به بهانه هزارمین روز جنگ اوکراین؛ در ذهن پوتین چه میگذرد؟
به بهانه هزارمین روز جنگ اوکراین؛ در ذهن پوتین چه میگذرد؟
سئوال اینجاست که سیاست بین المللی روسیه در شرایط کنونی جهانی بر چه مبنا و اصولی عمل کرده و آیا بصورت یک بازیگری چند وجهی و استراتژِی ترکیبی در صحنه بین المللی حاضر است یا خیر؟ این در حالی است که خصومت با غرب طی این سالها شدت گرفته، اما با دیگر کشورهای غیر غربی حتی کشورهایی که سابق روابط چندان مناسب وجود نداشته، بشکلی تغییر یافته و جهت مثبت گرفته است. با مروری بر این روابط پس از سقوط شوروی و شناخت از رویکردهای نظری بهتر می توان به این کنش های بین المللی روسیه پی برد.
روسیه پس از سقوط شوروی در عین سردرگمی داخلی، بسرعت روابط گرمی را با غرب برقرار نمود، و به سمت همیاری و تعامل با غرب پیش رفت، بنحوی که بعنوان عضوی ازکشورهای صنعتی جهان و عضو هشتم آن درگروه موسوم به جی ۷ پذیرفته شد. فضای آشفته سیاسی روسیه در داخل اما بشکل غیر متعادل بود، و واکنش هایی از سوی جناح های سیاسی مخالف دولت یلتسین را بدنبال داشت. بعد از یلتسین بود که تحولات سیاسی در داخل روسیه بسمت نوعی ثبات سیاسی یک جهته و حرکت به سمت مواجهه با غرب شکل گرفت و مواضع آن در برابر این کشورها از همسویی های نزدیک به ایستادگی در برابر آن تبدیل گردید. ریشه این تحولات سیاسی سریع در نوع رویکردها و جریانات سیاسی بود که با یکدیگر بشدت رقابت داشتند. کنار رفتن لیبرالهای درون دولت یلتسین وضعیتی بود که آن شرایط ناثبات را پدید آورد، و در نهایت جریان سیاسی مخالف غرب با آمدن پوتین کار را یکسره در دست گرفت. در روسیه بعد از شوروی کلاً سه گرایش سیاسی وجود داشته که می توان آنها را به سه دسته؛ لیبرالها و طرفداران همکاری با غرب و اصطلاحاً آتلانتیست ها؛ دسته دوم ملی گرایان افراطی یا (STATISTS) و دسته سوم تمدن گرایان یا طرفداران همکاری با اورآسیا یا (CIVILIZATIONISTS) هستند که می تواندولت کنونی را در این دسته برشمرد.
در دوره ابتدایی سقوط شوروی این آتلانتیست ها بودند که در دولت یلتسین وی را به همکاری گسترده با غرب و آمریکا ترغیب نمودند، اما این دوره چندان به درازا نکشید و مقاومت ملی گرایان و طبعا طرفداران مقاومت در برابر غرب به پیروزی رسید و یورآسیائیست ها طی فرایندی سیاسی و برخورد های سخت و البته کنار رفتن یلتسین، موقعیت تازه ای بوجود امد که این روند بمرور وضعیت ثبات آهنین جاری را در حکومت پوتین بوجود آورد.
دلیل این دمکراسی ستیزی و اقتدار گرایی روسی چیست؟
اگر یک ویژگی در تمام تاریخ روسیه همیشه وجود داشته باشد، آن ویژگی اقتدار گرایی سیاسی و ستیز با آزادی سیاسی شکلی از دیکتاتوری در این کشور باز تولید شده است و با اقبال مردمی هم روبرو بوده است واین ویژگی در هردو گرایش ملی گرایان و آوراسیائیستها وجود دارد. دلایل تاریخی، جغرافیایی، مردم شناختی و فرهنگی عدیده ای می توان برای آن یافت. اما شاید دلیل اصلی آن هویت شناختی باشد. روسها همیشه از خود باختگی فرهنگی در برابر غرب می ترسیده اند و از اوایل قرن نوزدهم که در جوامع غربی تکاپوی انقلاب و دمکراسی وجود داشت، عموم روسها پذیرش ارزش های مدرن را غرب زدگی می انگاشتند.
