آینده مذاکرات ما و آمریکا: سیمرغ ایران در دوراهی پرتگاه شوروی و پرواز چین

آینده مذاکرات ما و آمریکا: سیمرغ ایران در دوراهی پرتگاه شوروی و پرواز چین
ادوارد تی. هال انسانشناس آمریکایی که سالها از سوی مؤسسه خدمات خارجی (FSI) در واشینگتن به چین اعزام شد تا فرهنگ آن کشور را پس از انقلاب کمونیستی ارزیابی کرده و به دیپلماتهای آمریکایی آموزش دهد، مجبور شد دوگانههایی را برای تمایزهایی که درک میکرد، اختراع کند. ظاهراً کار او موفق بوده چون مذاکرات پکن و واشینگتن که پس از یک دوره قطع رابطه از سال ۱۹۷۱ آغاز شد، علاوه بر همکاری اقتصادی میان دو کشور، مقدمه اصلاح اساسی ساختار اقتصادی چین با رهبری دنگ شیائوپینگ و همفکرانش شد. هال چه چیزی را به آمریکاییان توضیح داده بود؟
او میگفت (و در کتابهایش نیز نوشت) اکثر کشورهای در حال توسعه (آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) دارای فرهنگ «چندزمانی» هستند برخلاف اروپای غربی و آمریکا که زمان خود را تقسیم میکنند و در هر قسمت بر رسیدن به یک نتیجه مشخص تمرکز دارند. ملتهای چندزمانی چند کار را با هم انجام میدهند و اینکه با هم هستند، برایشان مهمتر از آن است که به نتیجه برسند. «باهم» بودنِ آنها با آمریکاییان فرق دارد چون بسیار غنی از کدهای معنایی خاموش است یعنی آداب و نشانههای غیرکلامی که آنها را همرنگ نگه میدارد و بالتبع تغییر را حتی زمانی که خطر در نزدیکی است دشوار میکند؛ برخلاف هموطنان ادوارد هال که فقط همان هدف کوتاهمدت در هر قطعه از زمان را میفهمند و بلدند راجع به آن صریحاٌ صحبت کنند. اینها چه ربطی به مذاکره چین و آمریکا در دهه ۱۹۷۰ دارد؟ آمریکا یاد گرفت اولاً از برج عاج خود پایین بیاید و تن به گفتگوی محترمانه بدهد. دوم اینکه پا به پای طرف مقابل حرکت کند و برای رسیدن به نتیجه حوصله به خرج بدهد. دیپلماسی پینگپونگی میان چین و آمریکا چنین ویژگیهایی را داشت.
حالا این مقدمه چه ارتباطی با مذاکرات ایران و آمریکا دارد؟ تفاوت رویکرد ترامپ به ایران در دور اول و دوم ریاستجمهوری او در همین است. او درک کرده که نیاز است گاهی از برج عاج خود پایین بیاید و کمی هم پا به پای ما حرکت کند. پس توپ در زمین ماست یعنی پرسش این است که آیا ما هم تفاوت سرنوشت شوروی و چین را درک کردهایم یا نه. موضوع وقتی حساستر میشود که بدانیم همان وعدههای اقتصادی و امنیتی که خالد بن سلمان در سفر اخیرش به تهران آورد، چندی پیش به بشار اسد کادوپیچ شده بود و همان رژیم صهیونی که حالا نمیگذارد حکومت و جامعه قدرتمندی جایگزین اسد شود، در کمین ایران عزیز است و فرصتی برای اشتباه نداریم. بنابر این هم حکومت و هم جامعه ایران در آستانه یک دوراهی قرار گرفتهاند: پرتگاه یا پرواز.
