کردستان، انتخابات و ایرانشهر
کردستان، انتخابات و ایرانشهر
در روزهای پیش از انتخابات، دوست دلسوزی از من مشورت خواست. به دنبال آن بود که متنی برای ستاد مرکزی آقای پزشکیان بفرستد و به این اشاره کند که چرا مشارکت مردم استان کردستان در حد ۲۳ درصد بوده است. به من گفت: «می خواهیم متنی برای آقای پزشکیان بفرستیم و به این اشاره کنیم که وقتی از هر ۴ نفر کردستانی، تنها ۱ نفر پای صندوق رای رفته، باید از این وضعیت نگران باشیم». پاسخ من این بود: «بعید میدانم پزشکیان و مشاورین او، دلایل را نفهمند. اما چشم… چند کلیدواژه و جملهی کوتاه برایتان میفرستم. میتوانید با تفسیر و تفصیل برای دوستان بفرستید». دو شبانه روز از ماجرا گذشت. نه در رسانههای کشور و نه در پستهای منتشر شده در کانال هواداران پزشکیان، مصداقی ندیدم که نشان دهد تلاش آن دوستان برای بیان «مساله» مشارکت بسیار پایین مردم استان کردستان، به سرانجامی رسیده باشد.
با دلی راضی و صد دل ناراضی، پیگیر شدم ببینم ماجرا از چه قرار است. پاسخ چنین بود: «چند نفر از اصلاح طلبان دارای گرایش فکری ایرانشهری، اعلام کردهاند: «الان وقت این حرفها نیست. لازم نیست درباره کولبر مولبر و مسائل قومیتی حرفی زده شود!»
طنین جملهی «الان وقت این حرفها نیست» و تقلیل دادن آسیب شناسی مسائل استان کردستان به بحث دم دستی «کولبر، مولبر»، چنان برایم آشنا بود که دیگر لازم ندیدم بحثی به میان آید.
به عنوان یک دانشجوی علوم اجتماعی، خیلی خوب میدانم که نظام حکمرانی ما در بسیاری از امور، گرفتار یک رفتار و الگوی تکراری به نام «فردافکنی» (Procrastination) است و کم نیستند شمار مقاماتی که ترجیح میدهند خاکانداز دست نگیرند و با جارویی کوچک، خاکها را به زیر فرش منتقل کنند. اما این بحث، سویه دیگری نیز دارد که همانا دیدگاه جماعت موسوم به «ایرانشهر»یها است. همانها که در دنیای ذهنیشان، هیچ نوع بحث قومی و فرهنگی و هویتی را برنمی تابند و در نگرش سیاسی و فکری خود، از الگوی انکارگرای «کمالیسم» ترکیه تبعیت میکنند. آنان در این مسیر از برخی جهات، با دیدگاه اصحاب «امنیتی ساز»ی، وجه اشتراک دارند. اما بدون شک زبانشان از آنها هم تندتر است.
چرا ایرانشهریها تا این اندازه با این مساله مشکل دارند؟ چرا آنها تصور میکنند که در مورد جایگاه قومیتهای کشور، عقل و خِردی بالاتر از فهم و درک خود جمهوری اسلامی دارند؟ این سوالی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. چرا از دید آنان، بها دادن به قومیتها، مشکل ساز و دردسرساز است؟ این موضوعات، علاوه بر آن که ابعاد فکری و معرفتی دارد، دلایل آشکار سازمانی و تشکیلاتی نیز دارد و یحتمل، سردمداران چنین تفکری، از این واهمه دارند که اگر کادرها و عناصری از همهی اقوام در همهی ساختارها و نهادهای حاکمیتی و دولتی رشد کنند و بروز و ظهور پیدا کنند، جا برای آنها تنگ میشود!
«مساله» هست یا نه؟ مساله این است
اما برگردیم به «مساله». از خودمان سوال کنیم: آیا مشارکت ۲۳ درصدی مردم استان کردستان در دُور اول انتخابات ریاست جمهوری که در دُور دوم نیز به زحمت به ۲۹ درصد رسید، از ویژگیها و رنگ و بوی یک «مساله» و صورت وضعیت پرابلماتیک برخوردار است یا نه؟ پاسخ مثبت است. بله. بدون شک چنین چیزی یک «مساله» است.