ایدئولوژی ضد لیبرالیستی از ترکیب سنت بزرگ فکری تشکیل شده، ناسیونالیسم کهن روسی، و پدیده اورآسیائیست ها. این جبهه ضد لیبرال پس ازحذف لیبرالهای غرب گرای پیرامون یلتسین، اینده طرح بزرگ احیای عظمت روسیه را در سیمای آهنین پوتین پیدا کردند.
ادبیات روشنفکران ناسیونالیست اطراف پوتین حول احیای عظمت روسیه و ایده محوری اوراسیا می چرخد. بنا به نظر این اینتلیجنسیا ها، روسیه امروز در کار احیای بنای تمدن خود است، تمدنی منفک از اروپا که در فساد تباهی دست وپا میزند، جستجو می کند: مسئولیت تاریخی روسیه نجات اروپاست از فمینیسم، گلوبالیسم و همجنس گرایی است. کنستانتین بوگومف در مجله نوایاگازتا مانیفستی انتشار داده با عنوان تجاوز اروپا که ایدئولوژی غرب را آمیزه این از همجنسگرایان، فمینیست ها و روان پریشان زیست محیطی توصیف کرده استب. ابنابراین، محتوای سیاست فکری احیای ارزشهای روسیه و نیروهای محرک اجتماعی پیش برنده آن، پیش از آنکه عمدتا بازتاب تهدید خارجی ناتو باشد، منشا درونی دارد.
بنابراین اگر در روسیه موضع ضد غرب آن مسئله بر سر ضدیت با سرمایه داری است، مخالفت با ساختار روسیه که فاسد ترین نظام سرمایه داری(یا الگارشی سرمایه داری) است؛ در حالیکه لیبرالیسم غربی بیشتر روسیه را نگران می سازد. یعنی همان چیزی که برخی کشورهای منطقه که در جنگ اوکراین حامی روسیه بودند، یا ناسیونالیست های روسی، فاشیست های اروپایی دولتهای اقتدارگرا با اقتدار اعلام حمایت می کنند.
اما رویکرد سیاسی دولت پوتین و جریان فکری جناح حاکم در روسیه بر کدام مبنا قرار دارد؟
همانگونه که اشاره شد رویکرد طرفداران نزدیکی به کشورهای آسیایی و غیر غربی که به یورآسیائیسم مشهور شده اند، اعتقاد دارند که روسیه از تمدن و فرهنگی مستقل از غرب برخوردار است. ضمن آنکه کلیسای مسیحیت اورتودوکس در روسیه نیز حمایت از استقلال فرهنگی و دینی آن دارد. تمدن و فرهنگ مستقل اسلاو با سابقه خود موقعیتی در روسیه بوجود آورده که از نظر جغرافیایی امکان همکاری و تعامل با سایر فرهنگ ها و تمدن های آسیایی و غیره آسیایی را دارد. جایگاه روسیه از نظر جغرافیایی در موقعیتی است که از یک طرف قفقاز را در حوزه تمدنی خود دارد و از سوی دیگر در حوزه آسیا با تمدنهای دیگر واقع می شود. تمدن های بودایی، اسلام، هندو و غیره در آسیا این ظرفیت را در دنیای غیر غرب برای روسیه فراهم می سازد، بنابراین روسیه از چنین ظرفیتی برخوردار است که می تواند در برابر تمدن غربی استقلال خود را حفظ کند.