اشتباه است فکر کنیم همه چیز تمام شده (چه بدین معنا که روزگار تحریم و بدبیاری به سر آمد و چه بدان معنا که جمهوری اسلامی استحاله شد یا به زودی فروخواهد پاشید) بلکه تازه زمان تصمیم و تغییر فرارسیده است. قطعاً همه فعالیتهایی که به عنوان یک ملت چندزمانی انجام میدهیم و گاهی مانع حرکت ما میشود، با عبور از یک نقطه عطف وارد مرحله جدیدی میشود که ممکن است در صورت زمانشناسی و اقدام درست ما، نسبت آن فعالیتها با هم درستتر و صریحتر شود و به تولید ارزش بیانجامد؛ و البته میتواند آغازی بر پایان باشد و ما را با همه آداب غیرکلامی و بستر غنی از معانی و فعالیتهای متعدد جانفرسا، در سرنوشت شوروی، سوریه یا لیبی گرفتار کند.
منظورم این نیست که انقلاب کنیم یا حتی اینکه همان برنامه شیائوپینگ را عیناً در ایران پیاده کنیم بلکه از فرآیندی مینویسم که او و همفکرانش برای یک تغییر اساسی بر محور بازطراحی و احیای هویت چینی رقم زدند و حالا نوبت ما است که با کنارزدنِ همزمانِ تعارفات اسیرکننده و آرزوهای دلخوشکننده، دست به بازطراحی و احیای هویت ایرانی به گونهای بزنیم که تمام ایرانیان دلسوز را در سازوکاری جدید کنار هم قرار دهد و پس از یک دوره تقریباً پانزده ساله از تحریم و برنامههای کمبازده اقتصادی، بار دیگر مسیر شکوفایی را گام به گام و اصولی در پیش گیریم. باید خود را جمع کنیم، بحثهای بینتیجه را تمام کنیم، دست به کار شویم و به گونهای ارزش افزوده برای کشور (نه خود و خویشان) تولید کنیم که قدرت آن، بازار جهانی را بگشاید. جز این راهی نیست، مگر قدمزدن به اشاره آمریکا و دول غربی به سمت پرتگاه نابودی، چشمدوخته به سراب سود از همسفرهشدن با کفتارهای در کمین.
به بیان دیگر حلقه حیاتی در این فرآیند که مذاکره و ارتباطات سیاسی را به شکوفایی تمدنی متصل میکند، یک بسیج اجتماعی است با پشتوانه غرور فرهنگی نسبت به اکنون و آینده ایران (علیرغم همه کمبودها) و درک مشترک ملت و نظام از شرایط یکدیگر (فارغ از حساسیتهای جزئینگرانه) و همچنین از موقعیت حساسی که کوچکترین تنبلی، وارفتگی، انفعال، خودخواهی، فساد اقتصادی، ناآگاهی، تعصب و تکروی ممکن است به قیمت جان همه تمام شود و بالتبع باید به شدت با آن برخورد شود (شاید اکنون متوجه شویم چرا مجازات بسیاری از مفسدان اقتصادی در چین را اعدام قرار دادند). نیاز نیست لقمه بزرگی برداریم؛ بلکه باید همه با هم طبق یک دستور آشپزی جدید همکاری کنیم. طراحی این حرکت متحد برعهده اندیشمندان دلسوز و متفکران واقعنگر است اما پذیرش و اجرای آن شامل سه رکن مردم، هدایتگران اجتماعی (شامل فعالان برجسته اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی است.
این عبارات نشان میدهد شعار «وفاق ملی» که از سوی دولت چهاردهم مطرح شده، حداکثر یک مقدمه اولیه برای این حرکت است که بسندهکردن به آن میتواند گمراهکننده باشد. پیش از این نیز قانون اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی و همچنین بیانیه گام دوم با چنین نگرشی مطرح شده بود اما به نتیجه ملموس نرسید، چون ما «نخواستیم و برنخاستیم». همه باید به پا خیزیم و به جای کارناوال شادی پس از توافق، حرکت اجتماعی متحد و بزرگ ملت ایران را برای آینده خود و فرزندانمان رقم بزنیم.
۳۱۱۳۱۱