به گزارش یولن روزنامه فرهیختگان نوشت: از میان واکنشها به این انتخابات، گلدرشتترین و عجیبترین واکنشها در ایران در زمره نگاه صفر و صدی به موضوع قرار دارند. اما نکته عجیبتر در میان این واکنشهای صفر و صدی که یک طرف، این انتخاب را پایان آمریکا و یک طرف آن را نهایت نمایش دموکراسی در ایالات متحده میخواند، «نگاه غیرواقعبینانه» آنها به اصل اتفاق است.
برخی از نخبگان سیاسی نهتنها شهردار شدن ممدانی را از زاویه نگاه خودشان و آنچه در افکارشان میگذرد تحلیل میکنند، بلکه اساساً تحلیلی که از اصل این اتفاق ارائه میدهند نیز نسبتی با واقعیت ندارد.
یک اصل اساسی در تحلیل اتفاقات بینالمللی پیوند با واقعیت است؛ اما به نظر میرسد استفاده ابزاری از رویدادهای بینالمللی برای تسویهحساب با رقبا در ایران دغدغه محوریتری برای برخی از نخبگان است، تا آنجا که برای قلب واقعیت به نفع خود، به تحلیلهای سادهسازانه و سطحی متوسل میشوند. این رویکرد خطای تحلیلی در همینجا متوقف نمیشود و منجر میشود نگاههای رؤیاپردازانه بر واقعیت غلبه کند و واقعیت مهجور بماند.
معناشناسی شهردار شدن یک سوسیالیست مسلمان
ازآنجاکه هر اتفاق و رویدادی در ایالات متحده بهخصوص پس از شروع جنگ غزه و روابط خصمانه آمریکا با ایران، پیوندی هم با سیاست داخلی در ایران برقرار میکند، برخی از بدنه نخبگان، نتیجهگیریها و برداشتها از شهردار شدن ممدانی را با اتفاقات سیاسی که در ایران رخ میدهد، همانندسازی کردند؛ با این محور که «اگر همین عزیز نیویورکی با همین سنوسال در ایران کاندیدا میشد، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید میشد؟»
برخی دیگر هم به سراغ توازن قوا و قانون اساسی در آمریکا رفتند و «شهردار شدن ممدانی ۳۴ساله را میراث پدران بنیانگذار قانون اساسی و توازن قوا دانستند که درسهای جالب و آموختنی دارد» و از آن برای طعنهزدن به ساخت سیاسی در ایران استفاده کردند. برخی هم دچار ذوقزدگی افراطی شدند.
غربزدههای مشتاق آمریکا شهردار شدن ممدانی را علیرغم مخالفتهای ترامپ، نشانهای دانستند بر اینکه در آمریکا دموکراسی حرف اول را میزند. در نقطه مقابل غربزدههای افراطی، برخی از کارشناسان «انتخاب ممدانی را پیام 13 آبان میدانند.»
از این جنس استدلالها میتوان چند برداشت داشت.
1. واقعیت آن است که عمده این تحلیلها، انتخاب یک مسلمان شیعه برای شهرداری نیویورک را آنگونه دیدند که میپسندیدند نه آنطور که واقعیت داشته است.
2. بخشی دیگر از جامعه نخبه هم این اتفاقات را از زاویه اختلافات سیاسی و داخلی خود دیده و اصل را براین قرار دادند که اتفاق رخ داده چه کارکردی برای تسویهحسابهای سیاسی و طعنهزدن آنها به حکمرانی دارد که نتیجه آن این میشود که میان آنچه هست و آنچه آنها میبینند، شکاف عمیقی ایجاد میشود.
3. نکته دیگر آنکه تحلیلگرانی که از قضا کارشناسان متخصص آن حوزه هستند، اصل اساسی تحلیل را که مواجهه منطقی با اتفاقات است، نادیده میگیرند و تحلیلهایی ارائه میکنند که بیش از آنکه مبتنی بر استدلالهای منطقی و دادهمحور باشد، بر پایه احساسات و ذوقزدگیهای بیمورد پیش میرود.