در این میان، در نظریه اوراسیائیسم مدرن که در واقع تکمیل شده همان رویکرد اولیه است، نیز همین مفاهیم کلاسیک را در بر گرفته و تنها برخی ملاحظات عمل گرایانه به آن افزوده شده، اگرچه در انطباق کامل با کمونیسم قرار ندارد، بلکه همواره راه سومی میان کاپیتالیسم و کمونیسم را جستجو می کند، اما در زاویه نگاهش به هویت های مهاجم، اشتراکاتی با کمونیسم شوروی می یابد و نوعی توازن عملی میان شرق و غرب را بوجود میاورد. در حالیکه اورآسیائیسم قدیم فقط به حوزه اسیا وهمسایگان شرقی روسیه توجه کانونی دارد، از نظر اورآسیانیسم مدرن، تاکید شاخصه های ژئوپلتیکی بر اساس کانون بودن روسیه در محدوده های کشورهای اورآسیا ومحور بودن آن و قرابت با حوزه اورتودوکس، اسلام، بودائیسم و کنفوسیوئیسم در منطقه شرقی آن قرار گرفته است
در فرایند عملی دکترین پوتین می توان نشانه های بارز وآشکاری از رویکرد اورآسیائیسم مدرن را مشاهده کرد. او از نحوه ادراک آرایش قدرت در عرصه جهانی و نوع جهان نگری سیاسی متاثر از این آموزه گفتمان اورآسیانیسم مدرن بیشتر از ایده اتحاد اورآسیایی دکترین دمکراسی روسی سواکف، پذیرش دکترین کاراگانف و همگرایی دولت با آموزه های الهیاتی کلیسای ارتودوکس قرار دارد. مطابق نظریه اواسیانیسم مدرن، روسیه و غرب در نهایت سرنوشت مخاصمه آمیز خواهند داشت، و منازعه برای ماموریت های جهانی روسیه به هنوز به اتمام نرسیده است. از این رو می توان تاثیرگذارترین نظریه پردازان ازافراد درون حلقه اطراف پوتین را که سهم بسزایی در روند دو دهه اخیر در سیاستهای راهبردی خارجی روسیه کنونی داشته اند؛ یووگنی پریماکف، نظریه پرداز و مجری سیاستهای بعد از یلتسین و الکساندردوگین نظریه پرداز و مشاور کنونی پوتین و ازافراد حلقه وی دانست که ذیلاً بیشتر به آن پرداخته می شود.
دکترین پریماکف و تعین مسیر اخیر روسیه
در مورد پریماکف زمانی که بمدت کوتاهی وزیر خارجه شد، تحولاتی در روابط بین الملل روسیه دوره بعد از یلتیسن بوجود آمد که می توان آنرا سرآغاز بر این روند دانست. پریماکف از لیبرال های رئالیست محسوب می شد که معتقد به استقلال روسیه و تمرکز داشتن قدرت بیشتر آن بود. وی معتقد بود که اگر روسیه بعنوان یک دولت قوی و مستقل باشد و ظرفیت سازمان دهی و حفظ امنیت دوران بعد از شوروی را احیا کند، می تواند از سیطره رویکردهای و نظرات دیگران باید دور بماند. پریماکف خواهان تغییرات بنیادین در روابط خارجی روسیه و دفاع هویت استقلال گرانه روسیه بوده و معتقد به لزوم خاتمه یکجانبه گرایی آمریکا محور بود. همینطوراعتقاد به تغییرنظام بین المللی بسوی چند جانبه گرایی داشت که نزدیک به آموزه های اورآسیائیسم محسوب می شود. وی همچنین مخالف شدید گسترش ناتو در حوزه های نفوذ روسیه بوده و خواهان توسعه همکاری با کشورهای بلوک شرق بود ودکترین موازنه با تاکید بر مثلث راهبردی روسیه – چین و هند داشته است.
این دکترین چنین فرض می کند که در جهان تک قطبی تحت سلطه ایالات متحده برای روسیه غیر قابل قبول می باشد و روسیه به راهبردی مستقل در عرصه بین المللی نیازمند است. بطور کلی وی دکترین خود را با تعیین محورها و اصول ارائه میدهد: ۱- روسیه باید بسوی جهانی چند قطبی که توسط نهادهای ایالات متحده و غرب احاطه شده را متعادل می کند. ۲- روسیه باید بر اولویت خود در فضای پس از شوروی پافشاری کند و ادغام در منطقه حوزه نفوذی خود را با جدیت دنبال و رهبری کند. ۳- روسیه می باید با گسترش ناتو مخالفت جدی داشته باشد. ۴- تسلیحات هسته ای پایه و اساس امنیت ملی کشور و تضمین نهایی استقلال استراتژیک آن است، اما آنها ابزاری برای اقدامات مخاطره آمیز نیستند و صرفاً تضمینی هستند که قدرتها ی دیگر در چنین تلاشهایی علیه روسیه شرکت نکنند.
در واقع اجرای دکترین پریماکف چیزی جز جسارت و بی پروایی بزرگ برای روسیه نیست. یکی از نکات مهم در نظریات وی ایجاد جنگ ترکیبی (یا جنگهای هیبریدی) علیه سلطه غرب است. در اجرای نظریه های پریماکف از سال ۲۰۱۴ این نوع مبارزه روسیه در مرکز توجه تحلیل گران امنیتی غرب قرار گرفته. اتکای روسیه، نیروهای نیابتی، اطلاعات نادرست، اقدامات کوتاه جنگی، این تصور را ایجاد کرد که قابلیت های ترکیبی آن متمایز و جدا از ارتش بوده و می تواند بعنوان جایگزین کاملاً مناسب برای قدرت سخت باشد. نظریه جنگ ترکیبی پریماکف با ایده تکمیلی ژنرال والری گراسیموف نویسنده و صاحب نظردر امور استراتژیک؛ یک مفهوم کلی با رویکرد دولتی که در آن ” قدرت سخت و نرم” در بسیاری از حوزه ها ترکیب شده و از مرزهای بین صلح وجنگ فراتر میرود، مرتبط است. این دکترین تلاش برای توسعه مفهوم عملیاتی برای رویارویی با غرب در حمایت از دکترین واقعی پریماکف بوده که بیش از دو دهه هدایت سیاست روسیه داشته است.
استفاده روسیه از جنگ هیبریدی که علیه گرجستان در سال ۲۰۰۸، اوکراین در سال ۲۰۱۴ و در سوریه در ۲۰۱۵ صورت گرفت صرفاً برای جلوگیری از خطرات غافلگیرانه شناختی اتفاق افتاده است.
دوگین و فرصت های تازه برای حوزه عمل روسیه
دومین فردی که تاثیرگذار در تحول در استراتژی دولت روسیه بوده، الکساندر دوگین هست. تفکرات مشاور نزدیک پوتین مبتنی بر گفتمان آوراسیائیسم و همکاری نزدیک با حوزه های تمدنی در آسیا و شرق است که از نظر ساختارگرایان استفاده شده است. وی نظر خود را اینگونه توصف کرده که در دنیا حوزه های تمدنی شرق یعنی روسیه، چین، هند و ایران از اهمیت زیادی برخوردارند که همکاری نزدیک روسیه با آنان الزامی است. به این ترتیب فعالیت روسیه عمدتاً بر محور تمدنهای روسیه، چین، هند، ایران ودر درجه کمتر آن ژاپن خواهد بود، و در مقابل این در غرب حوزه تمدنی، بریتانیا وآمریکا هستند که در حوزه انگلوساکسونی قرار دارند. وی در حوزه شرق معتقد به تعامل و همکاری این تمدن ها است. به اعتقاد وی، واقعیت تعامل جهان چند قطبی تمدنی که برخلاف نظری های دیگر که به برخورد تمدنها تاکید شده، می تواند رژیمهای متحدی را با تنوع این تمدن ها همراه با اتحاد و تعامل ایجاد کرده و ترکیبی از فرهنگ خودی و دیگر فرهنگ ها بوجود آورده و تحت این تعامل دیالوگ هایی برقرار کرد. تحت همین تعاملات همکاری های بین المللی با جوامع چند فرهنگی را توسط این سیستم ایجاد نموده و در نتیجه نوعی نظارت جهانی را بوجود آورد، این به معنی تداخل در حوزه داخلی این کشورها نیست، بلکه برعکس هرکشور از نظر داخلی مقررات و روش های خود را دنبال کنند. درواقع یک سیستم پایدار چند فرهنگی بوجود می اید که با نظرات نو و جدید لازم است وضعیت غالب و سلطه اقتصادی و سیاسی آمریکا را به چالش بکشاند.