«مساله» را میتوان موقتا «نادیده» گرفت ولی حتی اگر آن را از روی میز برداری و در کمد و پستو بگذاری، باز هم وجود دارد. ممکن است بپرسید: اصل داستان چیست؟ چرا مردم استان کردستان، چنین رویکردی را برگزیدند؟ پاسخ روشن است: مردم این استان و بسیاری از کردهای استانهای دیگر، سالهاست با مفهومی به نام «تبعیض» سر و کله میزنند. فرمول سادهی این وضعیت چنین است: ایرانشهریها و بخشی از حاکمیت، در مواجهه با کردها، با زبان بیزبانی میگویند: «مشارکت کنید حتی اگر شراکتی در کار نباشد!» یعنی چه؟ یعنی این که در مدیریت کلان کشور، هنوز هم نه در سطح معاونت ریاست جمهوری و نه در سطح وزارت، حتی نه در سطح استانداری، هیچگاه نخبگان کُرد اهل سنّت را وارد بازی نکردهاند.
در کل تاریخ جمهوری اسلامی، یک کُرد اهل سنّت به مقام سفارت رسیده آن هم در ویتنام و همچنین آکرودیتهی کامبوج!
برخلاف تصورات گستردهای که ایرانشهریها نیز آن را به شکل اغراق آمیزی بولد و برجسته میکنند، پدیدهای به نام «تبعیض»، صرفا محدود به مسدود ماندن راه ورود نخبگان کُرد سنّی به مناصب کشوری نیست و در حوزهی اقتصادی و مدیریت استان نیز مشکلات جدی وجود دارد. کافیست یک بار با خودرو، از کرمانشاه به کردستان سفر کنید، متعجب میشوید که چرا به محض اتمام قلمرو استحفاظی کرمانشاه، در حد فاصل کامیاران سنندج، با جادهای روبرو میشوید نظیر جگر زلیخا. کافیست به پستهای مدیریتی استان کردستان بنگرید و ببینید که از استانداری و فرمانداری گرفته تا ادارات کل و سازمانها، چند درصد مدیر بومی سر کار هستند و چند درصد غیربومی.
کافیست در هر کدام از شهرهای استان کردستان، در یک تحقیق میدانی روزانه، تعداد وانتهای میوه فروش و دستفروشان خیابانی را ثبت کنید و آن را مقایسه کنید با استانی دیگر. شاید برای ایرانشهریها عجیب و باورنکردنی باشد اما نخبگان کُردستان، میتوانند چندین مثال زنده بیاورند از افرادی که در کردستان، از پست دربانی به مدیریت رسیدند، از کارگری تاسیسات به قائم مقامی و مدیرکلی رسیدند، از کارمندی حسابداری به سطح «استاندار» رسیدند، از سطح درجهدار رتبه پایین به سطح فرماندار رسیدند. شاید ایرانشهریها ندانند اما نخبگان کُرد خیلی خوب می دانند که فیلترهای گزینشی برای فرزندان این استان، تا چه اندازه سختگیر و دفع کننده است. با این وصف؛ هنوز هم میتوانیم بگوییم که چنین چیزی در سطح «مساله» نیست؟ آیا میتوانیم بگوییم «حالا وقت این حرفها نیست»؟ دقیقا چه وقتی میتوان به اهمیت این حرفها پی برد؟
ایرانشهریها معتقدند که سپردن پستهای مدیریتی استان کردستان به نخبگان بومی، یک مطالبهی واقعی نیست و ریشه در تمایلات جدایی خواهانه دارد! عجب…عجب. بسیار خوب… اگر چنین دغدغهای وجود دارد؛ بسم الله. نخبگان کُرد اهل سنت نیز مانند دیگر مدیران کشوری، در دیگر استانهای کشور به کار گرفته شوند. مثلا چه کسی با چه استدلالی میتواند با این الگویی مخالفت کند: یک نخبهی توانمند کُرد سقزی دارای مدرک مهندسی صنایع، بشود استاندار بوشهر. یک اقتصاددان توانمند سنندجی بشود استاندار خراسان جنوبی. یک بانوی دانشگاهی برجستهی مریوانی بشود مشاور رییس جمهور در امور خانواده. یک نخبهی نفتی لیلاخی بشود وزیر نفت. یک جوان ورزشکار و تحصیلکردهی کُرد بانهای بشود معاون وزیر ورزش. یک مهندس دیواندره بشود فرماندرا بندرعباس. چند دانشگاهی متخصص روابط بین الملل اهل کردستان، به عنوان کنسول و سفیر به کشورهای منطقه فرستاده شوند و قس علیهذا. اینها موضوعاتی از جنس نیازهای امروز هستند. اگر پزشکیان، گوش به نجوای ایرانشهریها بدهد و به این جمعبندی برسد که «حالا وقت این حرفها نیست»، خاک را باز هم به زیر قالی سوق خواهد داد.
۳۱۱۳۱۱
مجله خبری یولن