت‌‌وگوهای مربوط به تاریخ شفاهی سردار سرلشکر محسن رضایی، با اشاره به اصرار و تأکید آقای محسن رضایی بر حمله به تنگه رقابیه، بیان کرده است: پیش‌بینی ایشان [آقای محسن رضایی] درست بود؛ وقتی به تنگه رقابیه حمله کردیم، به قرارگاه سپاه چهارم دشمن که روی جاده برقازه به فکه قرار داشت، رسیدیم. … می‌گفتند صدام هم آنجا حضور پیدا کرده است. روزهای آخر که ما آمدیم رقابیه را گرفتیم، گفتند صدام فرار کرده است. ظاهراً با آمبولانس فرار کرده بود که اگر هواپیما یا هلیکوپتری از ما از بالا حمله کرد، ما فکر کنیم در آن خودرو شخصیتی مثل صدام نیست که هفت هشت تا خودرو دنبالش باشند. (اردستانی، عملیات‌های دوره آزادسازی؛ فتح‌المبین: جلسات ۶۸ و ۷۸)

انتهای پیام/158


دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا