شهیدی که مادرش را از آمدن میهمان باخبر میکند/ محمدم گفته بود میآیید «محمد شب به خوابم آمد و گفت مادر! فردا میهمان داری، کوچه را آب و جارو کردم، دیر که کردید، اول فکر کردم دیگر نمیآیید،... 4 سال پیش بیشتر بخوانید