وی که همانند پریماکف نظریه روس محوری را در این تعاملات بین تمدنی در شرق را تدوین نموده، بنوعی روسیه را از نفوذ آتلانتیست های طرفدار غرب وهمینطور ناسیونالیستهای مذهبی روسی که تفکرات ملی افراطی دارند؛ را جدا می سازد. در عین حال دوگین، سیاست خارجی را همچون اغلب ساختارگرایان معتقد به ارزش های مسیحیت و تعامل با دیگر مذاهب غربی و یا شرقی هستند، می بیند واینکه روسیه بعنوان یک محیط طبیعی و مسلّم برای این مدل از روابط جهانی قرار دارد. بطوریکه در اشغال جزیره کریمه که روسیه آنرا محیط طبیعی برای خود می داند، چنین اتفاق افتاد و روسیه پوتین آنرا حق طبیعی و مسلم روسیه می دانست. در چنین شرایطی بود که به نوشته اشپیگل؛ دوگین در جریانی اشغال کریمه خواهان قتل عام اوکراینی ها شده بود و روسها را بعنوان صاحبان اصلی قلمداد می کرد. در همین رابطه است که وی در جبهه جهانی مبارزه علیه لیبرالیسم و احیای سنت و ارزشهای اخلاقی متحد بنای تمدن بزرگ اورآسیای روسیه است.
نفر دیگر در کنار دوگین سرگی کاراگانف است که تقویت کننده نظرات دوگین می باشد. وی معتقد است قطع بند ناف روسیه همان اوکراین است و چون روسیه در اروپاست، نباید واگن خود را از قطار اروپا جدا کند، که در واقع این همان نظریه نواوراسیائیست ها می باشد. نظریه زوال اروپا طبق نظر وی از یکصد سال قبل اغاز شده و اکنون به نقطه عطف تاریخی خود رسیده است. به اعتقاد وی روسیه نباید خود را به سطح اروپا و آسیا تنزل بدهد روسیه باید بر فراز آنها باشد.
بنابراین، ادبیات روشنفکران اطراف پوتین حول و حوش احیای عظمت روسیه و ایده محوری اوراسیا می چرخد. بنا به اعتقاد آنها؛ نجات اروپا از انحطاط ارزشهای لیبرالیسم، دموکراسی فمینیسم، همجنس گرایی گلوبالیسم است
راهبرد جاری روسیه و تاثیر نظریه های اورآسیایی
عصاره گفتمان عملی نظریات نواورآسیائیست ها که اشاره شد در سخنان متعددی که پوتین در مصاحبه ها یا کنفرانس های بین المللی خطاب به جهانیان و دولت های غربی مشاهده می شود. وی در آخرین نظرات خود طی مصاحبه اش ضمن تقدیر از ترامپ بعنوان رئیس جمهور منتخب آمریکا تصریح کرده که مشکل روسیه با فرهنگ غربی نبوده و به آن احترام می گذارد، بلکه انتقاد به سیاست های تهاجمی دولت های آنها است. وی میگوید به فرهنگ غربی احترام می گذارد و برای کمک های این کشورها به تمدن بشری ارزش قائل است. وی تاکید دارد که روسیه بخشی از جامعه فرهنگی جهانی است، جامعه ای که برای دستاوردهای بزرگ تمدن غرب ارزش قائل است. وی در همین رابطه گفته است که علاقه ای به رویارویی با غرب نداشته، اما روسیه همیشه از حاکمیت و شیوه زندگی خود دفاع می کند.
بطور خلاصه روسیه خواهان حضوری مستقل و بعنوان یک بازیگر جهانی، و در بردارنده یک تمدن مستقل از غرب و در کنار آن در صحنه بین المللی می باشد. در چنین شرایطی هرگونه تعارض با غرب می تواند بشیوه ای مسالمت جویانه و در عین حال متضاد بوده باشد که زمینه های تیرگی روابط تا تعامل را بهمراه دارد، چنانکه در حال حاضر در شرایط سخت واقع شده، در نتیجه می توان اینطور تصور کرد که روابط دو طرف بشکل متغیر و سیال بین همزیستی مسالمت آمیز و خصمانه تغییر کند. در دوران ترامپ ممکن است این روابط از وضعیت خصمانه کنونی بشکل نرم تری تبدیل بشود. در حوزه های دیگر احتمالا وضعیت متفاوت باشد، رویکرد اورآسیایی حاکم بر نظریات دولت روسیه اینگونه نشان میدهد که روابط با این حوزه ها موجب تقویت موقعیت آنها در برابر اقتدار غرب خواهد بود. در این رابطه ممکن است این همکاری ها و تعاملات فرهنگی و سیاسی آمیخته ای از نوعی بازی سیاسی باشد.