رؤیافروشی غربزدهها
فارغ از ناواقعگراییها در تحلیل شهردار شدن ممدانی، به اصل مقایسه انتخابات شهرداری در آمریکا و نهاد دموکراسی با انتخابات در ایران هم نقد وارد است. ساخت سیاسی در آمریکا، در هیچیک از سطوح سیاسی، شباهتی به ساخت سیاسی در ایران ندارد. نکته مهمتر آن است که سازوکار فعالیت حزبی و انتخاباتی در آمریکا و حتی ترکیب جمعیتی و گرایشهای سیاسی آنها هم کمترین نسبتی با نظام انتخاباتی در ایران ندارد. ازاینرو این قیاس معالفارق است و خودبهخود بلاموضوع میشود. اصل اساسی در مقایسه انتخابات و ساختهای سیاسی، برخی شباهتها و نقطه افتراقها برای شکلگیری این قیاس است. اما به نظر میرسد تقابل سیاستی و هویتی ایران و آمریکا، این نگاه غلط را ایجاد کرده که میتوان در دوگانه ایران و آمریکا، دموکراسی در ایران را زیر سؤال برد و البته این گزاره هم دورازذهن نیست که نگاه و افکار غربزده فینفسه غرب را محور قرار میدهند و هر اتفاقی را در نسبت با غرب و از زاویه نگاه غرب زیر سؤال برده و نقد میکنند.
در ایران 30 سالهها رد صلاحیت میشوند؟
با فرض پذیرش این قیاس هم استدلال آنکه جوانانی مثل ممدانی اجازه ورود به سطوح حکمرانی را ندارند، خطاست. در همین دوره و دور پیشین انتخابات مجلس، تعداد زیادی از کاندیداها در همین رده سنی وارد کارزار انتخابات شدند و با کارکشتههای سیاست رقابت کردند. از آن سمت هم میتوان نمونههایی از حضور اقلیتهای دینی مسلمان در سطوح اجرا در دولت ذکر کرد که البته به برخی از آنها نقد هم وارد است؛ اما در کلیت، القای آنکه دموکراسی در ایران در فضایی بسته و بنبستگونه پیش میرود و در نقطه مقابل راه برای همه نخبگان در آمریکا برای ورود به ساحت حکومت باز است نیز خطاست؛ چراکه لازمه ورود به قدرت در آمریکا، ورود به یک حزب قدرتمند و پذیرفتهشدن در آن است و برایناساس نمیتوان تا این اندازه سادهانگارانه به ماجرا نگاه کرد.
ایدئالگرایی افراطی در تحلیل افول غرب
از طرف دیگر، اینکه تصور کنیم انتخاب ممدانی که مسلمانی شیعه است به معنی پایان نظام سکولار در آمریکاست هم ناشی از عدم درک درست از واقعیت است. ممدانی دومین شهردار مسلمان در پایتختهای غربی است و ازاینجهت این اتفاق قابلبررسی است که تا چه میزان جنگ غزه و مخالفتها با سیاستهای حمایتی آمریکا از اسرائیل که منجر به افول مشروعیت دولت آمریکا در داخل ایالات متحده و جهان شده، در قرارگرفتن مسلمانان در ساخت قدرت، حائز اهمیت است.
باید به این نکته توجه داشت که ممدانی تحت حمایت حزب دموکرات و شخص باراک اوباما، انتخابات را پیروز شد. حزب دموکرات باتکیهبر نقطه اختلافاتش با ترامپ بهخصوص در مورد سیاستهای مهاجرتی، به حمایت از ممدانی پرداخت و البته مسلمان بودن ممدانی را بهعنوان برگبرندهای برای همراهکردن اقلیت مسلمان آمریکا با خود، علیه ترامپ استفاده کرد.
نتیجه این انتخابات پیش از آنکه حائز معنایی بر کنفیکون شدن سیاست در آمریکا باشد که عموماً در اختیار مسیحیان بوده، در درون ساختار انتخاباتی و حزبی آمریکا قابلتحلیل است. ازاینجهت بهتر آن است که در تحلیل انتخابات نیویورک پیش از غلبه احساسات و ذوقزدگی و به حاشیه بردن اصل اتفاق، رصد دقیقی از تمام ابعاد ماجرا ارائه کرد. نکته عجیب این است که برخی از این نظرها از جانب کارشناسانی که عموماً حوزه تخصصی آنها مسائل آمریکاست ارائه شده؛ اما اظهارنظرها بهگونهای مطرح میشوند که گویی کمترین شناختی از آمریکا و ساختار قدرت این کشور ندارند و بهتازگی با آن روبرو شدهاند.
21302