نظریه های دوگین و جمهوری اسلامی
بی ارتباط نیست که در اینجا از گفتمان نزدیک نظریات دوگین با فرهنگ اسلامی در ایران و تشابهات این دیدگاه با برخی رویکردهای جاری فلسفی و فرهنگی آن بشود. طی سالهای اخیر براثر گفتمان مشابه و تقریبی که میان دو کشور بوجود آمده است، بیشترین تعاملات ممکن در این دو حوزه گفتمانی حاصل شده است. بطوریکه در دیدارهای متقابل مستولین فرهنگی دو کشور از نزدیکی نظرات ودیدگاه های فرهنگی و فلسفی اظهار رضایت شده است. نمونه هایی از این علائق طرفینی در حوزه ادیان وجود دارد که می توان شاراتی بعمل آورد. در اجلاس بزرگ ادیان و تمدن های مسیحیت؛ اسلام، یهود، بودائیسم، هندوئیسم و کنفوسیوس در تابستان سال۱۳۸۵ در مسکو تشکیل شدٍ، شماری از علما و صاحبنظران از ادیان ذکر شده و از جمله از جمهوری اسلامی نیز شرکت داشتند. در واقع هدف مسکو از این کنفرانس، در آن مقطع ارسال پیام به نشست سران کشورهای صنعتی بود که طی آن روسیه قصد داشت مسائل مختلف جهانی را از دیدگاه مذهب بررسی نماید. از این جهت استفاده از مذهب بعنوان راهکاری در جهت تقویت موضع روسیه در این طرح کاملاً مشهود بوده است. پوتین طی سخنانی در این اجلاس اظهار داشت که برابری تمام سازمان های مذهبی در برابر قانون، اصلی است که روابط دولت و دین درروسیه برطبق آن بنا شده. وی همچنین در ادامه سخنان خود ضمن اشاره به افراط گرایی گفت که ائتلافی علیه افراط گرایی ایجاد شده و اتحاد تمدن ها به مکانیزمی موثر برای همکاری مجامع اسلامی و مسیحی تبدیل خواهد شد.
نمونه دیگر از تعاملات فرهنگی میان کشورهای حوزه آسیایی، سفر دوگین به ایران در سال۹۵ می باشد که وی بعنوان ایدئولوگ ناسیونالیسم افراطی روسیه و پدر معنوی پوتین درسفری به ایران، دیداری از آکادمی اسلامی در قم داشت. وی در این دیدار به گرمی مورد استقبال قرار گرفته و با ریئس این موسسه دیدار مفصلی داشت و در تبادل نظریات وی نسبت به مسائل نظری اسلامی آشنا گردید. در آنجا دوگین سخنان معنی دار و مهمی ایراد کرده و گفته بود که معتقد است مدرنیسم یک معضل جهانی و یک شیطان فاشیستی است. وی حتی گفته بود؛ لیبرالیسم همان شیطان است و به مخاطبین خود در ایران گفته است که در ایران مبارزه با شیطان هوشیارتر از آنها عمل شده است. در رابطه با سایر علوم نیز حتی شیمی و فیزیک راعلوم شیطانی دانسته و اینترنت را دشمن شماره یک معرفی کرده است. در این دیدار وی اضافه میکند که مسئولین ذیربط ج. ا در زمینه فرهنگی و مبارزات تمدنی با غرب و دفاع از سنت و نیز جنگ با مدرنیته بسیار جلوتر از روسیه بوده و روسیه در حسرت تجربیات حکومت اسلامی هستند!.
در یک جمع بندی می توان به این نتیجه رسید که استراتژی روسیه در رابطه با بازیگری روابط بین المللی در شرایط جاری از یک موقعیت خاصی برخوردار است که در بحران های منطقه ای بواسطه استراتژی تدوین شده خود بشکل راهکار ترکیبی پیش می رود.
با استفاده از مقالات:
–روسیه و پلاتفرم ضد لیبرال دمکراسی
— مقاله: خاستگاه هویتی تنش در روابط روسیه و آمرییکا/ فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره۷۰، ۱۳۹۴
— تئوری های روابط بین الملل روسیه دانشگاه مسکو- نشریه دائره المعارف مطالعات بین المللئ- سال۲۰۱۰
*کارشناس روابط بین الملل
۳۱۱۳۱۱
مجله خبری یولن